پایان تاریخ و نبرد نهایی- فصل دوم

پایان-تاریخ-و-نبرد-نهایی--فصل-دوم
این کتاب، تصویری از کارزار جبهۀ حق و باطل از ابتدای خلقت تا قیام قیامت است: فصل دوم، مروری به آینده و پایان پیکار حق و باطل از نگاه کتاب خداوند است که در آن ثابت می‌شود در مقاطع تاریخی، همواره غلبه برای جبهۀ حق بوده است.

فصل دوم

آیندۀ تاریخ از نگاه اسلام و دیگر ادیان


  مقدمه‌ای دربارۀ روش بحث

نظريۀ اديان الهی دربارۀ پايان بشريت 

منجی موعود در ادیان‌ بزرگ قبل‌ از اسلام 

موعود آخرين در منابع‌ زردشتيان 

موعود نجات­بخش در عهد عتيق‌

منجی آخر الزمان در زبور داوودعلیه‌السلام  

موعود آخر الزمان در عهد جديد 

منجی آخر الزمان در کتب‌ مقدس هندیان‌ 

منجی آخر الزمان در آئين بودا 

پايان تاريخ از نگاه اسلام: غلبۀ دين حق بر تمامی اديان و مکاتب 

انواع غلبه 

يک) غلبۀ علمی 

دو) غلبه ظاهری 

سه) غلبۀ حقيقی 

عاقبت اديان غير حق پس از غلبۀ دين حق 

آرمان‌شهر معنوی در آخر الزمان

پيروزی نهايی به پشتوانۀ ايمان راستين


مقدمه‌ای دربارۀ روش بحث

در آیات قرآن کریم و نیز روایات، مطالبی پیرامون مباحث آیندۀ تاریخ وجود دارد.

برخی از پیشگوها هم دراین­زمینه پیشگویی­هایی کرده­اند؛ اما این پیشگویی‌ها، از آنجایی که از جانب غیر معصوم صادر شده و خطاپذیر است، هیچ ارزشی ندارد تا بخواهیم بر اساس آن تصمیم گرفته و جهت‌گیری کنیم؛ بنابراین، پیشگویی­های منابع غیر معصوم ـ چه مربوط به قرن حاضر باشد و چه مربوط به قرون پیشین؛ خواه از جانب افراد مسلمانی همچون شاه­نعمت­الله ولیّ صورت گرفته باشد، خواه از طرف افراد غیر مسلمانی مثل نوسْتْراداموس (پزشک و پیشگوی قرن 16 میلادی) ـ هیچ‌کدام حجت نیستند.

و اما آنچه که حجیت داشته و دلیل متقن محسوب می­شود، دو مطلب است:

الف: تحلیل قابل اعتناء و برداشت صحیح و روشمند از آیات قرآن کریم. [1]

ب: تحلیل قابل اعتناء و برداشت صحیح و روشمند از روایات معتبر و قابل پذیرش، آن هم بر اساس ادله­ای که در فضای قرآن و روایات بیان شده است.

هر روایتی ـ چه فقهی، چه اعتقادی و چه اخلاقی ـ قابل اخذ و حجت نیست. برای اینکه اعتبار یک روایت ثابت شود و حجیت پیدا کند، باید از چند جنبه، مورد بررسی قرار گیرد؛ به­عنوان مثال، در گام اول باید اطمینان پیدا کنیم که آن روایت، از معصوم صادر شده است؛ این مسأله، با بررسی سند روایت و دیگر قرائن متنی و بیرون از متن، به­دست می‌آید. البته در مورد قرآن، بحث از صحت سند و صحت صدور، در جای خود اثبات شده است.

پس از اطمینان به صدور روایت از معصوم، باید مطمئن شویم که معصوم، در مقام تقیه از حکومت وقت یا از عموم مردم یا حتی از حسودان خانوادۀ خود، نبوده باشند.

از طرفی، باید اطمینان حاصل شود که معصوم، درصدد بیان حکم واقعی مسأله بوده­اند؛ یعنی این­گونه نبوده که بخواهند سؤالات دیگر مسلک‌ها را بر طبق عقائد خودشان پاسخ دهند. گاهی اتفاق می­افتاد که فردی با اعتقادات اهل تسنن، به نزد امام ـ به عنوان یک عالِم امین ـ می­آمده و حکم خود را سؤال می­کرده و حضرت نیز بر اساس فقه خود آن فرد، به او پاسخ می­دادند؛ گاهی هم ممکن بود حضرت از باب تقیه، نکته­ای را بیان بفرمایند؛ در چنین مواردی، با اینکه روایت از معصوم صادر شده است، اما در آن مقام، حجیت نخواهد داشت.

بعد از بررسی و اثبات این موارد، روایت، حجت خواهد بود.

البته جنبه­های دیگری نیز وجود دارد که باید بررسی شود، اما فعلاً از بحث ما خارج است.

 

نظريۀ اديان الهی دربارۀ پايان بشريت

آیات و روایاتِ محکم دربارۀ آخر الزمان، بسیار کم است.

محکمات قرآنی در بحث آخر­ الزمان، فقط به اصل نظریه­پردازی دربارۀ پایان دوران بشریت اشاره فرموده است.

بحث پایان بشریت و سرانجام انسان در کرۀ زمین، از مباحثی است که در تمام مکاتب و فِرَق، و از جمله در مکاتب الهی، مورد بحث و گفت­وگوهای علمی واقع‌ شده است.

در مکاتب الهی، تاریخ پایان بشریت، همراه است با غلبۀ موحدان شایسته و مهذَّب، و گسترش دین توحید در سرتاسر جهان؛ دینی که تمام عناصر پاکی­ها و عدالت در آن مهیا بوده و سراسر آن را نورانیت و عدالت پر نموده است.

این نظریه‌پردازی الهی، در جمیع ادیان الهی منعکس شده است؛ و به همین دلیل، قرآن می‌فرماید: کسانی که تورات و انجیل را مطالعه می‌کردند، مشخصات و خصوصیات پیامبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله را در آن می­یافتند:

ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَ ٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَ يَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَ يَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَ ٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ ٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ [2]

«همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر امّیّ كه او را نزد خود [با همه نشانه‏ها و اوصافش‏] در تورات وانجيل نگاشته مى‏يابند، پيروى مى‏كنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مى‏دهد، و از اعمال زشت بازمى‏دارد، و پاكيزه‏ها را بر آنان حلال مى‏نمايد، و ناپاك‏ها را بر آنان حرام مى‏كند، و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيره‏ها [ىِ جهل، بى‏خبرى و بدعت را] كه بر دوش عقل وجان آنان است برمى‏دارد؛ پس كسانى كه به او ايمـان آوردند و او را [در برابر دشمنان‏] حمايت كردند و ياريـش

دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، اينان همان رستگارانند.»

اوصافی را که از رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله به­صورت برجسته در تورات و انجیل ذکر شده، می­توان در این جمله خلاصه نمود: «می­رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند!»

يَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَ ٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ

«إِصْر»، یعنی تعهدات ثقیل و کمرشکن؛ و «غُلّ»، یعنی زنجیرهایی از آداب، عادات و روش­های غلط که مانع حرکت انسان می‌شود.[3]

بنابراین اوصاف پیامبر خاتمصلی‌الله‌علیه‌وآله چنین است: نجات‌بخش و رها­کننده، هم از قیود بیرونی و ظلم ظالمان، و هم از قیود درونی و آداب و عادات غلط و جاهلانه که مانع حرکت انسان می‌شود؛ تا در نتیجه، انسان­ها نه طاغوت را بپذیرند و نه خودشان تبدیل به طاغوت گردند.

ازاین­رو بحث­های آخر الزمان در کتب گذشتۀ الهی، غالباً با شخص حضرت رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله مطرح شده است و منظور از منجی در آن کتب، فقط امام زمانعلیه‌السلام نیست، بلکه منظورشان سلسله­ای است که از پیامبر خاتمصلی‌الله‌علیه‌وآله شروع شده و تا امام زمانعلیه‌السلام ادامه می­یابد، و حضرت صاحب الزمانعلیه‌السلام آخرین فردی هستند که منویّات رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله را به­طور کامل، محقق خواهند ساخت.

خلاصه آنکه: در تمام ادیان و کتب الهی، نظریه­پردازیِ پایان تاریخ بشریت تبیین شده است؛ بدین صورت که پایان تاریخ، توسط امت آخرین، با ایجاد حکومت جهانی توحیدی رقم خواهد خورد؛ آن امتی که حق را به نهایت­درجۀ خودش جلوه خواهد بخشید و دین واحد اسلام در سرتاسر جهان، ظهور و تجلی خواهد یافت. در ادامۀ بحث، در این زمینه، بیشتر گفت­وگو خواهیم کرد.

ناگفته نماند که مراد از دین واحد اسلام، آن اسلامی است که رسول اکـرمصلی‌الله‌علیه‌وآله

تشریع فرمودند، نه اسلام حضرت عیسی و نه اسلام حضرت موسی و انبیاء قبل از ایشانعلیهم‌السلام ؛ چرا که درجۀ اسلام انبیاء گذشته، از حیث معارف و احکام و حِکَم، نسبت به اسلامی که رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله بیان فرمودند، خیلی پایین‌تر است.

 

منجی موعود در ادیان‌ بزرگ قبل‌ از اسلام

قبل از بررسی نظریۀ اسلام دربارۀ پایان تاریخ و موعود نهایی، مطالبی را از مقالۀ ارزندۀ «منجی موعود در ادیان‌ بزرگ قبل‌ از اسلام» دربارۀ نگاه دیگر ادیان به این مسأله، ذکر می­کنیم:

 

موعود آخرين در منابع‌ زردشتيان

«دین زرتشت در میان ایرانیان، تا قبل از ظهور اسلام، غالب بوده است. آیین ظهور نجات­دهنده ظاهرا از تعالیم خود زرتشت است... این باور از بانفوذترین اعتقادات زرتشتی است. همچنان که             منجی­باوری در شرق در آیین بودایی و در غرب در دین یهود و مسیحیت و حتی در آیین میتراپرستی و انواع فرقه‌های عرفانی نفوذ فراوانی دارد (بویس، 1376: 398).

منجی‌های آیین زرتشت به نام "سوشیانت" (Soshiant) یا "سوشیانس" (Saoshyant) به معنای "رهاننده" شناخته می‌شوند. در فرودین یشت، فقره 129 می‌خوانیم: "او را از این جهت سوشیانت خوانند که به همه جهان مادی، منفعت و سود می‌رساند."

سوشیانت در سه مورد به صورت جمع بکار برده شده است، از جمله در گاتها (نخستین و مهم ترین بخش اوستا یسنا (Yasna) نام دارد که دارای 72 باب (هات) است. 17 باب اول سورد هایی منسوب به خود زرتشت می‌باشند که به نام گاتها (Gatha) موسوم هستند) در هات 34 فقره 13 آمده است: "ای اهورامزدا آن راه نیک که به من نمودی همان راه آموزش رهانندگان است."

همچنین در هات 48 فقره 12 گفته شده است: "ای مزدا چنین خواهند بود رهانندگان سرزمین­ها که با منش نیک خویشتنداری می‌ورزند و کردارشان بر پایه خیر و نیکی و آموزه‌های توست، به راستی که آنان به در هم شکستن خشم برگماشته شده­اند."

از دیگر فقرات گاتها چنین برمی‌آید که زرتشت واژه سوشیانت را به صورت جمع برای ایفای معنایی وسیع­تر برای کسانی که پس از وی تا فرارسیدن فراشگرد خواهند آمد همچنین به معنای یاری­دهنده نیز به کار برده است. در اوستا آمده است: "بشود که (ما هم چون)   سوشیانت­ها شویم، بشود که پیروز شویم، بشود که ما از دوستان ارجمند اهورامزدا شویم" (یسنا 4، فقره 71).

ظاهرا باور به منجی جهان، یعنی سوشیانت در دوره هخامنشی به باور انتظار برای سه منجی گسترش یافته است که هر یک از نطفه­ی زرتشت و از زهدان مادری دوشیزه تولد می‌یافت، به نظر می‌رسد این تحول با چهارچوب هزاره­گرایی مرتبط بوده است. اعتقاد بر این بود که عمر جهان 12000 سال خواهد بود که به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می‌گردد و خود زرتشت در اواخر سه هزاره سوم به دنیا آمده و وحی را دریافت داشته است. دوره وی زمان نیکی و پیشروی به سوی هدف نهایی آفرینش بود ولی از آن به بعد مردم آموزه‌های وی را از یاد می‌برند. هزار سال بعد نخستین منجی به نام "اوخشیت ارته" (Okshayat Ereta) به معنای "گسترنده پارسایی" بشارت پیامبر را احیا خواهد کرد. سپس هزار سال بعد از او دومین منجی به نام "اوخشیت نمه" (Okshayat Nemanke) به معنای "گسترنده نماز" پدیدار می‌شود. تاریخ تکرار خواهد شد و سرانجام در پایان              آخرین هزاره بزرگترین منجی و سوشیانت یعنی "استوت ارته"     (Ostvat Arata) ظهور خواهد نمود (بویس، 1381: 103).

این سه موعود به عنوان سه نقطه عطف دین زرتشتی محسوب می‌شوند، آنها بر طبق خیر و نیکی رفتار کرده و در عمل آن را تعلیم می‌دهند، ایشان حق نماز و تحیات به آستان اهورا مزدا را به جای می‌آورند و بر ضد اهریمن قیام نموده، او را در هم می‌شکنند و مردم را به راه راست آورده و دین را می‌گسترانند (دینکرد، فصل 7، فقرات 4و5و7، به نقل از: ابراهیم، 1381 : 32).

