مبانی عرفان عملی 9

مبانی-عرفان-عملی-9
تفاوت گروه‌های عرفانی مختلف، در فهم غایت هستی است / تسلیم خداوند بودن بالاتر از تمام امور خارق‌العاده است / کدام بخش از مشاهدات سالک حجت است / ارتباط اخلاق و عرفان در علوم دینی چگونه است / فهم بطون قرآن، تنها با عرفان ممکن است / تمثیلی برای درک بهتر غایت عرفان و معنای قرب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است

 

ـ ویرایش اولیه ـ

 

تفاوت گروه‌های عرفانی مختلف، در فهم غایت هستی است

هدف از عرفان در تمام سنت‌های عرفانی، رسیدن به باطن هستی است و این هدف بین همهٔ گروه‌های عرفانی، عرفان اسلام، عرفان هندی، عرفان چینی، عرفان مسیحی و عرفان یهودی مشترک است. منتها تفاوت نهله‌های عرفانی در اینجا نیست. آن چیزی که باعث اختلاف می‌شود تصوری است که از آن باطن هستی و ساحت باطنی عالم وحقیقت غائی و نهائی عالم وجود دارد. تفاوتِ در این درک، تفاوت در عرفان‌ها را پدید می‌آورد. البته خود این هدف در عرفان‌های ریشه‌دار وجود دارد وگرنه عرفان‌های انحرافی که بر اساس گرایش به مواد مخدر یا مسائل جنسی بوجود آمده‌اند اصلاً از بحث ما خارج هستند.

تسلیم خداوند بودن بالاتر از تمام امور خارق‌العاده است

یکی از آسیب‌های پیش رو در مسیر عرفان به بُعد شاگردی و استادی عرفان برمی‌گردد. خیلی باید دقت کرد که با صِرف دیدن کرامت و امثال این‌ها، انسان تمام وجودش را به طور تام در اختیار کسی قرار ندهد. البته اگر کسی استادی کامل پیدا کرد آن وقت اشکال ندارد خود را در اختیار او قرار دهد، ولی آن استاد کامل هم شرایطی دارد. باید بدانیم استاد کامل کیست و راه شناخت او چیست. خیلی از افرادی که ما به کرامت و بزرگی و عظمت می‌شناسیم و از آنها یاد می‌کنیم انسان کامل نیستند. این تذکر به هر صورت مهم است که اگر کسی در هوا بپرد و روی آب راه برود و هزار کار خارق‌العاده انجام دهد دلیل بر کمال او نیست. به عبارت دیگر اکثر کارهای خارق‌العاده در حدّ تجرد برزخی صورت می‌گیرد که پایین‌ترین سطح از تجرد نفس است.

یک مرتاض هندی وارد مدینه شد. گفتند که این فرد از همه چیز خبر دارد. آقا امام صادق† دنبالش فرستادند. خوب طبیب هستند، می‌خواستند او را درمان کنند. حضرت فرمودند: در دست من چیست؟ گفت: همه جای عالم را دیدم، همه چیز سر جای خودش است جز یک تخم یک پرنده در فلان جزیره. امام دستشان را باز کردند و فرمودند درست است. حضرت فرمودند: چطوری به اینجا رسیدی؟ گفت: من هر چه نفسم گفت خلاف آن را عمل کردم. اگر ما بودیم لابد می‌گفتیم: ما را به شاگردی قبول کن تا ما هم به این کرامات برسیم. حضرت فرمودند: اسلام را بپذیر. گفت: نمی‌پذیرم. حضرت فرمودند: اتفاقاً طبق قاعده‌ای که داری باید بپذیری، چرا نمی‌پذیری؟ قاعدهٔ تو این بود که هر چه دلت گفت خلاف آن عمل کنی. یک کمی فکر کرد و گفت: بله درست است و بعد به یگانگی خداوند و رسالت نبی اکرمˆ شهادت داد. بعد حضرت فرمودند: حالا در دست من چیست؟ هر چه به خود فشار آورد نتوانست بگوید چه در دست حضرت است. از اینکه این حالت را از دست داده بود ناراحت شد. حضرت برایش توضیح دادند که چرا آن حالت او با اسلام از بین رفت. غرض اینکه هیچ ارزشی ندارد که بگویی در عالم چه خبر است. مثلاً من بگویم آن طرف دیوار چه خبر است. چه ارزشی دارد؟ همین کار را یک ماهواره هم انجام می‌دهد و می‌گوید آن طرف دنیا چه خبر است.

