پایان تاریخ و نبرد نهایی- فصل چهارم
فصل چهارم
شناخت یهود از منابع معتبر
يهودشناسی در قرآن کريم
بیان قرآن دربارۀ وضعیت یهود و ادوار آن قبل از اسلام
ويژگیهای يهود از نگاه قرآن کريم
يک) يهود؛ قوم پيمانشکن
برخی از اعتقادات یهود
نژادپرستی يهود؛ ريشۀ پيمانشکنی آنها
تقوا؛ تنها ملاک برتری
رضايت يهود به جنايات پدران
دو) استکبار ظاهری و باطنی قوم يهود در برابر جبهۀ حق
سه) قتل و غارت، سيرۀ دائمی قوم يهود
غلبۀ آيين اسلام بر توطئههای يهود
دستداشتن يهود در قتل رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و اهلالبيتعلیهمالسلام
کودتا در نگرش اسلام، مردود است
اقامۀ قسط، وظيفۀ امت است
(الف) الگوی انقلاب حضرت موسیعلیهالسلام
(ب) الگوی انقلاب رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله
چهار) فتنهانگيزی یهود؛ يأجوج و مأجوج معاصر
در جستجوی دلیل نامبردن از یأجوج و مأجوج در قرآن
يأجوج و مأجوج در امتهای گذشته
یأجوج و مأجوج در آخر الزمان
کیستی یأجوج و مأجوج در آخر الزمان
پنج) حسادت، ريشۀ دشمنی يهود با اسلام
زيرشاخههای حسادت يهود در دشمنی با اسلام
شش) شرک يهود؛ ريشۀ اعتقادی همۀ رذائل اخلاقی
يهود از نگاه عهد عتيق
حقایقی دربارۀ تورات و نسخههای آن
نسخۀ اول؛ الواح ملکوتی
نسخۀ دوم؛ رونوشت مطابق با اصل
نسخۀسوم : کتاب تحريفشده
تحقيقات معاصر دربارۀ تحريف تورات
راز پراکندگی مضامين عهد عتيق
توبيخ يهود در کتاب هوشع و کتاب اشعيای نبی
يهود از نگاه مورخان نوين اسرائيل
ايلان پاپه و برملا کردن دَه غلط مشهور دربارۀ تاريخ اسرائيل
رونين برگمن و روايتی از 60 سال ترورهای موساد
. . . . .
يهودشناسی در قرآن کريم
موضوع یهودشناسی در قرآن کریم، مسألهای محوری است. حجم آیات مربوط به بنیاسرائیل و لحن خطابها به ما میفهماند که این بحث، باید بهصورت جدی پیگیری شود.
قرآن کریم، مکرراً خطر یهود را گوشزد نموده و دربارۀ آسیبهایی که ممکن است از جانب آنها به مسلمین وارد شود، تذکر و هشدار داده است.
در سورۀ مبارکۀ مائده میفرماید:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ [1]
«يقيناً سرسختترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت.»
این در حالی است که در عصر نزول آیاتِ پیرامون یهود ـ یعنی از سال پنجم هجرت به بعد ـ یهودیان به حسب ظاهر، نفرات و امکاناتی نداشتند و مغلوب مسلمانان شده و به حکومت اسلامی جزیه میدادند.
بیان قرآن دربارۀ وضعیت یهود و ادوار آن قبل از اسلام
خداوند در قرآن، وضعیت قوم یهود در دوران قبل از اسلام را با عنایت ویژهای بیان میفرماید. بنابراین دانستن این جریان، بسیار مهم و لازم است، وگرنه خداوند حکیم، آن را با حساسیت خاصی بیان نمیفرمود.
در سورۀ مبارکۀ بقره میفرماید:
وَ لَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَ كَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ
[2]
«و هنگامى كه براى آنان از سوى خدا كتابى [چون قرآن] آمد كه تصديق كننده توراتى است كه با آنان است، و همواره پيش از نزولش به خودشان [در سايه ايمان به آن] مژده پيروزى بر كافران مىدادند، پس [با اين وصف] زمانى كه قرآن [كه پيش از نزولش آن را با پيشگويى تورات مىشناختند] نزد آنان آمد، به آن كافر شدند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد.»
این آیۀ شریفه، به وضعیت یهود در دوران قبل از اسلام اشاره میفرماید. در ذيل آيۀ فوق، روایتی از امام صادقعلیهالسلام نقل شده که آن حضرت میفرمایند:
«يهود در كتابهاى خود یافته بودند که هجرتگاه پيامبر موعودصلیاللهعلیهوآله ، ميان دو كوه «عَيْر» و كوه «اُحد» (دو كوه در دو طرف مدينه) خواهد بود؛ ازاینرو از سرزمين خويش بيرون آمده و به جستجوى سرزمين مهاجرت پیامبرصلیاللهعلیهوآله پرداختند. در اين ميان به كوهى به نام «حَداد» رسيدند؛ پیش خود گفتند: «حَداد»، همان «اُحد» است، و لذا در اطراف همان کوه، پراکنده شده و هر گروهى در منطقهای مسكن گزيدند؛ بعضى در سرزمين «فدک»، و بعضى ديگر در منطقۀ «خيبر» و عدهاى نیز در وادی «تَيْماء» (بين خيبر و مدينه) ساکن شدند.
پس از مدتی، یهودیانی كه در تَيماء ساکن بودند، ميل ديدار برادران خويش نمودند. در همين بين، یک مردى اَعرابى (بادیهنشین) از قبيلۀ «قَيس» از آنجا عبور میکرد. یهودیان تَیماء، شتران او را كرايه كردند و او نیز گفت: من شما را از ما بين دو کوه «عَير» و «اُحد» خواهم برد؛ یهودیان به وی گفتند: هر وقت كه بين آن دو كوه رسيدى، به ما اطلاع بده!