لفظ "سوشیانس" ظاهرا به طور خاص متعلق به نفر سوم یعنی "استوت ارته" بوده و گاهی به صورت عام در مورد هر سه نفر ایشان استفاده می‌شود (پورداوود، 1374 : 7).

آنجا که پای انتظارهای آینده زرتشتیان به میان می‌آید، ظاهرا زرتشتیان ایران تنها چشم به راه آمدن یک سوشیانت هستند و می‌پندارند یاور اصلی او ایزد بهرام، خداوند پیروزی است (بویس، 1376 : 397).

در اوستا و متون پهلوی به سومین موعود که رهاننده اصلی و نهایی محسوب می‌شود با دیده خاصی نگریسته شده است. نام مادر وی "اردت فذری" (Eredat Fethri) و یا "ویسپ تئوروتری"           (Vesip-Torveiry) می‌باشد و در باب سبب تسمیه وی به این عناوین آمده است که: "او پسری خواهد زایید که همه گزندهای دیوان و مردمان را دور خواهد کرد" (اوستا، فروردین تشت: 142).

جالب این جاست که نسبت این زن به جناب زرتشت می‌رسد، پس ایشان هم از جانب مادر و هم از جانب پدر منتسب به زردتشت هستند (ابراهیم، 1381: 36).

چون پایان جهان فرا رسد دوشیزه‌ای در دریاچه‌ کانسئویه شستشو خواهد کرد و از نطفه (خود، زرتشت) آبستن خواهد شد و او در موعد معین پسری خواهد آورد بنام "استوت ارته" به معنای آنکه پارسایی را تجسم می‌بخشد (بویس،1381 :68). مطابق کلام خود زرتشت که گفته است: "بشنو که پارسایی را تجسم بخشد" (یسن 43، فقره 16).

"بدان هنگام که "استوت ارته" پیک مزدا آفریده، پسر ویسب تئوروئری از آب کیانی (دریاچه هامون) به در آید، گرزی پیروزمند به دست دارد... استوت ارته بدین گرز دروغ را از گیتی بیرون خواهد یافت... استوت ارته با چشم خرد به همه آفریدگان بنگرد." (اوستا، یشت ها، کرده ی 14، فقره 92 و 94).

بر طبق اوستا سوشیانس و یارانش دارای فره کیانی و واجد یک نیروی آسمانی‌اند که قابلیت‌های ویژه‌ای به ایشان می‌دهد (ر.ک: اوستا، زامیاد یشت، کرده 1 تا 15).

بنا بر تعاریف فروهر (Fravehar) (فره یا فره وشی) عبارت از یک "خود" آسمانی و یک اصل مینوی و علوی است. در متون زرتشتی انسان به واسطه داشتن فره یا فروهر یعنی جزء الهی با پروردگار در اتحاد بوده و جزئی از نور بزرگ ازلی آفریننده عظیم است (ابراهیم، 1381 : 123).

"فر" یا "خورنه" جنبه لطف الهی داشته و زرتشتیان آنرا نماد توفیق و روحانیت می‌شمارند و تنها نصیب کسانی خواهد شد که مورد عنایت ایزدان باشد. صاحب آن دارای توانایی و سعادتی بیش از اندازه خواهد شد (بویس، 1376 : 85).

سوشیانت که مظهر تمامی بشریت است نه تنها نطفه­اش به گونه‌ای معجزه آسا بسته می‌شود، بلکه همانند پدرش (زرتشت) فر ایزدی یا خورنه همراه دارد (اوستا، یشت 19، فقره 89).

در جای جای اوستای نو (کل مجموعه اوستا منهای گاتها)، "فروهر" ـ روح الهی ـ وجود این سه منجی ستایش شده است و بر آنان درود فرستاده‌اند. از جمله در یسنا، هات 24، فقره 5 آمده است: "ما می‌ستاییم فروهر مقدس در گذشتگان پاک دین را و فروهرهای پاک دینانی که در حیات هستند و فروهر مردانی که هنوز متولد نشده‌اند و سوشنانس‌های نو کننده جهان خواهند بود." یا در فروردین یشت از اوستا فقره 128 می‌گوید: "فروهر پاک دین اوخشیت ارته را می‌ستاییم، فروهر پاک دین اوخشیت نمنگه را می‌ستاییم، فروهر پاک دین استوت ارته را می‌ستاییم."

در اوستا در ستایش خورنه می‌خوانیم: "فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می‌ستاییم... فری که از آن سوشیانت پیروزمند و دیگر یاران اوست. بدان هنگام که گیتی را نو کنند (اوستا، یشت 19، فقرات 87 و

88).

از آنجا که "استوت ارته" نقطه اوج کمال آدمی است، هر یک از بخش‌های فهرست بلند بالای نیکان (اشونان) فروردین یشت با ستایش فروشی او پایان می‌گیرد (ر.ک: یشت 13، فقرات110، 113 و 117).

در مجموعه کتاب‌های روایی و تفسیری پهلوی چند کتاب وجود دارد که برای زرتشتیان اهمیت ویژه‌ای دارند، نمونه­هایی چون دایرةالمعارف بزرگ "دینکرد" (Dinkerd) که به زبان پهلوی است و همچنین کتاب "بندهش" (Bondehsh) که به دو متن ایرانی و هندی موجود است.

با این توضیح اشاره­ای مختصر به برخی روایات موجود در کتاب دینکرد (به نقل از کتاب مهدویت در اسلام و دین زرتشت) پیرامون موعود مزدیسنا می‌کنیم.

در کتاب نهم دینکرد آمده است: "من ـ یعنی اهورامزدا ـ عامل نوسازی (جهان) را خلق نموده‌ام، سازنده و بر پادارنده نیکی و عدالت و پرهیزگاری، سوشیانس را، با آن شکوه و جلالی که چشمان همه را خیره کند" (فصل 33، فقره 1).

اصطلاحاً در متون زرتشتی جهان ساخته و پرداخته آخرین منجی (سوشیانس) را "فرشگرد" (Fraso-karati) می‌گویند و به خود او که در راس سازندگان فرشگرد است "فرشگرد کردار" لقب می‌دهند (ابراهیم، 1381 : 63).

اوصاف این دنیای زیبا در بخش های مختلفی از اوستا مخصوصا یسنا آمـده است (ر.ک: اوستا، یسنا، فصـل 9، فقـرات30، 89-91 و

55-56).

"... و هنگامی که سزای این گناهکاران فرا رسد، پس آنگاه ای مزدا کشورت را بهمن در پایان برپا کند، از برای کسانی که دروغ را به دست‌ها راستی سپرند، و خواستاریم از آنانی باشیم که زندگی تازه کنند..." (یسنا، هات 46، فقره 3).

"و همه مردم دیندار شوند و سوشیانس را آنچنان که درخور نیرو و پیروزی اوست، بزرگ و ارجمند دارند." (دینکرد، فصل71، فقرات 7 و 45).

در کتاب جاماسب نامه در صفحه 121 آمده است: گشتاسب پادشاه وقت می‌پرسد وقتی "سوشیانس" ظهور کرد چگونه فرمانروایی و دادستانی می‌کند و چگونه جهان را اداره خواهد کرد و چه آیینی دارد؟ جاماسب در پاسخ می‌گوید "سوشیانت (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج می‌دهد مردم جهان را همفکر و همگفتار سازد." لازمه فرشگرد یا نوسازی جهان، نبرد با قوای اهریمنی و زشت­کاری است و سپس سازمان­دهی خرابی­های گذشته و اصلاح امور انجام می‌گیرد. در کتاب دینکرد آمده است: "سوشیانس به همراه یارانش که همه زورمند و بلند بالا و فراخ شانه و ستبر بازو و پرمو هستند، با دیوان و بدکاران نبرد کنند و تبهکاران از دیدن آن برومندان سیاهپوش به هراس افتند" (دینکرد، فصل7، فقرات7و45). "یاران استوت ارته پیروزمندانه به در آیند، نیک­اندیش و نیک­گفتار و نیک­کردار و نیک­دین..." (اوستا، یشت‌ها، کرده 14، فقره 95).

طبق پیشگویی اوستا، جهان پیرو خیر و نیکی می‌شود. دروغ و دیوان پلید نیز به جایی رانده می‌شوند که از آنجا آمده اند (اوستا، زامیادیشت، کرده1).

در ادامه آمده است: "منش بد شکست یابد و منش نیک بر آن چیره شود... اهریمن ناتوان بدکنش، رو در گریز نهد" (اوستا، یشت 19، فقرات 92 و 96).

همچنین در بندهش آمده است: "محلی که اهریمن از آن آمده و به دنیای انسانی قدم گذاشته پس از رفتن او با فلز گداخته مسدود می‌شود" (بندهش ایرانی: 148).

همچنین دسته‌ای از قوای علوی و آسمانی سوشیانس را در این نبرد یاری می‌کنند. در اوستا آمده است: "کسی را که برای بازداشتن دشمن دین مزداپرستی از (یاوری) آنان ـ هفت امشاسبند ـ یعنی فرشته‌های مقرب الهی بهره­مند شود را می‌ستاییم" (اوستا، هفتن یشت کوچک: 12).

در مورد نقش مردم در قیام منجی نیز در گاتها تسریع شده است که: "انسان باید با دیوان و مردمان پیرو آنها دشمنی ورزیده و راهش را از کسی که اهورامزدا او را خوار می‌شمارد جدا کند و چنین کسی است که در مورد اهورامزدا و رهانندگان دانا و یاوران دین پاک، نیک می‌اندیشد و مزدا او را دوست و برادر، بلکه پدر خواهد بود" (اوستا، گاتها، فقرات 11و45).

اعتقاد به‌ ظهور سوشیانس‌ در میان‌ ملت‌ ایران‌ باستان‌ به‌ قدری‌ رایج‌ بود که‌ در شکستهای‌ جنگی‌ و فراز و نشیبهای‌ زندگی‌ با یادآوری‌ ظهور او خود را از یأس‌ و ناامیدی‌ نجات‌ می‌دادند. در جنگ‌ قادسیه‌ پس‌ از درگذشت «رستم‌ فرخزاد» سردار نامی‌ ایران‌، هنگامی‌ که‌ یزدگرد با کسان‌ خود آماده‌ فرار می‌شد، به‌ هنگام‌ خارج‌ شدن‌ از کاخ‌ پر شکوه‌ مداین‌، ایوان‌ مجلل‌ خود را خطاب‌ کرد و گفت‌: «هان‌ ای‌ ایوان‌ درود من‌ بر تو باد من‌ هم‌ اکنون‌ از تو روی‌ می‌تابم‌ تا آنگاه‌ که‌ با یکی‌ از فرزندان‌ خود که‌ هنوز زمان‌ ظهور او فرا نرسیده‌ است ‌بسوی‌ تو برگردم‌» (صادقی، 1362 : 17).

 

موعود نجات­بخش در عهد عتيق‌

از روزی‌ که‌ رومیان‌ قدم‌ به‌ خاک‌ یهود نهادند آن‌ ملت‌ مغلوب‌ به‌ امید نجات‌­دهنده‌‌ای‌ از غیب‌ انواع ‌شداید و مظالم‌ را تحمل‌ می‌‌کردند و منتظر ظهور منجی‌ بودند. در آثار دینی یهود یعنی اسفار تورات و دیگر کتابهای انبیای آنان همواره، به موعود اشاره شده است. اگر در مجموع آنچه در آثار مقدس یهودی آمده است تامل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسیم می‌شود:

حضرت مسیحعلیه‌السلام

حضرت محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله

حضرت منجی آخر الزمانعلیه‌السلام

با این حساب، انتظار در یهودیت کیفیتی ویژه می‌یابد و چون این قوم، نه به حضرت مسیح و نه بر حضرت محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله به هیچ کدام نگرویدند، به طبع موعود آنان هنوز ظهور نکرده است. لذا در بحث موعـود، بسیار حساس هستند و شاید بیشتر از سایر اقـوام به انتظـار و

آمادگی برای ظهور فکری کنند (حکیمی،1376: 55).

در آیین یهود منجی با عنوان "ماشیح" (”Messiah“ که از لغت عبری “Mashihk” مشتق شده است) شناخته می‌شود که به معنی کسی است که به وسیله خدا برای پادشاهی تدهین و غسل داده شده است و یهودیان را به سرزمین موعودشان باز می‌گرداند و دوران طلایی را آغاز می‌کند (The World Religions Reader,P). اعتقاد به منجی اغلب به کسی اشاره می‌کند که به وسیله خداوند برای نقشی حیاتی در وقایع و جریانات آخر الزمان انتخاب شده است. ظهور منجی از یک عصر اتوپیایی خبر می‌دهد. برای بسیاری از یهودیان این به معنای پادشاهی خداوند و یا پادشاهی بهشتی است. در بسیاری از موارد عصر اتوپیایی بعد از دوره‌ای با ظلم و جور و بحرانهای شدید به وقوع خواهد پیوست. دورانی از رنجها و فجایع بزرگ غالبا به عنوان علامتی از نزدیک بودن ظهور منجی در نظر گرفته می‌شود. جنبشهای منجی­گرایانه اغلب زمانی که مردم تصور می‌کنند که دنیایشان قرار است پاره­پاره شود و یا مورد تهاجم قرار گیرد، بروز پیدا می‌کند. براساس تلمود چنین اوقاتی نشان دهنده جای پای منجی است (Encyclopedia of Millennialism and Millennial of Movements, p.245 ).