مرحوم علامه طهرانی می‌فرمودند: فردی بود بنام حاج ابراهیم عرب. این شخص از شاگردان قوی مرحوم قاضی بود. ریاضت کشیده هم بود، استاد هم دیده بود، منتها چون اساتید دیگر قانعش نکرده بودند خدمت آقای قاضی رسیده بود. روزی مرحوم قاضی به مسجد سهله می‌رفتند، او هم همراه ایشان می‌رفت. آمده بود که مرحوم قاضی او را بپذیرند و شاگردی کند. گفتند: شغل‌ شما چیست؟ گفت: من شغل ندارم، چون هرچه بخواهم مهیا است. اشاره کرد به رودخانه‌ای که آن نزدیک جاری بود. یک ماهی از رودخانه بیرون پرید. مرحوم قاضی او را به شاگردی پذیرفتند و اتفاقاً از زمانی که به شاگردی پذیرفته شد همه کراماتی که داشت از دست داد. چون همهٔ آنها نفسانیات بود. خداوند رحمت کند یکی از بزرگان بود که کتاب‌های او چاپ شده است و در دسترس مردم هم هست. این آقا خیلی کرامات و کشف و شهود داشت و به قول خودشان: چشمم را که می‌بندم به همت مولایم تمام عالم را می‌توانم مشاهده کنم. استاد ما می‌فرمودند: این آقا آمدند پیش مرحوم حداد. مرحوم آقای حداد به او فرمودند: اگر حاضری هرچه داری از تو بگیرم، به شاگردی قبولت می‌کنم. او نپذیرفت؛ یعنی در آن چیزهایی که داشت گیر بود و توقف کرده بود.

واقعیت این است که داشتن این‌ کرامات هدف عرفان نیست و هیچ ارزشی هم در عرفان ندارد.

کدام بخش از مشاهدات سالک حجت است

اگر کسی حرکت نمی‌کند که هیچ، اما برای کسانی که در مسیر خداوند گام برمی‌دارند ممکن است خیالات یا خواب‌های خوشی پیش آید. این‌ها هیچ کدام ارزش نیست. کسی که می‌خواهد درست حرکت کند هیچ وقت نباید دنبال این باشد که حرکت می‌کنم تا به چیزی برسم، عالم برایم روشن شود، چیزهایی را کشف کنم.

بر سر بازار عشق کس نخَرد ای عزیز                   از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

ضمن اینکه خیلی از چیزهایی که به ذهن انسان می‌رسد ممکن است غلط یا حتی شیطانی باشد. همانطور که بیان شد کرامات از سه راه حاصل می‌شود. مشاهدات و ذهنیات هم از سه راه حاصل می‌شود: خیالات خود نفس، القائات شیطانی، القائات رحمانی. چون انسان در ابتدای مسیر ملاکی برای تشخیص القائات رحمانی از خواطر شیطانی و نفسانی ندارد، به هیچ کدام از آنها نباید اعتنا کند وگرنه ممکن است زمین بخورد. بر اساس خواب، بر اساس مشاهدات و شنیدنیها نباید حرکت خود را تغییر دهد. اصلاً نباید به این امور اعتنا کند.

حسن بصری از کسانی است که به عبادت معروف است و جزء عُبّاد عالم اسلام محسوب می‌شود. از آن عابدهایی است که عمرشان را در انحناء گذراندند، در رکوع و سجودی که ارزشی ندارد. آقا امیرمؤمنان† او را دیدند. داشت وضو می‌گرفت. حضرت فرمودند: درست وضو بگیر. گفت: دیروز کسانی که خوب وضو می‌گرفتند را شما به خاک و خون کشیدی.

رُوِيَ‏ أَنَّ عَلِيّاً† أَتَى الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَتَوَضَّأُ فِي سَاقِيَةٍ فَقَالَ أَسْبِغْ‏ طَهُورَكَ‏ يَا لَفْتَى قَالَ لَقَدْ قَتَلْتَ بِالْأَمْسِ رِجَالًا كَانُوا يُسْبِغُونَ الْوُضُوءَ قَالَ وَ إِنَّكَ لَحَزِينٌ عَلَيْهِمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَطَالَ اللَّهُ حُزْنَكَ قَالَ أَيُّوبُ السِّجِسْتَانِيُّ فَمَا رَأَيْنَا الْحَسَنَ قَطُّ إِلَّا حَزِيناً كَأَنَّهُ يَرْجِعُ عَنْ دَفْنِ حَمِيم ... .[1]