مرد اعرابی هنگامى كه به سرزمين مدينه رسيد، اعلام كرد كه اينجا همان سرزمينی است كه بين دو كوه عَير و اُحد قرار دارد.
يهودیان از مركب پياده شده و به اعرابی گفتند: ما به مقصود و آرزوی خود رسيديم و ديگر احتياجی به شتران تو نداریم؛ آنگاه شتران را به او داده و گفتند: تو هر جا میخواهى برو، ما در همين جا میمانيم!
سپس نامهاى برای برادران يهود خود كه در خيبر و فدک منزل گرفته بودند، نوشتند و گفتند كه ما آن سرزمين بین عَیر و اُحد را پیدا کرديم، شما هم نزد ما بیایید!
یهودیان خیبر و فدک، در پاسخ نوشتند: ما در اينجا خانه ساختهایم و آب و ملک و اموالى به دست آوردهايم؛ اینک نمیتوانيم دارایی خود را رها نموده و نزد شما بیایيم؛ فاصلۀ ما با شما اندک است و هر وقت آن پيامبر موعود مبعوث شد و به آنجا مهاجرت نمود، به سرعت بهسوى شما خواهيم آمد!
یهودیانی كه وارد سرزمين مدينه (یعنی بین دو کوه عَیر و اُحد) شده بودند، در همانجا ماندند و مال و اموال بسيارى كسب نمودند. اين خبر به پادشاه یمن، به نام «تُبَّع» رسيد؛ وی که از مال و اموال فراوان یهودیان باخبر شد، به جنگ با آنان برخاست و آنها را محاصره كرد. يهودیان در قلعهها و خانههاى خويش متحصن شدند.
یهودیان، با دیدن ضعفای لشکر تُبَّع، به حال آنها دلسوزی نموده و وقتی شب میشد، از بالای قلعههای خود مقداری نان و خرما برای آنان پایین میانداختند. اين ماجرا که به گوش تُبَّع رسيد، دلش به رحم آمده و به آنها امان داد.
وقتی یهودیان به نزد سلطان آمدند، تُبَّع به آنها گفت: من اين سرزمين را پسنديدهام و تصميم دارم در ميان شما اقامت كنم. یهودیان در پاسخ وى گفتند: تو نمیتوانی در اينجا بمانی، زيرا اين سرزمين، هجرتگاه پيامبرى است كه جز او كس دیگرى نمىتواند در اينجا حکومت کند!
تُبَّع گفت: حال که چنین است، من از خاندان خود، كسانى را در اينجا قرار خواهم داد تا هر زمان كه پيامبر موعود آمد، وى را يارى نمايند؛ ازاینرو دو قبيلۀ معروف اوس و خزرج را در آن مكان ساكن نمود.
دو قبيلۀ اوس و خزرج هنگامى كه جمعيت فراوانى پيدا كردند، به مال و اموال يهود، دستدرازی میکردند. يهوديان نیز بر عليه آن دو طایفه، خطونشان مىكشيدند و میگفتند: صبر کنید! وقتی پيغمبر ما محمدصلیاللهعلیهوآله ظهور كرد، دست شما را از خانه و اموال ما كوتاه خواهد نمود و آنگاه ما همۀ شما را از سرزمين خود بيرون خواهیم كرد و به اين چپاولگری شما خاتمه خواهیم داد!
هنگامى كه رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله مبعوث شدند و به مدینه هجرت نمودند، دو طایفۀ اوس و خزرج ـ كه به نام انصار معروف شدند ـ به آن حضرت ايمان آوردند، اما يهودیان، رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله را انكار نموده و به آن حضرت کفر ورزیدند! و اين جريان، همان است كه حقتعالى دربارهاش میفرمايد: وَ كَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ».
[61]
آرى، همىن یهودیانی كه با عشق و علاقۀ مخصوصی براى ايمان به رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و یاری ایشان آمده بودند، و در برابر اوس و خزرج افتخار نموده و میگفتند: «در اینجا پيامبرى مبعوث خواهد شد و ما از ياران خاص وى خواهیم بود!»، بر اثر تعصب و لجاجت و دنياپرستى (و نیز به خاطر اینکه پيغمبر آخر الزمان از ميان قوم يهود مبعوث نشده، بلكه از ميان قوم عرب برخاسته است[62])، در صف دشمنان پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله قرار گرفتند! اما در مقابل، اوس و خزرج به رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ایمان آورده و از ياران ایشان شدند.
«منجی» در کتب آسمانی قبلی، بیش از آنکه در مورد امام زمانعلیهالسلام باشد، در مورد شخص رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله است؛ بههمین دلیل یهودیان مدینه، برای خلاصی از سلطۀ دو قبیلۀ اوس و خزرج، منتظر منجی ـ یعنی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ـ بودند و قبل از بعثت حضرت، طلب فتح و غلبۀ بر اوس و خزرج میکردند. یهود در این مقطع، در موضع ضعف قرار داشت؛ اما همین که رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله به پیامبری مبعوث شدند، یهودیان با آنکه حضرت را بهطور کامل شناختند، ولی به ایشان ایمان نیاوردند! از این مقطع بود که استکبار یهود، آغاز گردید.
ويژگیهای يهود از نگاه قرآن کريم
قرآن کریم، حدود شش ویژگی برای قوم یهود بیان فرموده است:
1ـ پیمانشکنی
2ـ استکبار ظاهری و باطنی با حق
3ـ قتل و غارت
4ـ فتنهانگیزی
5ـ حسادت
6ـ شرک
چهار ویژگی نخست، ویژگیهای «رفتاری» یهود است؛ ویژگی پنجم، ویژگی «اخلاقی» آنها؛ و ویژگی ششم، ویژگی «اعتقادی» قوم یهود میباشد.