بدین ترتیب ظهور مسیحا چنان که در کتب عهد عتیق آمده است، عبارت است از این معناست که در آخر الزمان، حق تعالی جهان را دگرگون خواهد فرمود و صالحان و ابرار از ظالمان و اشرار جدا خواهند شد و این روزگار پر از ظلم و جور به پایان خواهد رسید. این پیروزی در آثار یهود به رهبری ماشیح با القابی ماند "فرزند منتخب داود" انجام می‌شود. بدین ترتیب اندیشه ساده مسیحا از جنگاوری که قوم را در برابر بیگانه حفظ خواهد کرد، تحول یافت و به انتظار قیام پادشاهی بزرگ و شکوهمند از خاندان داود مبدل گشت که به فرمان الهی و با دمیده­شدن روح خدا در او حکومت شایسته‌ای را بر تپه صهیون برپا خواهد کرد. آن سرزمین در همه جهان نمونه خواهد شد و ملتها برای آموختن راههای الهی به آن جا رهسپار خواهد شد (کرینستون، 1377: 30).

در پایان‌ حکومت‌ آخرین‌ حاکم‌ ظالم‌، یک‌ کرنای‌ آسمانی‌ به‌ صدا در می‌­آید و منجی‌ سوار بر ابرها با گروهی‌ از ملائک‌ در افق‌ نمودار می‌‌شود آن‌ وجود آسمانی‌ که‌ شباهت‌ صوری‌ با بنی‌­آدم‌ دارد به‌ پسر انسان‌ و القاب‌ دیگر مانند مسیح‌ و یا فرزند برگزیده‌ داود ملقب‌ است‌. او را قاضی‌ عادل‌ و سلطان‌ صلح می‌دانند پس‌ مردگان‌ از گورها برخاسته‌، با زندگان‌ و نیکوکاران‌ صف‌ واحدی‌ تشکیل‌ داده‌ به‌ مسیح‌ می‌پیوندند (مشکور، 1380:‌ 137 و 138).

اینک اشاراتی از چند کتاب عهد عتیق که در آنها سخنانی درباره موعود است:

1ـ در تورات، سفر پیدایش بند 10 و 42 آمده که: "عصای قدرت و سلطنت یهود دور نخواهد شد و نه فرمانروایی از میان پاهای دی تا شیلو بیاید و او را اطاعت امتها خواهد بود" (شیلو کسی است که دارای حق است و صلح و سلامتی می‌آورد).

2ـ صحیفه "دانیال نبی" که مشتمل بر یاد ایام گذشته و تاریخ باستانی است و از دوره اسـارت بابل سخن می‌گوید، بشـارت می‌دهد

که دنیای پر از آفت و شر، به پایان خواهد رسید.

در کتاب دانیال نبی می‌خوانیم که خداوند خطاب به حضرت دانیال می‌فرماید: "و در زمان میکائیل، امیر عظیمی که برای پسران قوم تو "ایستاده" (قائم) است، خواهد برخاست و آن زمان ننگی خواهد شد که از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیده‌اند بیدار خواهند شد. آنان که بسیاری را به راه عدالت رهبری می‌نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو ای دانیال! کلام مخفی دار و کتاب را تا آن زمان پوشیده دار. بسیاری به سرعت تردد خواهند نمود... خوشا به حال آنانکه انتظار کشند" (باب 12،بند 1تا 4).

در باب 7 بند 14 کتاب دانیال نبی نیز آمده است: "پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قومها و امتها و همه او را خدمت نمایند."

علائم‌ ظهور منجی‌ نزد یهودیان‌ چنین‌ است‌:

"و ملکوت و سلطنت و حشمت مملکتی که زیر تمامی آسمانهاست به قوم مقدسان حضرت اعلی داده خواهد شد که ملکوت او ملکوت جاودانی است و جمیع ممالک او را عبادت و اطاعت خواهند نمود" (دانیال 7، بند 27).

3ـ در کتاب‌ حکی‌ نبی‌ باب‌ 2 بند 7 چنین‌ آمده‌ است‌ که:

"تمامی‌ امم‌ را به‌ هیجان‌ می‌آورم‌ و مرغوب‌ همگی‌ طوائف‌ خواهد آمد و پر می‌کنم‌ این‌ خانه‌ را ازجلال‌، امر خدای‌ لشگرهاست‌".

4ـ همچنین‌ در کتاب‌ صفنیای‌ نبی‌ باب‌ 3 پس‌ از آنکه‌ در بند 6 می‌‌فرماید:

"به‌ منظور گرد آوری‌ تمامی ‌طوائف‌ زمین‌ بر یک‌ دین‌ حق‌ سلاطین‌ و دول‌ مختلفه‌ را نابود کنم‌... آنوقت‌ برگردانیم‌ به قوم‌ها لب‌ پاکیزه‌، برای‌ خواندن‌ همه‌، به‌ نام‌ خدای‌ و عبادت‌ کردن‌ ایشان‌ به‌ یک‌ روش‌."

5ـ در کتاب‌ اشعیاء نبی‌ آمده است‌:

"و در ایام‌ آخر واقع‌ خواهد شد... جمیع‌ امتها به‌ سوی‌ آن‌ روان‌ خواهند شد... او امتها را داوری خواهد نمود و قومهای‌ بسیاری‌ را تنبیه‌ خواهد کرد... امتی‌ بر امتی‌ شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ‌ را نخواهند آموخت‌" (کتاب‌ اشعیاء نبی‌، باب‌ دوم‌، بندهای‌ 2 - 4).

"بلکه‌ مسکینان‌ را به‌ عدالت‌ داوری‌ خواهد کرد و به‌ جهت‌ مظلومان‌ زمین‌ به‌ راستی‌ حکم‌ خواهد نمود... کمربند کمرش‌ عدالت‌ خواهد بود و کمربند میانش‌ امانت‌. و گرگ‌ با بره‌ سکونت‌ خواهد داشت‌ و پلنگ‌ با بزغاله‌ خواهد خوابید و گوساله‌ و شیر و پرواری‌ با هم‌، و طفل‌ کوچک‌ آنها را خواهد راند" (همان‌، باب‌ 11، بندهای‌ 16 - 18).

"طفل‌ شیر خواره‌ بر سوراخ‌ مار بازی‌ خواهد کرد و طفل‌ از شیر باز داشته‌ شده‌ دست‌ خود را بر خانه‌ افعی‌ خواهد گذاشت و در تمامی‌ کوه‌ مقدس‌ من‌ ضرر و فسادی‌ نخواهند کرد. زیرا جهان‌ از معرفت‌ خداوند پر خواهد بود، مثل‌ آبهایی‌ که‌ دریا را می‌پوشاند" (همان‌، باب‌ 11، بندهای‌ 8 - 9).

"آن‌ گاه‌ انصاف‌ در بیابان‌ ساکن‌ خواهد شد و عدالت‌ در بوستان‌ مقیم‌ خواهد گردید و عمل‌ عدالت‌ سلامتی‌، و نتیجه‌ عدالت‌ آرامی‌ و اطمینان‌ خواهد بود تا ابدالاباد. و قوم‌ من‌ بر مسکن‌ سلامتی‌ و در مساکن ‌مطمئن‌ و در منزلهای‌ آرامی‌ ساکن‌ خواهند شد" (همان‌‌، باب‌ 32، بندهای‌ 16 - 18).

"برگزیدگان‌ من‌ از عمل‌ دستهای‌ خود تمتع‌ خواهند برد، زحمت‌ بی‌جا نخواهند کشید، اولاد به‌ جهت ‌اضطراب‌ نخواهند زایید. زیرا که‌ اولاد برکت‌ یافتگان‌ خداوند هستند و ذریت‌ ایشان‌ با ایشانند. و قبل‌ از آن ‌که‌ بخوانند من‌ جواب‌ خواهم‌ داد. و پیش‌ از آن‌ که‌ سخن‌ بگویند من‌ خواهم‌ شنید. گرگ‌ و بره‌ با هم‌ خواهند چرید و شیر مثل‌ گاو کاه‌ خواهد خورد و خوراک‌ مار خاک‌ خواهد بود. خداوند می‌گوید که‌ در تمامی‌ کوه‌ مقدس‌ من‌ ضرر نخواهند رسانید و فساد نخواهند کرد" (همان، باب‌ 65، بندهای‌ 23 و 25).

6ـ در کتاب‌ زکریای‌ نبی آمده است‌:

"و خداوند بیرون‌ آمده‌ با آن‌ قومها مقاتله‌ خواهد نمود، چنانکه‌ در روز جنگ‌ مقاتله‌ نمود و در آن‌ روز پای‌های ‌او بر کوه‌ زیتون‌ که‌ از طرف‌ مشرق‌ مقابل‌ اورشلیم‌ است‌، خواهد ایستاد... و آن‌ یک‌ روز معروف‌ خداوند خواهد بود... و یهوه‌ بر تمامی‌ زمین‌ پادشاه‌ خواهد بود..." (عهد عتیق‌، کتاب‌ زکریای‌ نبی‌، باب‌ چهاردهم‌، بندهای ‌1و2و7). جالب‌ اینکه‌ در این‌ فراز که‌ از تورات‌ نقل‌ کردیم‌ یوم‌ الله‌ بودن‌ آن‌ روز و جهانی‌ شدن‌ کلمه‌ توحید مورد تأکید قرار گرفته است‌.

7ـ در کتاب حزقیال نبی در مورد منجی آخر الزمان و سرنوشت اسرائیل و جهانی شدن آیین توحید خبرهایی آمده است:

"... و اما تو ای پسر انسـان خداوند یهوه چنین می‌فرماید: که به هر

جنس مرغان و به همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید و بیایید... خداوند یهوه می‌گوید: که بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگی سیر خواهید شد و من جلال خود را در میان امت­ها قرار خواهم داد و امت­ها داوری مرا که آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا که بر ایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود... (تورات، کتاب حزقیال نبی، ص 1265 باب 39، بند 17-23).

8ـ در کتاب‌ حجی‌ نبی‌:

"و تمامی‌ امتها را متزلزل‌ خواهم‌ ساخت‌ و فضیلت‌ جمیع‌ امتها خواهند آمد،... این‌ خانه‌ را از جلال‌ پر خواهم ‌ساخت‌... جلال‌ آخر این‌ خانه‌ از جلال‌ نخستینش‌ عظیم­تر خواهد بود" (عهد عتیق‌، کتاب حجی‌ نبی‌، باب‌ 2، بندهای‌ 7 - 9).

9ـ در کتاب حبقوق نبی آمده است که:

"اگرچه تاخیر نماید برایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود، بلکه امتها را نزد خود جمع می‌کند و تمامی قومها را برای خویش فراهم می‌آورد... زیرا که در آن زمان، زبان پاک به امت‌ها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانید و به یک دل او را عبادت کنند" (باب 3، بند 8). همچنین: "زیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبها دریا را مستور می‌سازد" (باب 2 بند 14).

10ـ در قدیش‌ که‌ مشهورترین‌ قسمت‌ نماز یهودیان‌ بعد از شمع‌ اسرائیل‌ است‌ برای‌ ظهور منجی‌ عالم‌ «ماشیح» دعا شده‌ است‌ که در ذیل‌ اشاره می‌شود‌:

«نام‌ "خداوند" بزرگ‌ و مقدس‌ است‌ (آمین‌). در جهانی‌ که‌ با رضایت‌ خودش‌ خلق‌ نموده‌ و سلطنت‌ خود را بر آن‌ استوار کرده‌ است‌ نجات‌ انسانها را فراهم‌ و ظهور ماشیح (مهدی‌ موعود) را تسریع‌ فرماید (آمین‌) دعا کنیم ‌که‌ در ایام‌ زندگی‌ ما و در دوران‌ حیات‌ جمیع‌ افراد یهود بزودی‌ و در زمانی‌ نزدیک‌ (ظهور ماشیح) اتفاق‌ افتد (آمین‌). نام‌ بزرگ‌ "خداوند" در این‌ جهان‌ و در دنیای‌ باقی‌ متبارک‌ است‌. نام‌ مقدس‌ او متبارک‌، ممدوح‌، مفتخر و بلند مرتبه‌ برگزیده‌ و مجلل‌ و مورد تهلیل‌ می‌باشد (آمین‌)...

در کتاب عاموس نبی (عهد عتیق، کتاب عاموس نبی، باب 4 بندهای 12و13)، هوشع نبی (عهد عتیق، کتاب هوشع نبی، باب5 بندهای 14و15)، سلیمان ‌نبی ‌(باب‌ 2) و محوئیل نبی‌ (باب 2و12و23) نیز از ظهور منجی و داوری آن حضرت سخن به میان آمده است مراجعه‌ فرمائید.

همچنین در طومارهای بحر میت که به یکی از فرقه‌های یهودی (احتمالا فرقه اسنی) دوران شاید اسنی یا فرقه­ای نزدیک بدان تعلق داشته و در سال 1947 در ناحیه خربه کمران فلسطین در سواحل شمال غربی بحر میت از زیر خاک بیرون آمده است روز داوری و روز خداوند بسیار نزدیک تصور می‌شود و جامعه هر لحظه باید منتظر فرا رسیدن آن باشد.

یکی از این طومارها که جنگ فرزندان نور با فرزندان ظلمت نام دارد شرح جنگ بزرگی است که در آخر الزمان میان نیروهای خیر و شر در می‌گیرد و سرانجام پس از 40 سال فرزندان نور به یاری خداوند و فرشتگان بر فرزندان ظلمت و نیروهای شیطانی که سپاه یاجوج و ماجوج نیز در شمار آنها است غالب می‌شوند. در طومار دیگری به آفت­ها و بلاهایی که از هجوم نیروهای شیطانی پیش از مغلوب شدن بر جهان وارد می‌شود و نیز به داوری بزرگ و پاک شدن جهان از گناه و فساد و مرگ و نو شدن هستی اشاره شده است (دانیلو، 1383: 197).