بعد حضرت در همین صحنه یا صحنهٔ دیگری به او فرمودند: چرا با ما به جنگ جمل نیامدی؟ گفت: می‌خواستم بیایم. وضو گرفتم که بیایم، ندایی شنیدم که گفت: حسن نرو که هر دو طرف جنگ بر باطل هستند. نرو که هلاک می شوی. برگشتم. روز دوم وضو گرفتم و قصد کردم بیایم همان ندا به گوشم رسید، باز برگشتم. روز سوم قصد کردم بیایم همان ندا را شنیدم، دیگر کلاً منصرف شدم. حضرت فرمودند: شنیدی؟ گفت: بله. حضرت تصدیق کردند و فرمودند: درست هم شنیدی. می‌دانی آن مُنادی چه کسی بود؟ آن برادرت شیطان بود.

مرحوم محدث نوری کتابی دارند به نام النجم الثاقب دربارهٔ کسانی که محضر آقا امام زمانS مشرف شده‌اند. صد نفر از کسانی که محضر حضرت مشرف شدهاند را نام برده و شرح تشرفشان را ذکر میکنند. استاد ما به نقل از مرحوم آیت الله انصاری همدانی می‌فرمودند: از آن صد نفر، فقط دو نفر واقعاً در عالم واقع خدمت حضرت رسیده بودند. 98 نفر دیگر در خیال خودشان خدمت آقا امام زمان S رسیده بودند، ولی آنقدر مشاهدهٔ آنها قوی بوده که نتوانسته بودند تشخیص دهند خیال است، فکر کرده‌اند واقعیت است. تازه محدث نوری یک فرد خبره فن و فرد قوی است، آنهایی هم که حضرت را دیدند افراد معمولی نبودند، عمری با تقوا و طهارت نفس گذارنده بودند که توانستند در عالم خیال به محضر امام برسند. در عالم خیال رسیدن هم کار افراد معمولی نیست.

پس دیدن بعضی صحنه‌ها و شنیدن بعضی چیزها و بعضی خواب‌ها حجت نیست؛ چون ممکن است شیطانی بوده یا از مجرای خیالات نفسانی باشد. از این موارد فراوان است. یکی از رفقای ما از طرف یکی دیگر از دوستان که طلبه فاضلی بود تعریف می‌کرد: القائاتی به من می‌شد که فلان کار و فلان کار را انجام بدهم و همه کارهای خوب بود. بعد به همین منوال ادامه داشت تا اینکه آن ندا یکبار به من گفت: تو دیگر لازم نیست عبادت کنی. وقتی یک القاء در ذهن فرد مرتب تکرار شود، کم‌کم حقانیت پیدا می‌کند. خوشبختانه ایشان چون طلبهٔ کار کرده و درس خوانده و مهذبی بود، فهمیده بود این القاء، القاء شیطانی است و طرد و لعنش کرده بود. این‌ها قصه نیست، واقعیت‌هایی است که در عالم وجود دارد. چیزهایی که به ذهن و قلب یک فرد وارد می‌شود محاسبه دارد. البته القائات شیطانی به این معناست که فرد یکجا خراب کاری کرده که این القائات به سراغ او آمده است. ضمن اینکه این بحث‌ها مربوط به اول راه نیست، مربوط به کسانی است که کار کرده‌اند وگرنه این حرفها برای غالب مردم مفهوم ندارد. حتی آن کسی که از راه نفسانی یا شیطانی به مکاشفاتی دست پیدا می‌کند اهل حرکت و ریاضت بوده و همین‌طوری برایش حاصل نشده. آن‌هایی که حرکت کردند در معرض خطر عظيم قرار دارند:

النّاسُ كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الْعالِمُونَ وَ الْعالِمُونَ كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الْعامِلُونَ وَ الْعامِلُونَ كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الْمُخْلِصُونَ وَ الْمُخْلِصُونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ.[2]

بیش از 90 درصد مسلمانان در سطح اسلام هم نیستند. در سطح اسلام یعنی انجام واجبات و ترک محرمات فرد دیگر خط نخورد. پایین‌تر از این می‌شود ضعیف‌الایمان. ضعیف‌الایمان زیر حدّ مسلمانی است. مسلمان تام، مسلمانی است که نماز صبحش قضا نمی‌شود، نگاه به نامحرم او خط در میان نیست. اگر در انجام واجبات و ترک محرمات تثبیت شد آن وقت این فرد می‌شود مسلمان. حالا چند درصد اینگونه‌ایم؟ دایره واجب و حرام سطح اسلام هم گسترده است، فقط نماز و روزه نیست. ما به راحتی نسبت به مردم سوءظن داریم که جزء محرمات است. در روایت می‌فرمایند: مؤمن نسبت به همه خوش‌بین است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و نسبت به خودش بدبین است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.