يک) يهود؛ قوم پيمانشکن
بعضی از احکام وجود دارد که مشترک بین تمام ادیان بوده و بینالمللی است؛ چند مورد از این احکام، به عنوان احکام محوری و مرکزی محسوب میشوند؛ از جمله: صدق گفتار، ادای امانت، وفای به عهد، و برتر از همۀ اینها، احسان به والدین.[3]
در مورد ادای امانت، از امام سجادعلیهالسلام روایت شده که میفرمایند:
«عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ»[4]، بر شما باد به ادای امانت! قسم به کسی که محمدصلیاللهعلیهوآله را به پیامبری مبعوث کرد، اگر قاتل پدرم حسین بن علیC مرا بر شمشیری که پدرم را به آن کشته است، امین قرار دهد، امانت او را به او باز خواهم گردانید!
قرآن همین مثال را چنین بیان میفرماید:
وَ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ وَ مِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِينَارٖ لَّا يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَيۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّـۧۧنَ سَبِيلٞ وَ يَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَ هُمۡ يَعۡلَمُونَ
«و از اهل كتاب كسى است كه اگر او را بر مال فراوانى امين شمارى، آن را به تو بازمىگرداند؛ و از آنان كسى است كه اگر او را به يك دينار امين شمارى، آن را به تو بازنمىگرداند، مگر آنكه همواره بالاى سرش بايستى [و مال خود را با سخت گيرى به او از او بستانى]. اين به خاطر آن است كه آنان گفتند: [چون ما اهل كتابيم] رعايت نكردن حقوق غير اهل كتاب بر عهده ما نيست، [و در ضايع كردن حقوق ديگران گناه و عقوبتى نداريم] و اينان [در حالى كه باطل بودن گفتار خود را] مىدانند بر خدا دروغ مىبندند.»
میفرماید: بعضی از اهل کتاب یا همان بنیاسرائیل (که مراد از این افراد، غالباً نصاری هستند) اینگونهاند که اگر به آنها یک قنطار (مال بسیار زیاد) امانت بدهید، به شما برمیگردانند؛ و بعضی از آنها (که مراد از این افراد، یهودیان هستند) اینگونهاند که اگر به آنها یک دینار امانت بدهید، به شما برنمیگردانند مگر اینکه بر آنها تسلط داشته باشید!
قرآن کریم در این آیۀ شریفه، از باطن یهود و نصاری گزارش داده و میفرماید: اگر مال بسیار زیادی را نزد نصاری به امانت بگذارید، به شما برمیگردانند، ولی اگر مال کمی را نزد یهود به امانت بگذارید، به شما برنمیگردانند!
اگر کسی بخواهد مال مردم را به ناحق بخورد، آن مالی را تصرف خواهد کرد که ارزش داشته باشد، وگرنه هیچکس در مال بیارزش، چشم طمع نمیدوزد. پس چرا یهودیان مال کم و بیارزش را برنمیگردانند؟
قرآن میفرماید ریشۀ این کار یهود، دنیاطلبی نیست، زیرا در اینجا فرض بر آن است که مالِ به امانت سپرده شده، یک مال بیارزشی است و حسّ دنیاطلبی، انسان را برنمیانگیزاند تا بخواهد مال بیارزش را تصاحب نماید، بلکه ریشۀ این کار یهود، اعتقاد آنهاست:
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّـۧۧنَ سَبِيلٞ، این کار یهود به خاطر آن است که معتقدند: ما هیچگونه تکلیف، تعهد و مسؤولیت شرعـی و انسانـی نسبت به
غیر یهود نداریم!
در ترجمههای انگلیسی، واژۀ ٱلۡأُمِّيِّـۧۧنَ را به «گوییم» یا «جنتیل» ترجمه نمودهاند[6]؛ این واژهها گرچه بهطور صحیح ترجمه شدهاند، ولی واژههای تحقیرآمیزی هستند، و امروزه به واسطۀ مطرحشدن بحث نژادپرستی در سطح دنیا، چرایی استفاده از این واژهها را اینگونه توجیه میکنند که منظور ما از غیر یهود، مردم بتپرست زمان گذشته است!
بنابراین، قوم یهود بنا بر اعتقادی که دارند میگویند: ما هیچ مسؤولیت و تعهدی در زمینۀ رعایت حقوق انسانی نسبت به غیر یهود نداریم! یعنی باورشان این است که غیر یهود ـ هر کس که میخواهد باشد، مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ فلسطینی باشد یا مسیحی یا بودایی و یا هر کس دیگری با هر نوع عقیدهای که دارد؛ مرد باشد یا زن؛ بزرگ باشد یا کودک و نوجوان ـ حیواناتی انساننما هستند که اگر در راستای اهداف قوم یهود نباشند، باید از سر راه برداشته شوند!
برخی از اعتقادات یهود
یهودیان، کتابی دارند به نام «تلمود»[63]؛ آنها بر اساس مطالب این کتاب، معتقدند:
ما قوم برگزیدۀ خداوند هستیم و بقیۀ انسانها، حکم حیوان را دارند. انسانها سه دستهاند:
1ـ انسانهای درجۀ یک، که همان انسانهای واقعی هستند. (یعنی بنیاسرائیل و یهود).
2ـ انسانهای درجۀ دو، که حیواناتی مفید هستند (حیوانات انسان نما).
منظور آنها از انسانهای درجۀ دو، غیر یهودیانی هستند که یهود را به رسمیت شناخته و برتر میدانند و در خدمت آنها هستند. یهودیان معتقدند: اینگونه انسانها، آزاری ندارند و مفیدند؛ بنابراین همانطور که به اسب خود رسیدگی میکنی تا از او بارکشی کنی، به انسانهای درجۀ دو نیز رسیدگی کن تا برایت بارکشی کنند!