 

منجی آخر الزمان در زبور داوود علیه‌السلام

با اینکه زبور داود (ع‌) تحت‌ عنوان‌ "مزامیر" (Mazameer)‌ در لابلای‌ "عهد عتیق‌" آمده است لیکن با توجه‌ به اینکه‌ مطالبی‌ در‌ قرآن‌ کریم‌ پیرامون‌ حکومت صالحان از زبور نقل‌ کرده که در زبور فعلی‌ عیناً موجود است‌ و از تحریف‌ مصون‌ مانده‌ است‌ لذا به اشارتهای این کتاب، جداگانه پرداخته شده است.

خداوند در قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید: "و لقد کتبنا‌ فی‌ الزبور من‌ بعد الذکر ان‌ الارض‌ یرثها عبادی‌ الصالحون‌" و "علاوه‌ بر ذکر تورات‌ در زبور نوشتیم‌، بندگان‌ صالحان‌ من‌ وارث‌ زمین‌ خواهند شد" (سوره‌ انبیاء آیه‌ 105).

در زبور اشاره­های‌ متعددی به‌ ظهور آن حضرت‌ و نویدی‌ از پیروزی‌ صالحان‌ بر شریران‌ و تشکیل‌ حکومت‌ واحد جهانی‌ و تبدیل‌ ادیان‌ و مذاهب‌ مختلف‌ به‌ یک‌ دین‌ محکم‌ و آیین‌ مستقیم‌ موجود است‌.

اینک‌ متن‌ زبور:

1ـ زیرا که‌ شریران‌ منقطع‌ خواهند شد، و اما منتظران‌ خداوند، وارث‌ زمین‌ خواهند شد، هان‌ بعد از اندک‌ زمانی‌ شریر نخواهد بود، در مکانش‌ تأمل‌ خواهی‌ کرد و اما حلیمان‌ وارث‌ زمین‌ خواهند شد زیرا که ‌بازوان‌ شریر شکسته‌ خواهند شد و اما صالحان‌ را خداوند تأیید می‌کند. خداوند روزهای‌ کامداران‌ را می‌داند و میراث‌ آنها خواهد بود تا ابد الاباد." (زبور، مرموز 37).

2ـ در فصل‌ دیگر می‌فرماید: "... قوم­ها را به‌ انصاف‌ داوری‌ خواهد کرد. آسمان‌ شادی‌ کند و زمین ‌مسرور گردد. دریا و پری‌ آن‌ غرش‌ نمایند. صحرا و هر چه‌ در آن‌ است‌ به‌ وجود آیند. آن‌ گاه‌ تمام‌ درختان‌ ترنم‌ خواهند نمود به‌ حضور خداوند دیار که‌ می‌‌آید، زیرا که‌ برای‌ داوری‌ جهان‌ می‌‌آید. ربع‌ مسکون‌ را به‌ انصاف ‌داوری‌ خواهد کرد... زیرا متبرکان‌ خداوند وارث‌ زمین‌ خواهند شد، امام‌ ملعونان‌ وی‌ منقطع‌ خواهند شد صدیقان‌ وارث‌ زمین‌ شده‌ ابداً در آن‌ ساکن‌ خواهند شد" (زبور، مرموز 22 و 29).

3ـ "به‌ خداوند پناه‌ بر راهش‌ را نگاه‌­دار که‌ تو را به‌ وراثت‌ زمین‌ بلند خواهد کرد و در وقت‌ منقطع‌شدن‌ شریران‌ این‌ را خواهی‌ دید اما عاصیان‌ مستأصل‌ و عاقبت‌ شریران‌ منقطع‌ خواهند شد" (زبور، مرموز 34 و 38).

4ـ در مزمور 72 زبور، آن‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ ملک‌­زاده‌ که بزرگترین و کاملترین‌ مظهر عدل الهی‌ است ‌معرفی‌ شده‌ و به‌ امتیازات‌ وی‌ اشاره‌ کرده‌ می‌فرماید:

ای‌ خدا شرع‌ و احکام‌ خود را به‌ ملک‌ و عدالت‌ خود را به‌ ملک‌­زاده‌ عطا فرما.

این‌ که‌ قوم‌ تو را به‌ عدالت‌ و فقرا تو را به‌ انصاف‌ حکم‌ نماید.

به‌ قوم‌ کورها سلامت‌ و به‌ مظلومین‌ عدالت‌ برساند.

فقیران‌ قوم‌ را حکم‌ نماید و پسران‌ مسکینان‌ را نجات‌ دهد.

بر گیاه‌ بریده‌ شده‌ مثل‌ باران‌ و مانند امطار که‌ زمین‌ را سیراب‌ می‌‌گرداند خواهد بارید.

از دریا تا به‌ دریا و از نهر تا به‌ اقصای‌ زمین‌ سلطنت‌ خواهد نمود.

صحرانشینان‌ در حضورش‌ خم‌ خواهند شد و دشمنانش‌ خاک‌ را خواهند بوسید...

زیرا فقیر را وقتی‌ که‌ فریاد می‌کند و مسکین‌ را، که‌ نصرت‌ کننده‌ ندارد، خلاصی‌ خواهد داد.

و به‌ ذلیل‌ و محتاج‌ ترحم‌ خواهد فرمود و جانهای‌ مسکینان‌ را نجات‌ خواهد داد...

اسم‌ او ابد بماند اسمش‌ مثل‌ آفتاب‌ باقی‌ بماند بر او مردمان‌ برکت‌ خواهند یافت‌ و تمامی‌ قبائل‌ او را خجسته‌ خواهند گفت‌.

نویدهای‌ منجی آخر الزمان در زبور بسیار است‌ و در بیش‌ از سی‌ و پنج‌ بخش‌ از مزامیر 150 گانه‌ آن‌ موجود است (محمد صادقی،1362: 238).

 

موعود آخر الزمان در عهد جديد

در مسیحیت لغت آخر الزمان (لغت آخر الزمان از ریشه‌ یونانی Apocalypses گرفته شده است) که به معنی آشکار شدن اطلاعات پنهان یا بروز دانش نهانی است، به این مفهوم که باطن جریانات بشری را آشکار می‌نماید. همچنین ایده آخرالزمان به وحی و الهام الهی نیز معنا شده است. بر اساس این معنا لغات آخرالزمان و نبوت ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند خصوصا اینکه پیامبران، بطور مشخص، این اعتقاد را ترویج کرده‌اند.

مسیحیان هزاره‌گرا، ظهور و بازگشت حضرت مسیح را مقدمه      آخر الزمان قلمداد می‌کنند، هزاره‌ای که حضرت مسیح به مدت هزار سال حکومت خواهد کرد (Encyclopedia of Millennialism and Millennial of Movements, p.25 ).

اسطوره هزاره، داستان روزهای واپسین بشریت است، زمانی که خدا شیطان را نابود می‌سازد و رستگاری را برای مردم به ارمغان می‌آورد و یک بهشت و یک زمین جدید را در یک هزاره‌ روحانی بنیان می‌دهد. اسطوره هزاره‌ به عنوان مدلی برای جریان کنونی، تصویر کلان تاریخ و سرنوشت بشر را بیان می‌کند تا آنجا که نوعی از خودآگاهی با ارزشهای مطلق و مقدس اعمال انسان را هدایت کرده و تاریخ بشر را جهت ‌بخشد (Ibid, p.255 ).

در مسیحیت دو دیدگاه در باب اصلاحات مربوط به آخر الزمان وجود دارد. در یک دیدگاه، برخی اشخاص و گروه‌ها به عنوان شیطان مجسم قلمداد می‌شوند. پیروان این دیدگاه به دنبال مشخص کردن افرادی هستند که در گروه شیطان قرار دارند. اما نظر دیگر با دید   معتدل­تری از عقیده به آخر الزمان توسط مسیحیانی ابراز می‌گردد که ظهور شیطان را در انگیزه و تمایل افراد به سلطه­طلبی و ستمگری می‌دانند. این گروه به آزادی ستم­دیدگان در آن دوره عقیده دارند. این دو ترجمان وجود شکاف عمیقی در مسیحیت را نشان می‌دهد (Ibid, p.28).

بشارتهای بسیاری درباره موعود آخر الزمان در کتابهای مقدس این آیین آمده است. موعود آخر الزمان بیشتر در انجیل با عنوان "پسر انسان" ذکر شده است که این تعبیر بیش از 80 بار در انجیل و ملحقات آن تکرار شده که فقط30 مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است و 50 مورد دیگر آن از نجات دهنده‌ای سخن می‌گوید که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و عیسی نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد (قاموس کتاب مقدس، ماده پسر: 218)؛ و اینک قسمتهایی از متن اناجیل و سایر کتب مقدس عهد جدید:

1ـ در انجیل‌ متی‌، نویدهایی‌ مبنی‌ بر ظهور منجی آخر الزمان آمده است‌، از آن‌ جمله:

- "پس‌ اگر شما را گویند اینک‌ در صحرا است‌ بیرون‌ مروید، یا آنکه‌ در خلوت‌ است‌ باور مکنید. زیرا همچنان‌ که‌ برق‌ از مشرق‌ ساطع‌ شده‌ تا به‌ مغرب‌ ظاهر می‌شود ظهور پسر انسان‌ نیز چنین‌ خواهد شد. آنگاه ‌علامت‌ پسر انسان‌ در آسمان‌ ظاهر گردد و در آن‌ وقت‌ جمیع‌ طوایف‌ زمین‌ سینه‌زنی‌ کنند و پسر انسان‌ را ببینند که‌ بر ابرهای‌ آسمان‌ با قوت‌ و جلال‌ عظیم‌ می‌آید" (انجیل‌ متی‌، باب‌ 24، بندهای‌ 26 و 27 و 30).

- " اما چون‌ پسر انسان‌ در جلال‌ خود با جمیع‌ ملائکه‌ مقدس‌ خویش‌ آید، آنگاه‌ بر کرسی‌ جلال‌ خویش‌ خواهد نشست‌ و جمیع‌ امتها در حضور او جمع‌ شوند و آنها را از همدیگر جدا می‌کند، به‌ قسمی‌ که‌ شبان ‌میشها را از هم‌ جدا می‌کند" (همان، باب‌ 25، بندهای‌ 31 و 32).

- "عیسی‌ ایشـان‌ را گفت‌: هر آینـه‌ به‌ شمـا می‌گویم‌: شمـا که‌ مـرا

متابعت‌ نموده‌‌اید، وقتی‌ که‌ پسر انسان‌ بر کرسی‌ جلال‌ خود نشیند، شما نیز به‌ دوازده‌ کرسی‌ نشسته‌ بر دوازده‌ سبط داوری‌ خواهید نمود. و هر که‌ به‌ خاطر اسم‌ من‌ خانه‌‌ها یا برادران‌ یا خواهران‌ یا پدر یا مادر یا زن‌ یا فرزندان‌ یا زمینها را ترک‌ کرد، صد چندان ‌خواهد یافت‌ و وارث‌ حیاتی‌ جاودانی‌ خواهد گشت‌" (همان،‌ باب‌ 9، بندهای28 و 29).

2ـ در انجیل مرقس: "... از آن روز و ساعت، غیر از پدر، هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر و بیدار شده دعا کنید، زیرا نمی‌دانید که آن وقت کی می‌شود. مثل کسی که عازم سفر شده خانه خود را واگذار و خادمان خود را قدرت داده، هر یکی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید که بیدار بماند. پس بیدار باشید زیرا نمی‌دانید که چه وقت صاحب خانه می‌آید. در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد. اما آن چه به شما می‌گویم به همه می‌گویم، بیدار باشید" (کتاب مقدس، انجیل مرقس، باب 13 بند 77).

3ـ در انجیل‌ لوقا آمده است:

- "زیرا هر که از من و کلام من عار دارد پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود و جلال پدر و ملائکه مقدسه آید از او عار خواهد داشت لیکن هر آینه به شما می‌گویم که بعضی از حاضرین در اینجا هستند که تا ملکوت خدا را نیبنند ذائقه موت را نخواهند چشید" (کتاب مقدس، انجیل لوقا، باب 9، بندهای 26 و 27).

- "پس‌ خود را حفظ کنید، مبادا دلهای‌ شما از پرخوری‌ و مستی‌ و اندیشه‌های‌ دنیوی‌ سنگین‌ گردد و آن ‌روز ناگهان‌ بر شما آید، زیرا که‌ مثل‌ دامی‌ بر جمیع‌ سکنه‌ روی‌ زمین‌ خواهد آمد. پس‌ در هر وقت‌ دعا کرده ‌بیدار باشید تا شایسته‌ آن‌ شوید که‌ از جمیع‌ این‌ چیزهائی‌ که‌ به‌ وقوع‌ خواهد پیوست‌ نجات‌ یابید و در حضور پسر انسان‌ بایستید" (انجیل‌ لوقا، باب‌ 21 بندهای‌ 34 - 36).

- "و در آفتاب‌ و ماه‌ و ستارگان‌ علامات‌ خواهد بود، و بر زمین‌ تنگی‌ و حیرت‌ از برای‌ امتها روی‌ خواهد نمود، به‌ سبب‌ شوریدن‌ دریا و امواجش و دلهای‌ مردم‌ ضعف‌ خواهد کرد، از خوف‌ و انتظار آن‌ وقایعی‌ که‌ بر ربع‌ مسکون‌ ظاهر می‌شود، زیرا قوت‌ آسمان‌ متزلزل‌ خواهد شد. آنگاه‌ پسر انسان‌ را خواهند دید که‌ بر ابری‌ سوار شده‌ با قوت‌ و جلال‌ عظیم‌ می‌آید" (همان، باب‌ 21، بندهای25 - 27).