ضَعْ‏ أَمْرَ أَخِيكَ‏ عَلَى‏ أَحْسَنِهِ‏ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا.[3]

اسلام را در این سطح باید دید. حسد حرام است، بخل حرام است. قرآن کریم می‌فرماید بخل از علامات نفاق است.

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ.

بعضى از ايشان كسانى هستند كه با خدا عهد كرده بودند كه اگر خدا از كرم خود به ما عطا كند بطور قطع، زكات مى‏دهيم و از شايستگان خواهيم بود.

فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ.

پس همين كه خدا از كرم خود عطايشان كرد بدان بخل ورزيده، روى بگردانيدند در حالى كه اعراض‏گر هم بودند.

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في‏ قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ.[4]

خدا به سزاى آن خلف وعده‏اى كه كردند و اينكه دروغ مى‏گفتند، تا روزى كه ديدارش مى‏كنند در دلهايشان نفاق انداخت.

این امور که تثبیت شد، می‌شود اسلام. پایین‌تر از این سطح، ضعیف الایمان است، کسی که نمازش هم قضا می‌شود ناراحت نمی‌شود. پایین‌تر از این، فرد مریض‌القلب است. افراد مریض‌القلب دیوار به دیوار منافق هستند. یک علامت از سطح مریض‌القلب را بگوییم. قرآن می‌فرماید اگر خانمی با آقایی با عشوه حرف بزند، آن وقت دل آن آقا بلرزد و به هوس بیفتد، نشانۀ مریضی قلب اوست:

يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً.[5]

اى زنان پيامبر! شما مثل احدى از ساير زنان نيستيد، البته اگر تقوى پيشه سازيد، پس در سخن دلربايى مكنيد، كه بيمار دل به طمع بيفتد، و سخن نيكو گوييد.

این القائات مربوط به سطح کسی است که راه افتاده است. اگر القای شیطانی به ذهن یا قلب سالک بشود، یعنی جاهایی می‌لغزیده است. یعنی شیطان او را آمده دیده که به او القاء کرده است. باید دنبال بگردد که چه بوده است. البته اگر با استادی مرتبط باشد، استاد به او می‌گوید که اشکال چه بوده.

یکی از دوستان که در اوایل حرکت و سلوک بود، اما خیلی فرد مقیدی بود تعریف می‌کردند: یک روز می‌خواستم جلسه خدمت استاد بروم. سوار تاکسی شدم، در تاکسی یک خانم نشسته بود. در یک لحظه القائی به ذهنم آمد، هیچ نگاهی نکردم و فقط یک القاء به ذهنم آمد که نگاه کنم. گذشت، پیش استاد آمدم که هنوز جلسه شروع نشده بود و فقط یکی دو نفر نشسته بودند. استاد فرمودند: با چه آمدی؟ گفتم: با تاکسی. دوباره با عتاب گفتند: با چه آمدی؟ گفتم: با تاکسی. با یک حالت سرزنش گفتند: چه کسی گفت با تاکسی بیایی؟

خلاصه اینکه در بُعد دستگیری و پرورش عرفانی دو نکته مطرح شد:

1. بحث توجه به این که انسان کجا می‌رود و پیش چه کسی زانوی شاگردی می‌زند.

2. خود سالک چه چیزهایی را می‌فهمد و این‌هایی که می‌فهمد کدامش حجت است و کدامش حجت نیست.