3ـ انسانهای درجۀ سه، که حیوانات موذی هستند.
منظور آنها از انسانهای درجۀ سه، غیر یهودیانی هستند که یهود را قوم برتر ندانسته و به رسمیت نمیشناسند و در راستای اهداف یهود، حرکت نمیکنند؛ یهودیان معتقدند: شکم زمین برای اینگونه انسانها از روی زمین بهتر است! پس باید آنها را از بین برد، آن هم به ارزانترین وجه ممکن؛ یعنی اگر میتوانی با سنگ او را از بین ببری، با شمشیر سرش را جدا نکن، چون شمشیرت کُند میشود!
شما از کشتن یک سوسک، چقدر عذاب وجدان میگیرید؟ قوم یهود نیز نسبت به دشمنان غیر یهودی خود، چنین حسی دارند! ازهمینروست که در کشتن آنها تردید نمیکنند و برای آنها کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان معنا ندارد!
بعضی از گزارههای کتاب تلمود، از این قرار است:
«هرچه غیریهودی دیدید، به اندازهای که در توان شماست به قتل برسانید. اگر چنین امری در توان یک یهودی باشد و انجام ندهد، مرتکب خلاف شده است.»
«تمامی دنیا و آنچه که در دنیاست، ملک یهود است و قوم یهود، حق تسلط کامل بر آن را دارند.»
«نطفۀ غیریهودی، مثل نطفۀ بقیۀ حیوانات است.»
«تعدی به ناموس غیریهودی بلامانع است. زیرا کفار، مانند حیوانات هستند. یهودی حق دارد زنان غیریهودی را به غصب برباید و زنا و لواط با غیریهودی عقاب و
کیفری ندارد.»
«دزدی از یهودی، حرام و از غیریهودی، جایز است. حیات و زندگانی دیگران، ملک یهود است، چه رسد به اموال آنها.»
«به کسانی که یهودی نیستند، قرض ندهید مگر آنکه نزول بگیرید.»
و...
اعتقادات فوق، جزء شریعت (تحریفشدۀ) یهودیان میباشد و روحیات آنها بر همین اساس شکل گرفته است؛ و همانطور که میبینید، انسانیتزدایی از پیروان ادیان غیریهودی، بر اساس آموزههای تلمود و تورات تحریفشده، صهیونیستها را نسبت به جان، مال، سرزمین و ناموس غیریهود، حریص و وقیح کرده است.[7]
حالا میتوانید ریشههای اظهارات «گالانت»، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی را پیدا کنید که پس از آغاز نبرد طوفان الاقصی، دستور محاصرۀ کامل نوار غزه را صادر کرد و گفت: «غـزه را همهجانبـه محاصره میکنیم؛ برق، آب، غـذا و سوخت را قطـع
خواهیم کرد؛ همۀ راهها بسته خواهد شد. ما در حال جنگ با حیواناتِ انساننما هستیم و همانند حیوان با آنها رفتار خواهیم کرد!».
او بر اساس اعتقادش این حرف را زده است و این گفتۀ خود را اهانت نمیداند!
در ادامۀ آیۀ شریفۀ مورد بحث میفرماید:
وَ يَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ.
سؤال: اعتقاد یهودیان متکبر ـ که غیر یهود را حیوان میپندارند ـ به ما میفهماند که این ادعای آنان، ناشی از تکبر درونی آنهاست، پس ذکر عبارت وَ يَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ چه ارتباطی با اعتقاد و گفتۀ آنان دارد؟
پاسخ: این اعتقاد یهودیان، صرفاً برآمده از تکبر درونی آنها نیست، بلکه این اعتقاد خود را سخن خداوند میدانند، یعنی معتقدند خداوند به آنان فرموده که شما قوم برتر هستید و در برابر غیر یهود، هیچگونه مسؤولیت و تعهدی ندارید! بههمین دلیل است که خاخام صهیونیستی در استدلال بر کودککشی، میگوید: «به هیچکس
نباید رحم کنیم، حتی به اطفال و کودکان هم نباید رحم کنیم، خداوند در تورات اینگونه از ما خواسته است!».
این سخنان تأکیدی است بر اینکه قتلعام فلسطینیها از جمله کودکان و زنان و بمباران بیمارستانها، بر اساس یک ایدئولوژی و تئوریپردازی صورت میگیرد.
معنای این سخن آن است که اگر ما به زنان و کودکان رحم کنیم، ما ظالم خواهیم بود، زیرا از فرمان خداوند سرپیچی کردهایم! بنابراین فردی که یهودی و متدین به دین یهود است، بر اساس اعتقادات یهود، نباید از کشتن غیر یهود، سربازبزند و آن را قبیح بشمارد!
در انتهای آیۀ شریفه نیز میفرماید:
وَ هُمۡ يَعۡلَمُونَ، دروغ به دین میبندند و سخنان دروغ خود را به خداوند نسبت میدهند.
خداوند در آیۀ بعد تذکر داده و میفرماید:
بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَ ٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ [8]
«آرى، هر كه به پيمان خود [در تعهد به اجراى احكام دين] وفا كرد، و [در همه امور زندگى] تقوا پيشه ساخت، [بداند كه] يقيناً خدا تقوا پيشگان را دوست دارد.»
از مصادیق اساسی تقوای فطری، رعایت عهد و پیمان است؛ و این وفای به عهد، در حکم زیربنای ساختمان فطرت انسان است.