4ـ در انجیل‌ یوحنا می‌خوانیم‌:

- "و پدر قدرت بخشیده است که داوری هم بکند، زیرا که پسر انسان است و از این تعجب می‌کند، زیرا ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می‌باشند آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهد آمد، هر که اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد به جهت قیامت داوری (کتاب مقدس، انجیل یوحنا، باب 5، بندهای 26 تا 29).

- "و من از پدر سوال می‌کنم و تسلی دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما باشد. یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی‌بینند و او را نمی‌شناسند، اما شما او را می‌شناسید زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود" (همان، باب 14، بند 17).

- "روح راستی که از پدر صادر می‌گردد، او بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شهادت خواهید داد، زیرا که از ابتدا با من بوده‌اید" (همان، باب 16،بند 27).

در کتاب اعمال رسولان آمده است: "و چون دین را گفت، وقتی که ایشان همی نگریستند بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود. و چون به سوی آسمان چشم دوخته بودند، هنگامی که او می‌رفت ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده، گفتند: ای مردان جلیل چرا ایستاده به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد، به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید" (کتاب مقدس، اعمال رسولان، باب 1: 187)

مکاشفه یوحنا:

در عهد جدید شرح وقایع آخر الزمان از همه­جا مفصل‌تر در کتاب مکاشفه یوحنا (مکاشفه یوحنا در اواخر قرن اول میلادی نوشته شده شامل رویاها و مکاشفاتی درباره پایان جهان است که غالبا به صورت تمثیل‌های عجیب از آن گونه که در کتاب دانیال نبی دیده می‌شود بیان شده است و تصویری از شهر آسمانی که جایگاه مؤمنان و رستگاران است ارائه می‌دهد) آمده است. بر اساس مطالب این کتاب پیش از رجعت عیسی مرگ، جنگ و کشتار، قحط و خشکسالی روی می‌دهد. سپس مسیح با سپاهی از فرشتگان از آسمان فرود می‌آید، آنان که جهان را به فساد کشیده‌اند و نیز دجال و پیروانش مغلوب و نابود می‌شوند دجال در دریای آتش افکنده می‌شود و پرندگان از خون و گوشت جباران و بدکاران سیر می‌شوند. چون قدرت‌های شیطانی نابود شدند، شهیدان زنده می‌شوند و مسیح بر جهان حکومت می‌کند و صلح و خیر و برکت در جهان برقرار می‌گردد. در این کتاب می‌خوانیم:

- "و علامتی عظیم در آسمان ظاهر شد. زنی که آفتاب را در بر دارد و ماه زیر پاهایش و بر سرش تاجی از دوازده ستاره است و آبستن بوده، از درد و عذاب زاییدن فریاد بر می‌آورد. و علامتی دیگر در آسمان پدید آمد که اینک اژدهای بزرگ آتش­گون که او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سرهایش هفت افسر و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده آن ها را بر زمین می‌ریخت و اژدها پیش آن زن ـ که می‌زایید ـ بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد. پس پسر نرینه را زایید که همه امت­های زمین را به عصای آهنین حکم خواهد کرد..." (کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا، باب 12، بند 5 تا 1).

- "و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ می‌نماید... و لشکرهایی که در آسمانند بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبس از عقب او می‌آمدند... و امتها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود" (همان، باب 19، بندهای 15و14و11).

با اندکی تأمل در جملات مذکور، این نتیجه به دست می‌آید که شخص مورد بشارت در مکاشفه یاد شده، بزرگترین موعود جهان است (صادقی: 265).

در رساله اول یوحنای رسول آمده است:

- "ایمان این فرزندان در او ثابت نماند تا چون ظاهر شود اعتماد داشتـه باشیـم و در هنگـام ظهورش از وی خجـل نشویم" (باب 2 بنـد

28).

- "... لکن‌ می‌دانیم‌ چون‌ او ظاهر شود مانند او خواهیم‌ بود، زیرا او را چنان‌ که‌ هست‌ خواهیم‌ دید. و هرکس‌ که‌ این‌ امید را بر وی‌ دارد خود را پاک‌ می‌سازد، چنانکه‌ او پاک‌ است" (رساله‌ اول‌ یوحنای‌ رسول‌، باب‌3، بندهای2 و 3).

در رساله‌های پولس‌ رسول‌ می‌‌خوانیم‌:

- "لهذا پیش‌ از وقت‌ به‌ چیزی‌ حکم‌ نکنید، تا خداوند بیاید که‌ خفایای‌ ظلمت‌ را روشن‌ خواهد کرد و نیتهای‌ دلها را به‌ ظهور خواهد آورد، آن‌ گاه‌ هر کس‌ را مدح‌ از خدا خواهد بود" (رساله‌ اول‌ پولس‌ رسول‌ به‌ قرنتیان‌، باب‌ 4، بند 5).

- "به‌ جنگ‌ نیکو جنگ‌ کردم‌ و دوره‌ خود را به‌ کمال‌ رسانیده‌، ایمان‌ را محفوظ داشتم‌. بعد از این‌ تاج ‌عدالت‌ برای‌ من‌ حاضر شده‌ است‌ که‌ خداوند داور عادل‌ در آن‌ روز به‌ من‌ خواهد داد و نه‌ به‌ من‌ فقط بلکه‌ نیز به‌ همه‌ کسانی‌ که‌ ظهور او را دوست‌ می‌دارند" (رساله‌ دوم‌ پولس‌ رسول‌ به‌ تیمو تائوس‌، باب‌ 4، بندهای‌ 7 و 8).

- "و آنکه‌ برای‌ حکمرانی‌ امتها مبعوث‌ شود، امید امتها بر وی‌ خواهد بود" (جالب‌ اینکه‌ در ترجمه‌ عربی‌ انجیل‌، که‌ از طرف‌ انجمن‌ پخش‌ کتب‌ مقدسه‌ به‌ عربی‌ برگردان‌ و در نیویورک‌ به‌ طبع‌ رسیده‌ است‌، تعبیر "قائم‌" وجود دارد و چنین‌ آمده‌‌ است‌: "... و القائم‌، لسود علی‌ الامم‌، علیه‌ سیکون‌ رجاء الامم‌" (رساله‌ بولس‌ الرسول‌ الی‌ اهل‌ ارومیه‌، الاصحاح‌ الخامس‌ عشر، رقم‌ اثنی عشر، رساله‌ پولس‌ به‌ رومیان‌، باب‌ 15 بند 12).

بدین ترتیب شاید بتوان گفت یکی از محورهای اصلی تعلیمات عیسی بشارت، نجات و فرجام­شناسی اوست. امروز در این که جوهر پیام عیسی نوید و بشارت تحقق ملکوت خداست توافق کلی برقرار است لیکن در چگونگی تفسیر آن اختلاف نظر وجود دارد و در مجامع علمی مسیحیت بحث بر سر این مسائل ادامه دارد که: آیا ملکوت امری است اجتماعی و به صورت یک تحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقوع خواهد پیوست؟ آیا تحقق آن به تدریج و با پرورش اخلاقی و تکاملی روحی مؤمنین حاصل می‌گردد؟ و آیا چون مسیحیان بنیادگرا باید آنچه را که در کتاب مقدس آمده است عینا با همان الفاظ و به همان معانی ظاهری پذیرفت و منتظر رجعت عیسی و وقوع تام علائم آن بود؟ پاسخ این سوالات تا حدودی در بحث تحلیل و گونه­شناسی اندیشه‌های منجی­گرا روشن خواهد شد.

 

منجی آخر الزمان در کتب‌ مقدس هندیان‌

گرچه آئین هندوئیسم در زمره ادیان الهی توحیدی به شمار نمی‌آید لیکن اولا به لحاظ قدمت تاریخی و همچنین به دلیل کثرت پیروان مناسب است اشاره‌ای هر چند کوتاه در مبحث مصلح جهانی از دیدگاه ایشان داشته باشیم. در کتابهای‌ مقدسی که‌ در میان‌ هندیان‌ به‌ عنوان‌ کتابهای‌ آسمانی‌ شناخته‌ شده‌ است تصریحات‌ زیادی‌ به‌ آخرین‌ موعود شده‌ است‌.

مقدمتاً لازم به ذکر است که در آیین هندو که در سراسر هند مورد قبول برهمنـان است سه خـدا مورد پرستش قرار می‌گیرند که به آن‌ها به

زبان سانسکریت تریمورتی گویند که عبارتند از:

برهما (Brahma) یعنی خدای خالق و آفریدگار کل.

شیوا (Shiva) یعنی خدای مرگ و مهلک کل.

ویشنو (Vishnu) یعنی خدای زندگی و حافظ کل.

در آیین هندو، منجی آخر الزمان دهمین جلوه یا تجلی ویشنو بشمار می‌رود با این توضیح که در این آیین خدای ویشنو منشأ خیرات و مظهر کامل مهر و محبت و لطف الهی است. هندوان معتقدند که خدایان و اهریمنان دو قطب رو در روی هم هستند و زمانی که بدی از نیکی پیشی گیرد تعادل به هم می‌خورد چنین دورانی برای انسان، دوران نامطلوب و زمانی است که ویشنو چون پاسدار جهان نزول می‌کند و برای برانداختن بدی به شکل یک انسان و یا موجودات دیگر ظاهر می‌گردد (در کتب هندیان حکایات و داستانهای فراوانی در مورد تجلیات متعدد ویشنو وجود دارد). ایشان معتقدند که ویشنو در دهمین تجلی خود به هیئت پهلوانی بزرگ متجلی و به زمین نزول می­کند تا انسان و جهان را نجات دهد، خطاکاران را نابود و حکومت قانون را برقرار سازد (ایونس،1373: 81).

دهمین و آخرین تجلی ویشنو با نام کالکی (Kalki) در نزد هندوان شناخته می‌شود که به نحو استواری با اصل "ادوار جهانی" و مفهوم "کالی یوگا" (Kaly-yuga) یا عصر کلی که آخرین دوران از ادوار چهارگانه جهان هندوست، ربط پیدا می‌کند.

  از نظر هندوان چرخه جهان از چهار دوران ساخته شده است: دوران نخستین دورانی است خشن، زیرا که دارمه (Dharma) (قانون عدالت و پرهیزگاری) نیرومند است، اما در ادوار بعدی دارمه رو به زوال می‌گذارد. دوران چهارم کالی یوگا (دوران تاریک) نامیده می‌شود، دورانی که دارمه بسیار ناتوان است و مردم از انجام دادن وظایفشان قصور می‌ورزند و در پی تقوا نیستند. جهان به طور دائم در کالی یوگایی به سر می‌برد که از موقعی که دارمه به کلی ناتوان گشت شروع شده است، چنین جهانی نابود می‌گردد و دوباره آفریده می‌شود تا یک دوران طلایی جدید آغاز شود. این چهار دوران با هم، یک مانوآتارا یا "زندگی منو" نامیده می‌شود (شاتوک،1380: 75).

البته زمان دهمین و آخرین تجلی ویشنو هنوز فرا نرسیده است و در آخر الزمان به وقوع می‌پیوندد. قبل از ظهور او زندگانی اجتماعی و معنوی به نازل­ترین حد نزول می‌کند و موجبات زوال نهایی را فراهم می‌سازد. فروامانروایان رعایای خود را می‌کشند و مردمان همسایگان خود را آزار می‌دهند و هیچ چیز معنوی را ارزشی نیست. حتی برهمنان را یاری خاموش کردن مردمان نیست و آنان نیز به راه خود می‌روند. مردمان جویای زر و زورند و حقیقت و عشق از زمین ناپدید و دروغ معیار همه چیز خواهد بود. شعائر مقدس آئینی ناپدید می‌شود، شست و شو تنها بخاطر پاکیزگی انجام می‌گیرد، رضایت متقابل جای مراسم ازدواج را می‌گیرد، گزافه­گویی و لاف­زدن جای آموختن را فرا می‌گیرد، دزدان و غارت­گران قوانین فرمانروایی را وضع می‌کنند و خود فروانروا می‌شوند در این موقع است که او خواهد آمد (همان: 126).

هندوان معتقدند که ویشنو در آخرین تجلی خود یعنی در دفعه دهم به صورت کالکی ظاهر خواهد گردید او برای نجات عالم می‌آید و در حالی که شمشیری از آتش در دست دارد و بر پشت اسب سفیدی سوار است قیام می‌کند تا حق را برقرار و باطل را محو سازد و آن وقت مرحله چهارم دور زمان است و از آن پس دنیا به آخر خواهد رسید (بی.ناس،1380 :283).

حال مرور مختصری بر برخی فقرات کتب مقدس هندوان:

1ـ در کتاب‌ "ریگ ودا" یکی از چهار کتاب مقدس وداها (Vedas) چنین‌ آمده‌: "ویشنو در میان‌ مردم‌ ظاهر می‌گردد... او از همه‌­کس    قوی­تر و نیرومندتر است‌... در یک‌ دست‌ وشینو (نجات‌ دهنده‌) شمشیری‌ بمانند ستاره‌ دنباله‌دار و در دست‌ دیگر انگشتری‌ درخشنده‌ دارد، هنگام‌ ظهور وی‌ خورشید و ماه‌ تاریک‌ می‌شوند و زمین‌ خواهد لرزید".

2ـ بشارت ظهور منجی آخر الزمان در کتاب اوپانیشادها:

در کتاب "اوپانیشاد‌ها" که یکی از کتب معتبر و از منابع هندوها به شمار می‌رود، بشارت ظهور منجی موعود چنین آمده است: "این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله­دار در دست دارد ظاهر می‌شود و شریران را تماما هلاک می‌سازد، و خلقت را از نو تجدید و پاکی را رجعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضای عالم ظهورخواهد کرد‌" (اوپانیشادها، 1398 ه.ق، ج 2 : 637).