ارتباط اخلاق و عرفان در علوم دینی چگونه است

دو علم در علوم دینی داریم که مربوط به تهذیب و پرورش است. یکی علم اخلاق است و دیگری علم عرفان. اخلاق در حقیقت با فضائل و رذائل نفس سر و کار دارد که چه چیزهایی فضیلت است مثلاً خوش اخلاقی و سخاوت و شجاعت و ... و چه چیزهایی رذیلت است مثلاً حسد، تکبر و ... . بعد می‌گوید که چه‌طور می‌شود فضائل را تثبیت کرد و رذائل را از بین برد. پیش‌درآمد و پیش‌فرض بحث اخلاق، حفظ نفس است. نفس هست و خوبی‌ها و  بدی‌هایی دارد. حالا بدی‌هایش را حذف کنیم وخوبی‌هایش را تقویت کنیم. تضعیف نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت. این خوب است، اما روح شریعت این نیست؛ یعنی این سطح اول و گام اول است. در حقیقت، حاق دین اخلاق نیست، عرفان است، عرفانی که در حقیقت راه عبور از نفس و نفسانیات است. علم اخلاق خیلی از افراد فرهیخته را قانع نمی‌کند. می‌گویند: خیلی خوب همه رذائل را از بین بردیم، اما بعدش چه می‌شود؟ حاق دین همان توحید است که نهایت عرفان به آن ختم می‌شود.

فهم بطون قرآن، تنها با عرفان ممکن است

بهترین فهم از شریعت هم توسط عرفا حاصل می‌شود. یک آیه دست ده نفر قرار می‌گیرد، آن کسی که فهم عمیق از آن ارائه می‌کند کسی است که عرفان را چشیده. در حقیقت، عرفان تفسیر بطون قرآن و تفسیر حاق قرآن است. به قول بعضی از اساتیدعرفان، تفسیر اَنفُسی قرآن است. تفسیر لغوی نیست، تفسیر نفسانی است. یعنی این قرآن در جان آن عارف پیاده شده، حالا می‌تواند آن حقایق قرآنی را بیان کند. اصلاً قرآن را عرفا معنا کرده‌اند.

نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.[6]

با اينكه ما انسان را آفريديم و مى‏دانيم چه چيزهايى را دلش وسوسه مى‏كند و ما از رگ گردن به او نزديكتريم.

خداوند نزدیک است. این به چه معناست؟ از رگ گردن نزدیکتر است به چه معناست؟ یعنی اینجا در گردن من است؟ اصلاً بعضی از آیات قرآن بدون آن نگاه عمیق عرفانی قابل معنا نیست.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[7]

پس شما ايشان را نكشتيد و ليكن خدا آنها را كشت، و تو (آن مشت خاك را) نپاشيدى و ليكن خدا پاشيد و براى اينكه از ناحيه خود مؤمنان را بيازمايد آزمايشى نيكو كه خدا شنواى دانا است.

خداوند می‌فرماید: ای پیامبر، شما که رَمْی کردی، شن‌ها را پرت کردی، شما رَمْی نکردی، خداوند رَمْی کرد. خداوند سنگها را پرت کرد؟ خداوند در پیامبر حل شده است؟حلول کرده است؟ با پیامبرمتحد شده است؟ چه خبر است؟ ذهن ابتدایی اصلاً اینها را نمی‌فهمد و برایش متشابه می‌شود.

تمثیلی برای درک بهتر غایت عرفان و معنای قرب

غایت عرفان عملی و نهایت آن هم وصول و قرب خداوند است.

قرب به چه معناست؟ این قرب، قرب وجودی است و وقتی فهم این قرب آمد، فرد خودش را نابود می‌بیند. نه اینکه تعارف کند بلکه واقعاً خود را نابود می‌بیند. مثلاً این لیوان آب است. اگر این لیوان به دریا نزدیک شد و در دریا ریخته شد، آب خودش را چگونه می‌‌بیند؟ نابود می‌‌ بیند. قطره برای خودش ابعادی دارد. وقتی از قطره چکان درون ظرفی می‌چکد تا زمانی که در هوا است و به لیوان آب نزدیک نشده است ابعادی دارد، شخصیتی دارد. وقتی افتاد داخل دریا یا لیوان آب، اگر خودش را ببیند خودش را نابود می‌بیند. این است که بعضی از عرفا گفته‌اند: «أنا رَدْمٌ»، من اصلاً هیچم، ساقطم، تمام وجودم ساقط است. نه اینکه نیستم و معدوم هستم. به بحث قرب که برسیم قرب وَریدی را عرض خواهیم کرد که قرب وَریدی در نظر عرفا چیست؟ می‌فهمد که وجودش اصلاً یک وجود اضافی است، وجود نسبی است، هیچ نیست.


[1] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 302

[2] شرح الرضى على الكافية، استرآبادى، ج 2، ص 129

[3] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 362

[4] سوره مبارکه توبه، آیات شریفه 75 تا 77

[5] سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 32

[6] سوره مبارکه ق، آیه شریفه 16

[7] سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 17




فایل(های) صوتی مبانی عرفان عملی 9

مدت زمان حجم فایل مگابایت دانلود فایل صوتی