وفای به عهد و پیمان، یکی از همان ده فرمانی است که حضرت موسیعلیهالسلام برای قوم خود بیان فرموده و حدود چهل سال بر روی آن تأکید نمودند. این ده فرمان، برای تمام انبیاءعلیهمالسلام بوده است و همانطور که در ابتدای این نوشتار اشاره کردیم، رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله نیز در مکه، به همین ده فرمان امر فرمودند. [9]
تقوای فطری، مسألۀ بسیار مهمی است که در ابتدای سورۀ بقره به آن اشاره نموده و میفرماید:
ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ [10]
مراد از تقوا در این آیۀ شریفه، تقوای فطری است؛ یعنی هر حقیقتی که به انسان میرسد، نسبت به آن ملتزم و پایبند باشد. وجود تقوای فطری، زمینهساز تقوای شرعی است. در آیۀ بعد، تقوای شرعی را اینگونه بیان میفرماید:
ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ [11]
تقوای شرعی، عبارت است از مجموعۀ ایمان و عمل صالح؛ تقوای شرعی و برخورداری از ایمان و عمل صالح، باعث ایجاد پوشش و لباس برای انسان میگردد:
وَ لِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ [12]
از آن طرف، اگر تقوای شرعی باشد ولی تقوای فطری نباشد، و به عبارت دیگر ظاهر دین باشد اما حقیقت دین نباشد، در این صورت حاصل و نتیجهای جز نفاق و جنایت نخواهد داشت؛ چنین حالتی را در گروه موسوم به داعش ملاحظه کردیم!
قرآن کریم در ضمن بیان سرگذشت اقـوام پيشين، در مورد لزوم رعایت تقـوای
فطری هشدار داده و میفرماید:
وَ لَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ
يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡكَٰفِرِينَ
ترجمههایی که از این آیۀ شریفه موجود است، ترجمههای دقیقی نیست؛ زیرا باء در عبارت بِمَا كَذَّبُواْ که باء سببیت میباشد، به گونهای دیگر ترجمه شده است.[14] بعضی از تفاسیر نیز این باء را باء سببیت نمیدانند.[64]
نمیفرماید: «فَما آمَنُوا: کفار ایمان نیاوردند»، بلکه میفرماید: فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ، یعنی کفار اصلاً نمیتوانستند ایمان بیاورند؛ و به عبارت دیگر، اصلاً امکان اینکه ایمان بیاورند برای آنان وجود نداشت!
ممکن است سؤالی در اینجا بهوجود آید و آن اینکه: کسی که امکان ایمان آوردن برای او وجود ندارد، چرا باید مورد مؤاخذه و تنبیه قرار گیرد؟! (کسی که امکان بلندکردن وسیلۀ پنج تنی را ندارد، آیا رواست که او را مؤاخذه نموده و شلاق بزنند؟!)
خداوند پاسخ به این سؤال را در ادامۀ آیۀ شریفه بیان نموده و میفرماید: بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُ؛ اینکه امکان ایمان آوردن از آنان سلب شده، بهواسطۀ تکذیبهایی است که در آنها نهادینه شده بود! یعنی آنقدر حقایق کوچک را زیرپا گذاشتند تا اینکه آرامآرام کارشان به جایی رسید که حقایق بزرگتری را هم که انبیاءعلیهمالسلام آوردند، نتوانستند بپذیرند!
بنابراین خودشان باعث از بین رفتن ظرفیت وجودی خویش گشتند؛ زیرا در هر مسألهای، شهوت و غضب خود را بیحد و مرز اعمال نموده و جلوی آن را نگرفتند!
آن کسی که نصیحت دیگران را برنمیتابد و بلافاصله اعتراض میکند، با قوم نوحعلیهالسلام که در برابر نصایح آن حضرت اعتراض میکردند، چه تفاوتی دارد؟ قوم نوحعلیهالسلام دائماً به ایشان اعتراض نموده و میگفتند:
قَالُواْ يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ
«گفتند: اى نوح! با ما جدال و ستيزه كردى و بسيار هم جدال و ستيزه كردى، نهايتاً اگر از راستگويانى آنچه را [از عذاب] به ما وعده مىدهى، برايمان بياور.»
آری! اگر کسی عادت کند که حقوق کوچک را زیرپا بگذارد، قطعاً حقوق بزرگتر را نیز زیرپا خواهد گذاشت.
بنابراین رعایت حقوق بشر، رعایت زن و کودک و ضعیف و نیز پناهدادن و آزارندادن آنها از مصادیق اساسی تقوای فطری به شمار آمده و از احکام اولیۀ تمام ادیان محسوب میشود و مخاطب آن، همۀ انسانها در تمام قرون و اعصار هستند؛ ازاینرو در پایان آیۀ مورد بحث میفرماید: فَإِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ. [16]
واژۀ ٱلۡمُتَّقِينَ در اینجا، شامل وفای به عهد و تقوای فطری میشود، و به عبارت دیگر، نتیجۀ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِ (وفای به عهد) به اضافۀ وَ ٱتَّقَىٰ (تقوای فطری) عبارت است از ٱلۡمُتَّقِينَ، که خداوند اینگونه افراد را دوست دارد.
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَ أَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَ لَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمۡ وَ لَهُمۡ عَذَابٌ
أَلِيمٞ [17]
«قطعاً كسانى كه پيمان خدا و سوگندهايشان را [براى رسيدن به مقاصد دنيايى]
به بهاى اندكى مىفروشند، براى آنان در آخرت بهرهاى نيست؛ و خدا با آنان سخن نمىگويد، و در قيامت به آنان نظر [لطف و رحمت] نمىنمايد، و [از گناه و آلودگى] پاكشان نمىكند؛ و براى آنان عذاب دردناكى خواهد بود.»
در این آیۀ شریفه تذکر داده و میفرماید: عهد با مردم، در حقیقت، عهد با خداوند است و نباید کسی آن را نادیده بگیرد؛ و اگر کسی به این عهد وفا نکند، خداوند در روز قیامت با وی تکلم نخواهد کرد و به او نظر رحمت نخواهد افکند.