3ـ در کتاب‌ "باسک" از کتب‌ مقدسه‌ هندیان‌ چنین‌ آمده‌: "دور دنیا تمام‌ شود به‌ پادشاهی‌ عادل‌ در آخر الزمان‌ که‌ پیشوای‌ ملائکه‌ و پریان‌ و آدمیان‌ باشد. و حق‌ و راستی‌ با او باشد، و آنچه‌ در دریاها و زمینها و کوهها، پنهان‌ باشد همه‌ را بدست‌ آورد و از آسمانها و زمین‌ آنچه‌ باشد خبر می‌دهد، و از او بزرگتر کسی ‌به دنیا نیاید" (به نقل از بشارت عهدین، صادقی:246).

4ـ در کتاب‌ "بهگود گیتا" از کتب‌ مقدسه‌ هندو‌ آمده ‌است : "آنجا که نیکو کاری از رونق برافتد و تبه­کاری بالا گیرد، من در قالب تن مجسم شوم و در میان مردم آیم، تا اساس خیر نگهبانی کنم و شر براندازم، من در هر دور پیدا آییم تا آیین راستی برقرار سازم" (گیتا: گفتار چهارم).

5ـ در کتاب‌ "دید" از کتابهای‌ مقدسه‌ هندیان‌ چنین‌ آمده‌: "پس‌ از خرابی‌ دنیا، پادشاهی‌ در آخر الزمان ‌پیدا شود که‌ پیشوای‌ خلایق‌ باشد و نام‌ او منصور (جالب است که در برخی روایات اسلامی "منصور" را یکی از اسامی مبارک حضرت مهدی (عج) معرفی کرده­اند، از جمله در ضمن حدیثی از امام باقر (ع) روایت شده است که: "القائم منا منصور بالرعب، موید بالنصر، تطوی له الارض، و تظهر له الکنوز، و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب" (مجلسی، بحار الانوار، ج52 :191) باشد. تمام‌ عالم‌ را بگیرد، و به‌ دین‌ خود آورد و همه‌­کس ‌را از مؤمن‌ و کافر بشناسد و هر چه‌ از خدا بخواهد بیاورد.

6ـ در کتاب‌ "وشن‌ جوک" چنین‌ می‌خوانیم‌: "سرانجام‌ دنیا به‌ کسی‌ برگردد که‌ خدا را دوست‌ دارد و از بندگان‌ خاص‌ او باشد و نام‌ او فرخنده‌ و خجسته‌ باشد" (به نقل از بشارت عهدین، صادقی:245).

7ـ در کتـاب‌ "پایتکـل" از کتب‌ مقدسه‌ هندیـان‌ چنین‌ آمـده‌ است‌:

"چون‌ مدت‌ روز تمام‌ شود، دنیای ‌کهنه‌ نو شود و زنده‌ گردد و صاحب‌ فلک‌ تازه‌ پیدا شود، از فرزندان‌ دو پیشوای‌ جهان‌ یکی‌ ناموس‌ آخر الزمان‌ و دیگر وصی‌ بزرگتر وی‌ که‌ "پشن‌" نام‌ دارد، و نام‌ آن‌ صاحب‌ فلک‌ تازه‌ "رهنما" است‌ به‌ حق‌ پادشاه‌ شود و خلیفه‌ "رام‌" باشد و حکم‌ براند و او را معجزه‌ بسیار باشد (به نقل از پیشین:246).

8ـ در کتاب "وشن جوک" که از کتب مقدس جوکیان هندو است در مورد منجی آخر الزمان و رجعت گروهی از اموات در دوران حکومت عدالت­گستر آن حضرت می­خوانیم: "آخر دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست می­دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او "خجسته" و "فرخنده" باشد. خلق را که دین‌ها اختراع کرده و حق خدا و پیامبر را پایمال کرده‌اند، همه را زنده گرداند و بسوزاند و عالم را نو گرداند و هر بدی را سزا دهد" (همان:272).

 

منجی آخر الزمان در آئين بودا

در آئین بودیسم که پیروان زیادی در چین و ژاپن و سایر کشورهای آسیای جنوی شرقی دارد، اعتقاد به ظهور منجی آخر الزمان وجود دارد، خصوصاً در فرقه مهایانه (Mahayana) (چرخ بزرگ) که در طول مدت زمانی بین قرن سوم ق.م، تا قرن اول میلادی در ناحیه شمال غربی هندوستان، از ریشه بودیزم متفرع شده و رشد و تکامل حاصل کرد. یک سلسله اساطیر در متن کتابی قدیمی به نام "جاتکه" در نزد پیروان مهایانه به وجود آمد که در ضمن آن چگونگی زندگانی بودا و وصول او را به مرتبه کمال، تا زمان صعود او به آسمان حکایت می‌کند. این طایفه بر آنند که بودا در اثنای ایامی که به سیر و سلوک مشغول بوده تا آن لحظه که به مرتبه اشراق و کمال رسیده حالتی داشته مخصوص به خود که آن را "بودهی ستوه" (Bodhisattva) می‌نامند. این اصطلاح، که در متون بسیار قدیم آمده، به معنای "بودا در حال کمون یا بودای مستور" می‌باشد. از این رو پیروان فرقه مهایانه و حتی فرقه هینیانه (Hinayana) (چرخ کوچک) هم معتقد شدند که گوتمه تنها بودایی نبود که در زمین ظهور یافته باشد بلکه قبل از او بوداهای متعدد به جهان آمده­اند و بوداهای دیگر نیز در آسمان هستند که در حال کمون و تکوینند، یعنی "بودی ستوه" می‌باشند که عن قریب ظاهر می‌شوند. کار به جایی رسیده که پیروان این طایفه اسامی و حتی سرگذشتهای بوداهای ماضی و بوداهای مستقبل را بتفصیل به قلم آورده‌اند (جان‌بی‌ناس، 1380: 216).

در مذهب مهایانه، برای بودهی ستوه‌ها اهمیت زیادی قائل شده‌اند، ولی در کتب و نوشته‌های هینیانه (چرخ کوچک) فقط دو بودا از این قبیل ذکر می‌کنند که یکی عبارت است از "گوتمه" (Gautama)، قبل از وصول به مرتبه اشراق و شهود و دیگری بودای آینده یا "میتریه" که اکنون بودائیت او در حال کمون است. "میتریه" (Maitreya)، که بودای آینده است (و او را به زبان چینی میلوفو می‌نامند)، یکی از آن بودهی ستوه‌ها می‌باشد. میتریه را نخست در هند به بزرگی شناختند و ستایش کردند و سپس عقیده به او به دیگر ممالک پیرو مهایانه سرایت کرد و از او، همه­جا، تمثالها و پیکرها ساخته و پرداخته و او را در نهایت مجد و بزرگی نشان داده‌اند (همان: 226).

در کتاب "مهاوستو" از کتب مقدس مکتب هینیانه در مورد شرایط ظهور موعود می­خوانیم: "در آن زمان، چرخه وارو می‌گردد پس زندگی متحول می­شود تا آنجا که متوسط عمر مردم به هشتاد هزار سال می‌رسد. با این عمرهای طولانی و زمینه مناسب برای تعلیم بودا یک چکره ورتین یا "راهنما" خواهد آمد. او برای مردم رفاه و بهروزی می‌آورد و آموزه‌های بودا را ترویج می‌کند آنگاه که چنین فضایی بهشت­گون فراهم آمد، میتریه از آسمان توشیته نزول می‌کند، بودایی خویش را به کمال می‌رساند درمه را به فرهیختگان می‌آموزد" (Encyclopedia of World Religions, Merriam-Webster, 9th edition, P.136).»[4]

 

پايان تاريخ از نگاه اسلام: غلبۀ دين حق بر تمامی اديان و مکاتب

از نگاه آخرین دین الهی، یعنی دین مبین اسلام، آخرین گام بشریت و پایان تاریخ بدین­گونه است که دین حق، بر تمام جهان، غالب می‌شود آن هم نه فقط غلبۀ علمی، بلکه غلبه به­صورت کلی و در تمام زمینه­ها.

این نظریه­ای است که خود انبیاءعلیهم‌السلام از جانب خداوند بیان فرموده­اند. در قرآن نیز چنین می­فرماید:

هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَ دِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ [5]

«اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند».

غالب مفسرین، «اظهار» را به معنای «غلبه» دانسته­اند،[6] در حالی که این سخن، قابل تأمل است. اگر اظهار در اینجا به معنای غلبه بود، می­توانست بفرماید: لِیَغْلِبَهُ؛ همان­طور که در سورۀ مجادله فرموده است:

 كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَ رُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ [7]

خداوند این را مکتوب فرموده که من و رسولانم غلبه می‌کنیم.

ولی در آیۀ شریفۀ مورد بحث، نفرموده لِیَغْلِبَهُ، بلکه می­فرماید لِيُظۡهِرَهُ؛ و این تعبیر، بیانگر نکته­ای است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.

برای روشن شدن مطلب، لازم است انواع غلبه را قدری توضیح دهیم.

 

انواع غلبه

غلبه، چند نوع است:

 

يک) غلبۀ علمی

روشن است که غلبۀ علمی قـرآن بر سایر کتب آسمانی، از همان ابتـدا وجود

داشته و بر صاحبان بینش و ادراک، آشکار و واضح بوده است؛ زیرا قرآن از همان ابتدای نزول، در مقام تحدی[44] برآمده و فرموده اگر کسی حرفی بهتر از قرآن یا مثل آن را دارد، بیاورد:

قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَ ٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَ لَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا [8]

«بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آيند كه مانند اين قرآن را بياورند، نمى‏توانند مانندش را بياورند، و اگر چه پشتيبان يكديگر باشند.»

اما باید دانست که غلبۀ علمی اسلام بر سایر ادیان، برای عموم مردم، ظاهر و آشکار نیست؛ با تحقیق و بررسی در این زمینه، مشخص خواهد شد که درصد بالایی از عموم مسلمین، درک روشنی از غلبۀ علمی اسلام ندارند، و تنها درصد اندکی از مسلمانان هستند که در سطح درک خاص، با مقدمات و معلومات خاص، قرار دارند و غلبۀ علمی اسلام را ادراک می­کنند.

عموم جامعۀ مسلمین، اصلاً نمی­دانند که تورات و انجیل و عهد قدیم چیست؟ بسیاری از ما مسلمانان، فقط اسمی از تورات و انجیل شنیده­ایم؛ نه آن کتاب­ها را خوانده­ایم و نه با متون اسلامی مقایسه کرده‌ایم. همان‌گونه که ما برتری اسلام را مقلدانه پذیرفته­ایم، آن مسیحی نیز مقلدانه، برتری مسیحیت را پذیرفته است، و آن یهودی نیز مقلدانه، برتری یهودیت را پذیرفته است، آن بودایی هم مقلدانه معتقد شده که آئین بودا برتر است!

بنابراین افرادی که بفهمند دینشان صحیح نیست و در عین حال، تعمداً بر عقیدۀ باطل خود ایستادگی کنند، بسیار کم هستند. همیشه افراد جاهل، از افراد عالمِ عامد، بیشترند چرا که اولین ویژگی در گمراه شدن، جهل است.

بنابراین غلبۀ علمی اسلام، که معمولاً نامحسوس است و نیاز به ادراک و سعۀ فهم دارد، آن چیزی نیست که خداوند به عنوان آخرین گام بشریت، وعده­اش را داده باشد.

 

دو) غلبه ظاهری

غلبۀ ظاهری عبارت است از غلبه­ای که برای عموم مردم، محسوس و قابل فهم و ادراک است؛ مثلاً وقتی مردم ایران، مورد حملۀ چنگیزخان مغول قرار گرفته و شکست خوردند، همۀ مردم کوچه و بازار فهمیدند که سپاه چنگیز، بر حکومت ایران غلبه پیدا نموده است.

نکتۀ مهم در غلبۀ ظاهری آن است که گرچه یک طرف درگیری، به ظاهر غالب می­گردد، اما چنین غلبه­ای، غلبۀ حقیقی نیست؛ زیرا فقط شهرها، مال و اموال و      بدن­های جماعت مغلوب در تحت سیطرۀ طرف غالب قرار گرفته، اما فهم و ادراک و باطن آنان، هنوز مغلوب نشده و در باطن نفوس خود، اعتقادات طرف غالب را نپذیرفته‌اند.

بنابراین در غلبۀ ظاهری، پذیرش یا عدم پذیرش باطنی و قلبیِ شخص مغلوب از غالب، هیچ ظهور و بروزی ندارد.

 

سه) غلبۀ حقيقی

اصل غلبه، غلبۀ بر نفوس است نه بر ابدان؛ به عبارت دیگر، غلبۀ حقیقی عبارت است از پذیرش باطنی و قلبی مغلوب از غالب؛ به طوری که چنین غلبه­ای را همۀ افراد احساس و ادراک کنند.

با ذکر این مقدمه، می­گوییم:

اظهار در آیۀ شریفۀ مورد بحث، به معنـای غلبۀ واقعـی است، یعنی غلبه­ای که

برای همۀ افراد، ظهور و بروز معرفتی داشته باشد و عموم مردم، آن را ادراک و احساس نمایند، به­طوری که بشریت در باطن خود، در برابر عظمت و حقانیت دین اسلام خضوع کرده و با نور عقل، آن را بپذیرند و در نتیجه، اسلام بر تمام کرۀ زمين، حاکم گردد.

بدیهی است که ظهور چنین معرفتی برای تمام انسان­ها، با رشد عقلی حاصل خواهد شد؛ زیرا معنای ظهور، با نور در هم آمیخته است، به این معنا که هرجا ظهوری هست، باید همراه با آن، روشنایی، نور، بصیرت و رشد نیز وجود داشته باشد؛ و مراد از این نور و روشنایی، عقل می­باشد.

بنابراین، قرآن با عبارت لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ، دو نکتۀ عظیم در مورد پایان تاریخ، بیان می‌فرماید:

1ـ در پایان تاریخ، بشریت به حدی از فهم، ادراک، تعقل و دریافت­ها می­رسند که همۀ آنها حقانیت و برتری اسلام را می‌فهمند.

2ـ بشریت، غبلۀ واقعی و حکومت جهانی دین اسلام بر تمام کرۀ زمین را به صورت کاملاً محسوس، ادراک می­کنند.

نتیجه آنکه در پایان تاریخ بشریت، غلبۀ دین اسلام به عنوان تنها دین واحدِ جهانی، صرفاً غلبۀ علمی نخواهد بود، بلکه غلبه­ای است جامع که در تمامی ابعاد و در باطن تمامی نفوس بشر رخ خواهد داد.

 

عاقبت اديان غير حق پس از غلبۀ دين حق

از آنچه گفته شد به دست می­آید که در پایان تاریخ، در نتیجۀ غلبۀ محسوس دین حق ـ یعنی دین اسلام ـ ، ادیان و مکاتب دیگر، ظهور و بروزی نخواهند داشت.

از نظر اسلام، غلبۀ حق با ظهور امام زمانعلیه‌السلام صورت می‌پذیرد و پس از استقرار

حکومت جهانی آن حضرت، بساط سایر امت‌ها برچیده خواهد شد.

در اینجا یک سؤال و اشکال پیش می­آید و آن اینکه: این ادعا که پس از استقرار حکومت جهانی امام زمانعلیه‌السلام بساط سایر امت­ها ـ همچون یهودیت، مسیحیت و... ـ برچیده می­شود، با برخی از آیات قرآن، منافات دارد؛ زیرا بعضی از آیات قرآن، از باقی‌ماندن یهود و نصاری تا روز قیامت خبر می‌دهند، مثلاً در سورۀ مبارکۀ مائده       می­فرماید:

وَ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَ ٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ

[9]

«و از كسانى كه گفتند: ما نصرانى هستيم، [بر لزوم اطاعت از خود و پيروى از عيسى‏] پيمان گرفتيم، پس بخشى از آنچه را [از معارف و احكام انجيل واقعى‏] كه به وسيله آن پند داده شدند، از ياد بردند [و ناديده گرفتند]، بر اين اساس ميان آنان تا روز قيامت كينه و دشمنى انداختيم»‏

یا در همان سوره می‌فرماید:

وَ قَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَ كُفۡرٗاۚ وَ أَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَ ٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ

[10]


«و يهود گفتند: دست [قدرت‏] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرينش، تشريع قوانين و عطا كردنِ روزى‏] بسته است. دست‏هاشان بسته باد و به كيفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلكه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چيز و به هر كس‏] هر گونه بخواهد، روزى مى‏دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، بر سركشى و كفر بسيارى از آنان مى‏افزايد. و ما ميان [يهود، نصارى و گروه‏هاى ديگر] آنان تا روز قيامت كينه و دشمنى انداختيم.»

برخی از مفسرین معتقدند که عبارت إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ در چنین آیاتی،              می­فهماند که یهود و نصاری، باید تا روز قیامت باقی باشند تا این عداوت و بغضاء در بین آنان برقرار باشد. علاوه بر این، چون یهودیت و مسیحیت، ادیان الهی هستند، ازاین­رو به پیروان آنها اجازۀ زندگی تا روز قیامت، داده می‌شود.

برای روشن شدن مطلب و پاسخ به این اشکال، لازم است به مصادیق روز قیامت اشاره­ای داشته باشیم.

در ادبیات دین، برای روز قیامت، سه مصداق ذکر شده است:

1ـ روز ظهور منجی.

2ـ روز رجعت.

3ـ روز قیامت کبری.

مرحوم علامه طباطباییرحمة‌الله‌علیه در توضیح این مطلب می‌فرمایند:

«... روز رجعت، خود يكى از مراتب روز قيامت است؛ هر چند كه از نظر ظهور، به روز قيامت نمى‏رسد. چون در روز رجعت باز شرّ و فساد تا اندازه‏اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثرى از شرّ و فساد نمى‏ماند و باز به همين جهت روز ظهور حضرت مهدىعلیه‌السلام هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى‏شود؛ هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است.

و از ائمۀ اهل­البيتعلیهم‌السلام نيز روايت شده كه فرموده‏اند: ايام خداوند سه روز است، روز ظهور حضرت مهدىعلیه‌السلام و روز رجعت، و روز قيامت؛ و در بعضى از روايات آمده: ايام خداوند سه روز است: روز مرگ و روز رجعت و روز قيامت.

و اين معنا يعنى اتحاد اين سه روز بر حسب حقيقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور، باعث شده كه در تفسير ائمهعلیهم‌السلام بعضى آيات گاهى به روز قيامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور حضرت مهدىعلیه‌السلام تفسير شود، و در سابق هم گذشت كه گفتيم چنين روزى فى نفسه ممكن است؛ بلكه واقع هم هست، و منكر آن هيچ دليلى بر نفى آن ندارد.»

[11]

مرحوم علامه طباطباییرحمة‌الله‌علیه و حضرت آیت‌الله جوادی آملی| معتقدند که بعد از ظهور نیز یهودیت و مسیحیت باقی می­مانند؛[45] ولی ما نمی‌توانیم این سخن را بپذیریم.

توضیح آنکه:

سه روز وجود دارد که حقیقت، در آنها مدام جلوه می­کند تا به نهایت خود برسد:

1ـ روز قیامت صغری، یعنی روز ظهور حضرت صاحب الزمانعلیه‌السلام

2ـ روز رجعت

3ـ روز قیامت کبری

اولین روزی که جلوۀ قیام قیامت ـ قبل از وقوع خود قیامت ـ است، روز ظهور حضرت مهدیعلیه‌السلام است که از آن به قیامت صغری نیز تعبیر می­شود.

در روایات نیز به این روز اشاره شده که در آن، حق و باطل به طور کامل آشکار خواهند شد؛[12] و به همین دلیل، حضرت صاحب الزمانعلیه‌السلام در آن روز، حکم به باطن می‌کنند، نه حکم به ظاهر؛[46] برخلاف رسول اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله که فرمودند: من بین شما طبق ظواهر و با همان ادلۀ رایج عرفی ـ یا دلیل آوردن، یا قسم خوردن ـ قضاوت می‌کنم، یعنی اگر شاهد آورده و سند داشتید، من بر همان اساس، قضاوت می‌کنم: «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[13]؛ سپس حضرت فرمودند: البته من در باطن می‌دانم چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است، اما مأمور نیستم به حکم باطنی عمل کنم.

در زمان قبل از ظهور، دنیا بر اساس اسم «الظاهر» خداوند اداره می­شود، اما در زمان ظهور، اسم «الباطن» خداوند ظهور و بروز خواهد داشت[14]؛ اگر در زمان قبل از ظهور، بر اساس باطن حکم شود، نظام دنیا به هم خواهد خورد، چرا که حکم نمودن بر اساس باطن، تنها مخصوص شاکیان و مراجعه­کنندگان به دستگاه قضایی نیست، بلکه در مورد همۀ انسان­ها جاری خواهد شد و احدی، توان مخفی­کاری نخواهد داشت؛ و به عبارت دیگر، در جامعه­ای که بر اساس باطن حکم می­شود، بین افرادی که مورد شکایت واقع شوند و کسانی که شکایتی از آنها نشده باشد، فرقی نخواهد بود؛ یعنی هر کس، در هر جا و در هر شرایطی که مرتکب خطا شود، باید مؤاخذه و محکوم گردد.

در حکومتی که بر اساس باطن حکم شود، نفاق وجود نخواهد داشت؛ زیرا منافق تا زمانی دوام دارد که نفاق او برملا نشده باشد، و حال آنکه اگر قرار باشد حکم به باطن شود، هیچ­گونه نفاقی پنهان نخواهد ماند؛ و در نتیجه، با ریشه­کن­شدن نفاق، کفر نیز در ظاهر از بین خواهد رفت.

کفر ظاهری، در دو جا ظهور دارد: یکی در بین مشرکین، لائیک­ها، منکرین خدا، دهریون و امثال آنها؛ دیگری در بین اهل کتاب.

خداوند در قرآن، به کفر اهل کتاب تصریح نموده و می­فرماید:

لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ [15]

«كافران از اهل كتاب و مشركان [از آيين خود] جدا نمى‏شدند تا آن دليل روشن براى آنان بيايد.»

خلاصه آنکه حکم به باطن، مربوط به زمان ظهور امام زمانعلیه‌السلام است؛ اما تا قبل از ظهور آن حضرت، حکم به باطن نخواهد بود.

فقط در زمان حضرت داوودعلیه‌السلام آن هم در مقطع مختصری، قضاوت­ها به صورت حکم به باطن، شکل گرفت، ولی این­گونه قضاوت­ها بعد از مدتی پایان پذیرفت.[47] حال، چرا این شیوۀ قضاوت در زمان حضرت داوودعلیه‌السلام اتفاق افتاد و چرا ادامه پیدا نکرد، به حکمت­های بالغۀ الهی برمی­گردد.

با ذکر این مقدمه می­گوییم:

آیۀ شریفۀ وَ أَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَ ٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ

[16]، به اولین موطن قیام قیامت اشاره می‌فرماید؛ بنابراین منظور از إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ، روز ظهور اولیۀ قیامت می­باشد که همان روز ظهور حضرت صاحب الزمانعلیه‌السلام است.

با این توضیح، پاسخ اشکال مطرح شده، روشن می­گردد و آن اینکه: باقی‌ماندن یهود و نصاری تا روز قیامت، به معنای باقی‌ماندن آنها تا روز ظهور امام زمانعلیه‌السلام است که همان قیامت صغری و اولین موطن قیام قیامت می­باشد.

دلیل ما بر این سخن آن است که در زمان ظهور حضرت صاحب الزمانعلیه‌السلام ، حق به­طور کامل برای تمام انسان­ها روشن خواهد شد، و حاکمیت اسلام بر کل جهان، مستقر خواهد گردید. با این وجود، اگر کسی در گرویدن به دین حق ـ که همان دین اسلام است ـ تردید کند و بخواهد بر دین تحریف­شدۀ یهودیت و مسیحیت باقی بماند، در حقیقت، عقب­گرد نموده و دچار ارتداد گشته است.

امام زمانعلیه‌السلام در وقت ظهور، با سیصدوسیزده نفر قیام خواهند نمود که این افراد، طایفۀ اول از اعوان و انصار آن حضرت هستند.[48] این افراد، انسان­هایی معمولی نیستند؛ و اینگونه نیست که هر انسانِ عالِم و با­تقوایی، جزو این طایفۀ اول قرار گیرد؛ بلکه افرادی همچون حضرت مسیح[49]، حضرت یوشع ـ وصیّ حضرت موسیعلیهم‌السلام ـ و جناب سلمان جزو این طایفۀ اول قرار دارند. وقتی حضرت تشریف بیاورند، پانزده نفر از انبیاء بنی­اسرائیل نیز در رکاب ایشان خواهند بود.

بنابراین نفی امام زمانعلیه‌السلام در زمان ظهور، یعنی نفی همۀ انبیاءعلیهم‌السلام ؛ ازاین­رو مسیحیانی که حضرت حجتعلیه‌السلام را نپذیرند و به دین اسلام گردن ننهند، حضرت مسیحعلیه‌السلام را نفی کرده‌ و مرتد می‌شوند و حکم آنها اعدام است؛ چرا که در واقع زبان حال آنها این­گونه است که می‌گویند ما مسیحی هستیم اما مسیحعلیه‌السلام را قبول نداریم!

بر همین اساس، ما نمی­توانیم بپذیریم که بعد از ظهور امام زمانعلیه‌السلام ، فرد مسیحی و یهودی باقی بماند، زیرا ردّ امام زمانعلیه‌السلام ، به ردّ انبیاء خودشان برگشت        می­کند. بنابراین بعد از ظهور، دین واحد الهی در سرتاسر جهان، دین اسلام ختمی مرتبتی خواهد بود و تمام انسان­هایی که باقی خواهند ماند، به دین اسلام مشرف خواهند شد؛ و این، همان فرمایش قرآن است که می­فرماید: لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ.

 

آرمان‌شهر معنوی در آخر الزمان

پس از ظهور امام زمانعلیه‌السلام و استقرار دین واحد الهیِ اسلام در سرتاسر جهان، جامعه­ای شکل خواهد گرفت که قابل توصیف نیست!

اصل در فضای اسلام، تربیت معنوی است؛ و تربیت دنیایی، در پرتو تربیت معنوی حاصل خواهد شد؛ بنابراین اگر صدوبیست­وچهارهزار پیغمبر در یک شهر و با امکانات بسیار عالی، زندگی کنند، هیچ­کدام از آنها دنیا­طلب نخواهند شد.

نه فقط انبیاءعلیهم‌السلام ، بلکه هر کسی که تربیت او، تربیت حقانی و الهی باشد، به درجه­ای از کمال خواهد رسید که اگر تمام دنیا را به او بدهند و یا تمام دنیا را از او بگیرند، هیچ فرقی به حال او نخواهد کرد! اما اگر کسی این­گونه تربیت نشود، تا وقتی که دست او از امکانات دنیا کوتاه باشد، زهد می‌ورزد، ولی زمانی که به ثروت یا قدرتی برسد، دچار غفلت شده و دنیاطلب خواهد گشت!

متأسفانه بعضی از ما، این­گونه هستیم؛ تا وقتی که به آب دسترسی نداریم، شنا نمی‌کنیم، اما همین­که به آب برسیم، شناگران ماهری خواهیم بود!