در آیۀ دیگری که مشابه همین جریان را تذکر میدهد، میفرماید:
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَ يَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ مَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمۡ وَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ
«قطعاً كسانى كه آنچه را خدا از كتاب [تورات و انجيل به عنوان حلال و حرام] نازل كرده [به سود خود از بىسوادان يهود و نصارى] پنهان مىكنند، و در برابر اين پنهان كارى بهاى اندكى به دست مىآورند، جز آتش به شكمهاى خود نمىريزند. و خدا روز قيامت با آنان سخن نمىگويد، و [از گناهان و زشتىها] پاكشان نمىكند، و براى آنان عذابى دردناك است.»
این دو آیۀ شریفه، هر دو در مورد قوم یهود است؛ خداوند در آیۀ اول فرمود:
وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَ لَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمۡ وَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ.
ولی در آیۀ دوم میفرماید:
وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمۡ وَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ.
این تغییر عبارات، به دو روش برخورد خداوند با قوم یهود اشاره میفرماید که فعلاً از بیان آن صرف نظر میکنیم.
بنابراین قوم یهود که معتقدند سرای آخرت، خالص از برای ماست و میگویند: لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ [19]، در روز قیامت دچار ذلت خواهند شد و عدم تکلم خداوند با آنان و نظر نکردن به آنها، بزرگترین عذاب آنان خواهد بود، بهطوری که از آتش جهنم نیز سختتر و شکنندهتر است!
البته ناگفته نماند که ما تصوری از تکلم خداوند با بندۀ خویش و نظر نمودن به او، نداریم و شدت این نوع عذاب برای قوم یهود را درک نمیکنیم!
نژادپرستی يهود؛ ريشۀ پيمانشکنی آنها
قوم یهود با این دروغهایی که به خداوند نسبت میدهند، چه سودی میبرند؟ مگر چند سال قرار است در این دنیا زندگی کنند؟ آیا نمیدانند که بالاخره بساط این دنیا برچیده خواهد شد؟ چرا نسبت به غیر یهود، هیچگونه تعهد و مسؤولیتی را نمیپذیرند؟ چرا تورات را تحریف کرده و مطابق با میل خود نوشتهاند و آنگاه آن را به خداوند نسبت میدهند؟
قرآن دراینباره گزارش داده و میفرماید:
يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ [20]
«با دستهاشان نوشتهاى را مىنويسند، سپس مىگويند: اين [نوشته] از سوى خداست.»
پاسخ به این سؤالات را میتوان در یک جمله خلاصه کرد و آن اینکه: ریشۀ تمام ظلمهایی که قوم یهود مرتکب شده و میشود، به این اعتقاد برمیگردد که آنها خود را تنها قوم برگزیدۀ خداوند میدانند که بهطور مطلق و بیقید و شرط از طرف خداوند، برگزیده شدهاند! بهگونهای که اعمال و رفتارشان ـ هر چه میخواهد باشد، حتی اگر کشتن غیریهودیان بیگناه باشد ـ به این برگزیدگی، هیچگونه آسیبی نخواهد زد!
قرآن کریم از اعتقادات یهود و نصاری، پرده برداشته و میفرماید:
وَ قَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَ ٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَ أَحِبَّٰٓؤُهُۥ [21]
«و يهود و نصارى گفتند: ما پسران خدا و دوستان اوييم.»
واضح است که نتیجۀ این نوع تفکر، چیزی جز طغیان بیحد و حصر نخواهد بود. اگر کسی معتقد شود که با انجام هر کاری، حتی اگر کشتن کودکان مظلوم فلسطینی باشد، باز هم محبوب خداوند است و از چشم خداوند نخواهد افتاد، و هیچ بازخواستی نخواهد شد، و فقط اوست که وارد بهشت خواهد گردید، دراینصورت بهراحتی هر کاری که دلش بخواهد، انجام میدهد.
قرآن کریم در جایی دیگر، از این اعتقاد باطنی یهودیان چنین گزارش میدهد:
وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ
«و گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزى به ما نمىرسد.»
و نیز میفرماید:
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ
«گفتند: هرگز آتش [دوزخ در روز قيامت] جز چند روزى به ما نمىرسد»
اعتقاد آنها این است که آتش جهنم هرگز ما را نخواهد سوزاند مگر چند روزی معدود! بنابراین اگر انبیاء را هم بکشیم، فقط چند صباحی عذاب خواهیم شد و سپس به بهشت خواهیم رفت!
با دقت و تأمل در این آیات، میفهمیم که در دل این اعتقاداتِ یهود، اعتقاد دیگری نیز نهفته است و آن اینکه: غیر یهود، افرادی پست هستند، هر که میخواهد باشد! به عبارت دیگر، اگر قوم یهود علاوه بر خود، قوم دیگری را نیز برگزیدۀ خداوند میدانست، دراینصورت نمیتوانست نسبت به آنها بیمسؤولیت و بیتفاوت باشد؛ پس اینکه غیر یهود را حیوان میپندارند، بیانگر آن است که برگزیدهبودن را مختص به خود دانسته و غیر یهود را پست میدانند، با این تفاوت که افراد غیر یهودی که با آنان دوستی میکنند را حیوانات مفید دانسته و در خدمت خود میگیرند، ولی افراد غیر یهودی که با آنان دشمنی میکنند را حیوانات موذی دانسته و درصدد حذف آنان برمیآیند!