در دوران پس از ظهور، دنیا هزار برابر امروز، شکوفا شده و جذابیت­های آن هزاران برابر بیشتر می‌گردد؛ اما طایفۀ اول از اعوان و انصار امام زمانعلیه‌السلام ، بر اثر تربیت معنوی و الهی، از دنیایی با این اوصاف، روی­گردانند! خود این موضوع نیز از عجائب است که وقتی حقیقت حاکم گردد، افرادی این­گونه در عالم پیدا می‌شوند که دنیا­طلبی در وجود ایشان ریشه­کن گردیده است! مگر چه چیزهای والاتری مشاهده می­کنند که دنیا با تمام زیبایی­ها و شکوفایی­های فاخری که پیدا می‌کند، به­هیچ­وجه چشم آنها را نمی‌گیرد؟! حقیقت، آنقدر بلند است که حتی دنیای پس از ظهور نیز در مقابل آن، صفر است! عجب حقیقتی و عجب تربیتی!

دوران ظهور، چقدر زمانۀ خوبی است! زمانه­ای که افراد با وجود اینکه در متن ثروت، شهرت، قدرت و همۀ امکانات قرار دارند، اما تمام دنیا برایشان بی­ارزش است!

در این دنیای کنونی، بیشتر افراد از داشته­های خود سرخوش و سرمستند و از نداشته­ها و از دست­دادن­ها، مأیوس و سرشکسته­اند؛ فرقی نمی­کند که این داشته­ها و نداشته­ها، همسر باشد، یا بچه، یا خانه، یا امکانات، یا شهرت و جایگاه اجتماعی، یا هر چیز دیگری؛ مهم آن است که شخصیت انسان، با به­دست­آوردن یا از دست­دادن، تغییری نکند؛ و کسی به این مرتبه خواهد رسید که عظمتی ما فوق دنیا و آنچه که در دنیا وجود دارد ـ یعنی حقیقت توحید ـ را درک کرده باشد. حقیقت توحید، همان کیمیایی است که همه­چیز در برابر آن، کوچک و حقیر است.

چه زیبا امیرالمؤمنینعلیه‌السلام متقین را توصیف نموده و می­فرماید:

«عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْیُنِهِمْ»[17]؛ چنان عظمت خالق در جانشان جلوه کرده که هر چیزی جز خداوند، در مقابل آنان حقیر است؛ هرچند حکومت بر کل عالم باشد.

مملکت پادشاهی، مملکتی است که تنها یک پادشاه دارد، اما ممالک شاهنشاهی، ممالکی است که یک شاه دارد که بر صد شاه دیگر حاکم است؛ به           این معنا که شاهان دیگر، والیان او هستند؛ قلمرو اسلام در زمان حکومت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام، چنین مملکتی بوده که یک­سوم زمین را دربرگرفته و تا قلب اروپا رفته بود؛ حکومت مصر، یکی از استان­های قلمرو پهناور اسلام بود؛ در این شرایط است که حضرت می‌فرمایند:

«دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»[18]، دنياى شما در نزد من، از آب‏ بينى‏ بزغاله‏اى بى­ارزش‏تر است‏!

ابن عباس مى‏گويد: در سرزمين ذى­قار، خدمت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام رسیدم درحالی­كه آن حضرت مشغول وصله­زدن كفش خود بودند. وقتی حضرت مرا ديدند، فرمودند: ارزش اين كفش چقدر است؟ عرض کردم: هیچ ارزشی ندارد! حضرت فرمودند: به خدا قسم، همين كفش پاره و بى­ارزش در نظر من از حكومت بر شما محبوب‏تر است، مگر اينكه بتوانم حقّى را اقامه کنم يا باطلى را دفع نمايم! [19]

کسی که حقیقتاً علوی باشد، دنیا و آنچه که در دنیاست، در نظرش این­گونه خواهد شد.

امام زمانعلیه‌السلام طایفۀ دومی نیز از یاران و انصار دارند که ما باید سعی کنیم اگر از طایفۀ اول نشدیم، إن­شاء­­الله در زمرۀ طایفۀ دوم قرار گیریم.

در بعضی از روایات آمده که آن حضرت، علاوه بر آن سیصدوسیزده نفر             یار ویژه، ده هزار نفر یار خاص نیز دارند که از یاران صدیق آن حضرت به­شمار         می­روند.[50] البته ناگفته نماند که این تعداد، فقط به سرداران سپاه حضرت اشاره دارد؛ وگرنه با ده هزار نفر، کار تمام نخواهد شد، چرا که طبق آیۀ قرآن، هر ده هزار نفر مؤمن، می­توانند بر صد هزار نفر غلبه ‌کنند[20]؛ درحالی­که برای غلبۀ اسلام بر تمام کرۀ زمین، به نیرویی بیشتر از ده هزار نفر نیاز است.

این ده هزار نفر که جزء سرداران حضرت هستند، باید مجتهد و عالم باشند، یا در دینشان فهیم و عمیق بوده و دینداری آنان، سطحی نباشد.

طایفۀ سوم نیز جمع کثیری از عموم مؤمنینِ حق‌طلب و حق­پذیر هستند که در سپاه حضرت قرار خواهند گرفت.

پيروزی نهايی به پشتوانۀ ايمان راستين

همان­گونه که گذشت، دین اسلام بر این باور است که پایان تاریخ، همراه با غلبۀ مسلمین خواهد بود: لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ؛ بنابراین خداوند، پایان تاریخ بشریت را با غلبۀ موحدان پاک، رقم زده که به­دست آنها، جهانِ توحیدیِ پاک و سراسر عدل که همۀ پاکی­ها و عناصر صحیح در آن مهیاست، به وجود خواهد آمد؛ در آن زمان است که هر انسانی می‌تواند به قلۀ انسانیت که همان «توحید ناب» می‌باشد، برسد.

از این نکته هم نباید غافل ماند که در مبادی این غلبه و تحقق این پایان نورانی، به­طور طبیعی، اهل باطل در مقابل حق، آرام نخواهند نشست و با تمام توان در جهت ضربه­زدن و نابودی دین حق، تلاش خواهند کرد؛ و همان­گونه که در فصل اول اشاره کردیم، تقابل بین حق و باطل، یک مسألۀ همیشگی است و محال است که جبهۀ باطل، درصدد مزاحمت و تقابل با جبهۀ حق نباشد. کافی است که اهل حق، عقیدۀ خود را ابراز نموده و بر آن پافشاری نمایند، در این صورت، قطعاً جبهۀ باطل به نبرد با آنان برمی­خیزند.

خصلت شیطان نیز همین است که می‌گوید: من آنها را رها نخواهم کرد تا آنجا که به آنها افسار بزنم:

لَأَحۡتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٗا [21]

«بى‏ترديد فرزندانش را جز اندكى لجام مى‏زنم [و به دنبال خود به عرصه هلاكت و نابودى مى‏كشم.]»

احتناک، یعنی افسار زدن.[51] شیطان می‌گوید: تا وقتی که بنی­آدم به­طور کامل در اختیار من نباشند، آنها را رها نخواهم کرد!

شیطان، این کار را از طریق شیاطین انسانی، عملیاتی می­سازد.

خداوند از قول ابلیس می­فرماید:

وَ لَأُضِلَّنَّهُمۡ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمۡ وَ لَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَ لَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَ مَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا[22]

«و يقيناً آنان را گمراه مى‏كنم، و دچار آرزوهاى دور و دراز [و واهى و پوچ‏] مى‏سازم، و آنان را وادار مى‏كنم كه گوش‏هاى چهارپايان را [به نشانه حرام بودن بهره‏گيرى از آنان‏] بشكافند، و فرمانشان مى‏دهم كه آفرينش خدايى را تغيير دهند [به اين صورت كه جنسيت مرد را به زن و زن را به مرد برگردانند، و فطرت پاكشان را به شرك بيالايند، و زيبايى‏هاى طبيعى، روحى، جسمى خود را به زشتى‏ها تبديل كنند]. و هر كس شيطان را به جاى خدا سرپرست ويار خود گيرد، مسلماً به زيان آشكارى دچار شده است.»

شیطان در این عبارات، چند مورد از کارهای خود را مطرح ­کرده که یکی از آن کارها این است: لَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ، به آنها امر می­کنم تا در گوش چهار­پایان، شکاف ایجاد کنند!

خیلی عجیب است! آیا شکافتن گوش حیوان، کار مهمی است که شیطان، آن را به عنوان یکی از حربه­های خود معرفی کرده است؟!

در این عبارت، استعارۀ بزرگی وجود دارد؛ وقتی گوش یک حیوان را شکاف می­زنند، به این معناست که این حیوان، مربوط به فلان شخص است؛ شیطان              می­خواهد بگوید کاری می­کنم که بنی­آدم، بردۀ من شود و امکانات خود را در جهت ارادۀ من قرار دهد! باید خودش و تمام امکاناتش برای من باشد! و عجیب است که امروزه این بردگی و اطاعت از شیطان را در انسان­های بی­شماری مشاهده می­کنیم!

شیطان نمی­خواهد خانه، ماشین، مال و اموال و دیگر امکانات ما را تصرف نموده و خودش استفاده کند؛ زیرا شیطان به اموال و امکانات این دنیا هیچ احتیاجی ندارد و مثل انسان نیست که بخواهد از دنیا بهره­ای ببرد؛ بلکه شیطان به­دنبال آن است که ما اموال و امکانات خود را در جهت ارادۀ او صرف کنیم.

خلاصه آنکه برای تحقق تمدن نهایی اسلام، جنگ و تقابل بین حق و باطل، قطعی است. در بعضی از روایات، فرموده­اند: قبل از ظهور، دوسوم مردم دنیا کشته می­شوند؛[52] یعنی اگر جمعیت مردم جهان، نُه میلیارد نفر باشند، تنها سه میلیارد نفر از آنها باقی می­مانند! و این تعداد، رقم عجیبی است! جنگ و درگیری در چنین سطحی با این مقدار تلفات، بی­سابقه است.

معمولاً جنگ­ها به گونه­ای است که در ابتدا، مردم را دچار التهاب و هیجان می­سازد، ولی همین­که تعداد کشته­ها زیاد شد، آن هیجانات اولیّه فرو خواهد نشست و افراد به­طور طبیعی، دچار سستی شده و خواهان پایان جنگ می­شوند؛ اما در جنگ بین حق و باطل در آخر الزمان که قرار است در آن، دوسوم مردم دنیا کشته شوند، جبهۀ حق، از یک پشتوانۀ عظیم ایمانی برخوردار است که با تکیه بر آن، جبهۀ باطل را درهم کوبیده و نابود خواهد ساخت.

 

 



 


[1]. یکی از وظایف ما، بررسی و فهم آیات قرآن کریم دربارۀ مباحث آیندۀ تاریخ است. (معظم له)

[2]. سورۀ مبارکۀ اعراف، آیۀ شریفۀ 157.

[3]. مفردات ألفاظ القرآن، ص: 78 و 610.

[4]. مجله علمی پژوهشی الهیات تطبیقی دوره 5، شماره 11، فروردین 1393، صفحه 149 تا 168، مقالۀ «منجی موعود در ادیان‌ بزرگ قبل‌ از اسلام»‌، مهین عرب، استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال.

[5]. این عبارت در سه آیه از قرآن کریم آمده است:

الف) در سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ کریمۀ 33: هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَ دِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَ لَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ .

ب) در سورۀ مبارکۀ صف، آیۀ شریفۀ 9: هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ .

ج) در سورۀ مبارکۀ فتح، آیۀ شریفۀ 28: هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا .

[6]. رجوع شود به: تفسير نمونه، ج‏7، ص: 371؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 38؛ التبيان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 209؛ الكشف و البيان (تفسير ثعلبى)، ج‏5، ص: 35؛ التفسير الكبير (مفاتیح الغیب)، ج‏16، ص: 33؛ منهج الصادقين فى إلزام المخالفين، ج‏4، ص: 260 و...

[7]. سورۀ مبارکۀ مجادله، قسمتی از آیۀ شریفۀ 21.  

[8]. سورۀ مبارکۀ اسراء، آیۀ شریفۀ 88.  

[9]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 14.  

[10]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 64. 

[11]. ترجمه تفسير الميزان، ج‏2 ، ص 163؛ الميزان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 109، ذیل تفسیر آیات شریفۀ 208 تا 210 از سورۀ مبارکۀ بقره.

[12]. «فَعِنْدَهَا يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ‏»؛ در این هنگام، صبح حق می‌درخشد و تاریکی باطل آشکار می‌شود. (كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 450)

[13]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏7، ص: 414.

[14]. اصل ظهور اسم «الباطن» خداوند، در قیامت است. (معظم له)

[15]. سورۀ مبارکۀ بينه؛ آیۀ شریفۀ 1.  

[16]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 64. 

[17]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303، خطبۀ 193.

[18]. همان، ص: 50، خطبۀ 3.

[19]. «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ؛ فَقَالَ لِي: مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ: لَا قِيمَةَ لَهَا! فَقَالَ ع: وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا.» (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76، خطبۀ 33)

[20]. اشاره به آیۀ شریفۀ 65 از سورۀ مبارکۀ انفال: يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ؛ «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز كه اگر از شما بيست نفر صابر باشند بر دويست نفر چيره مى‏شوند، و اگر از شما صد نفر [صابر] باشند بر هزار نفر از كافران چيره مى‏شوند؛ زيرا آنان گروهى هستند [كه حقايق توحيد و حالات ملكوتيّه را] نمى‏فهمند.»

[21]. سورۀ مبارکۀ إسراء، قسمتی از آیۀ شریفۀ 62.  

[22]. سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ شریفۀ 119.