دیوید هیرست در مقالهای در سال ۲۰۰۳ میلادی در روزنامۀ گاردین، از مارتین ون کرولد[24] نقل کرده که موشهدایان، وزیر اسبق دفاع و خارجۀ رژیم صهیونیستی گفته است:
«اسراییل باید مانند یک سگ دیوانه باشد، آنقدر خطرناک که کسی نتواند مزاحمش شود.»[25]
گیدئون لوی، خبرنگار و نویسندۀ اسرائیلی روزنامۀ هاآرتس ـ که چپگرا و منتقد صهیونستهاست ـ میگوید: «من میخواهم به سه اصل اشاره کنم که باعث میشوند
ما اسرائیلیها بتوانیم علیرغم واقعیتهای وحشیانۀ موجود، در آرامش زندگی کنیم.
اصل اول: اکثر ما اسرائیلیها ـ اگر نگوییم همۀ ما ـ از عمق وجودمان باور داریم که قوم برگزیده هستیم، پس حق داریم هر کار دلمان میخواهد، انجام دهیم.
اصل دوم: ما در اشغالگری، رکورد زدهایم. اما هرگز در طول تاریخ، هیچ اشغالگری وجود نداشته که خود را قربانی معرفی کند! نه فقط قربانی، بلکه تنها قربانی موجود در صحنه! این هم باعث میشود که ما اسرائیلیها علیرغم جنایات هر روزه، بتوانیم در آرامش زندگی کنیم. زیرا باور داریم که قربانی هستیم!
اصل سوم (که شاید مهمترین و بدترین هم باشد): انسانزدایی سازمانیافته از غیر یهودیان است. غیر یهودیان را انسان و بشر نمیدانیم که حقوق بشر داشته باشند.
شما میتوانید زیر پوست هر اسرائیلی، این باورها را ببینید!»
البته در اینجا ممکن است اشکالی مطرح شود و آن اینکه: فقط قوم یهود نیست که قائل به برتری بنیاسرائیل میباشد، بلکه خود قرآن نیز در سورۀ مبارکۀ بقره، برتری قوم بنیاسرائیل را در آیات 47 و 122 ذکر نموده و میفرماید:
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَ أَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى
ٱلۡعَٰلَمِينَ
«اى بنىاسرائيل! نعمتهاى مرا كه به شما عطا كردم و اينكه شما را بر جهانيانِ [زمانِ خودتان] برترى دادم، ياد كنيد»
در پاسخ به این اشکال میگوییم: وجود این وصف برای بنیاسرائیل تا زمانی است که آنها بر ایمان و عهد و پیمان خود باقی باشند؛ به عبارت دیگر، برگزیدهبودن و برتری آنها تا وقتی است که از فرمان الهی سرپیچی نکنند؛ همانگونه که در مقطعی از تاریخ، یعنی در زمان حضرت یوشععلیهالسلام و خصوصاً در زمان حضرت داوود و سلیمانC به واسطۀ همراهی با پیامبر الهی و اطاعت از اوامر حقتعالی و داشتن ایمان و عمل صالح، دارای عزت و کرامت گشته و برتری یافتند[26]؛ بنابراین اگر فرمان خداوند را زیر پا بگذارند و هر جرم و جنایتی که خواستند از آنها سر بزند، دراینصورت برتری و فضیلتی در کار نخواهد بود؛ چنانچه پس از حضرت داوود و سلیمانC، دوباره به تمرد و سرپیچی از دستورات الهی برگشته و مرتکب بدترین عصیانها شدند و کارشان به جایی رسید که به پیامبرکشی عادت کردند!
قرآن کریم دراینباره میفرماید:
وَ ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَ ٱلۡمَسۡكَنَةُ وَ بَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّـۧۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كَانُواْ يَعۡتَدُونَ
«و [داغِ] خوارى و بيچارگى و نياز بر آنان زده شد و سزاوار خشم خدا شدند؛ اين [خوارى و خشم] به سبب آن بود كه آنان همواره به آيات خدا كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مىكشتند؛ اين [كفرورزى و كشتن پيامبران] به علت آن بود كه [از فرمانِ من] سرپيچى نمودند و پيوسته [از حدود حق] تجاوز مىكردند.»
در آیات دیگری نیز به این مطلب اشاره شده است. [28]
در بعضی از روایات نیز آمده که در یک بینالطلوعین، هفتاد پیامبر معصوم را به قتل رساندند! [65] یا مثلاً حضرت زکریاعلیهالسلام را در میان تنۀ درخت، اره کردند! [29] عدهای را در دیگ آب جوش انداختند! [66]
مگر کشتن انسان معصومی که خداوند، عصمت آن را مُهر نموده، به این راحتی ممکن است؟! خداوند بههیچوجه از چنین گناهی نخواهد گذشت.
آنها به راحتی میگفتند: ما رسول خدا، عیسی بن مریم را به قتل رساندیم!
إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ [30]
آنها حضرت عیسیعلیهالسلام را اصلاً به پیامبری قبول نداشتند، و اینکه عبارت رَسُولَ ٱللَّهِ را بهکار برده و گفتند: ما رسول خدا را کشتیم، یا از روی تمسخر بوده، یا با وقاحت تمام میگفتند: بهفرض که رسول خدا بوده باشد، خیلی کار خوبی انجام دادیم که او را به قتل رساندیم!
قوم یهود که عادت کرده پیامبران معصوم و از نَفْسگذشته را به راحتی به قتل برساند، آن هم پیامبرانی از تیره و تبار و قوم خودشان، بهطریق اولی از کشتن زنان و کودکان و ضعیفان نیز ابایی نخواهد داشت!
خلاصه آنکه قوم یهود، هیچ تعهد و مسؤولیتی نسبت به غیر یهود، قائل نیستند؛ زیرا خود را تنها قوم برتر و برگزیدۀ خداوند دانسته و غیر یهود را حیواناتی انساننما میپندارند که صرفاً باید در خدمت قوم یهود باشند.
البته ناگفته نماند که این اعتقاد، هم به یهود نسبت داده شده و هم به نصاری، چون میفرماید: وَ قَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَ ٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَ أَحِبَّٰٓؤُهُۥ [31]؛ منتها مجرای حرف یهود و نصاری دراینباره با هم متفاوت است به این بیان که:
نصاری یا همان مسیحیان، به واسطۀ وجود حضرت عیسیعلیهالسلام خود را خویشاوند و فرزند خداوند میپندارند، یعنی معتقدند که حضرت عیسیعلیهالسلام خداوند است و ما هم که پیروان او هستیم، فرزندان خداوند به شمار میآییم!
اما یهود، این خصوصیت و قرابت نسبت به خداوند را از بُعد نژادی مطرح میکنند و معتقدند که ما نژاد برتر و ویژهای هستیم، و بههمین دلیل دارای احکام خاصی میباشیم!
ما وقتی مرغ و خروس را سر میبریم و مصرف میکنیم، آیا خود را جنایتکار میدانیم؟ خیر! یهود نیز خود را مالک غیر یهود دانسته و وقتی غیر یهود را سر میبرد، خود را جنایتکار نمیداند، زیرا غیر یهود را مثل همان مرغ و خروس، صرفاً حیوان میپندارد! این منطق، منطق شیطانیِ یهود است؛ ازاینرو در ادامۀ آیۀ شریفه میفرماید:
قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَ لِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ وَ مَا بَيۡنَهُمَاۖ وَ إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ
[32]
«بگو: [اگر گفتار شما درست است] پس چرا خدا شما را به گناهانتان عذاب مىكند؟ بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه خدا آفريده است. هر كه را بخواهد مىآمرزد، و هر كه را بخواهد عذاب مىكند. و مالكيّت و فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو قرار دارد، فقط در سيطره خداست، و بازگشت به سوى اوست.»
اگر راست میگویید و خود را عزیزکردۀ خداوند، و بندگان خاص و ویژۀ حقتعالی میپندارید، پس چرا خداوند شما را در برابر گناهانتان عذاب میکند؟!
تقوا؛ تنها ملاک برتری
بههمین دلیل است که هر گاه در قرآن کریم صحبت از فضیلت و برتری میشود، بلافاصله قبل و بعد از آن، سخن از امر و نهی شرعی به میان میآید؛ به عنوان مثال، به این چند آیه در سورۀ بقره، دقت کنید:
در آیات 40 و 41 میفرماید:
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَ أَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَ إِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ [33]
«اى بنىاسرائيل! نعمت هاى مرا كه به شما عطا كردم، ياد كنيد و به پيمانم [كه سفارش به عبادت و ايمان به همه انبيا به ويژه پيامبر اسلام است] وفا كنيد تا من هم به پيمان شما [كه توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وايمان است] وفا كنم، و [نسبت به پيمانشكنى] فقط از من بترسيد.»
به عهد من با شما، وفا کنید و به ایمان خود پایبند باشید تا من نیز به عهد شما وفا کنم و شما را در موقعیت برتر اجتماعی قرار دهم.
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
وَ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَ لَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَ لَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَ إِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ
«وبه آنچه [بر پيامبر اسلام] نازل كردهام كه تصديق كننده تورات وانجيلى است كه با شماست، ايمان آوريد و نخستين كافر به آن نباشيد [كه نسل به نسل پس از شما به پيروى از شما به آن كافر شوند] و آياتم را [در تورات كه اوصاف محمّد و قرآن در آن است، با تغيير دادن و تحريف كردن] به بهايى ناچيز نفروشيد، و فقط از من پروا كنيد.»
در آیات 47 و 48 میفرماید:
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَ أَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى
ٱلۡعَٰلَمِينَ [35]
«اى بنىاسرائيل! نعمت هاى مرا كه به شما عطا كردم و اينكه شما را بر جهانيانِ [زمانِ خودتان] برترى دادم، ياد كنيد».
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
وَ ٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡـًٔا وَ لَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَ لَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَ لَا هُمۡ يُنصَرُونَ [36]
«و از روزى پروا كنيد كه نه كسى از كسى عذابى را دفع مىكند، و نه از كسى شفاعتى مىپذيرند، و نه از كسى [در برابر گناهانش] فديه و عوضى مىگيرند، و نه [براى رهايى از آتش دوزخ] يارى مىشوند.»
در آیات 122 و 123 میفرماید:
يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَ أَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ [37]
«اى بنىاسرائيل! نعمت هاى مرا كه به شما عطا كردم و اينكه شما را بر جهانيان [زمان خودتان] برترى دادم، ياد كنيد.»
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
وَ ٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡـًٔا وَ لَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَ لَا هُمۡ يُنصَرُونَ [38]
و از روزى پروا كنيد كه نه كسـى از كسـى عذابى را دفع مىكند، و نه از كسـى
[در برابر گناهانش] فديه و عوضى مىگيرند، و نه كسى را شفاعتى سود دهد، و نه [براى رهايى از آتش دوزخ] يارى مىشوند.»
با این آیات و تذکرات، میخواهد بفرماید اینگونه نیست که شما با من نسبت داشته باشید و خود را در امان بدانید! بلکه لازم است تقوا پیشه کنید و برای قیامت خود، فکری نمایید.
از مجموع آیات مورد بحث، ممکن است برداشت شود که ما مسلمانان نیز دارای برتری و فضیلت هستیم؛ خداوند تذکر داده و میفرماید برتری و فضیلت، به اسم نیست، بلکه به حقیقت ایمان و عمل صالح است:
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ وَ ٱلنَّصَٰرَىٰ وَ ٱلصَّٰبِـِِِٔٔٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَ ٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَ لَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ [39]
«مسلماً كسانى كه [به ظاهر] ايمان آوردند، و يهودىها و نصرانىها و صابئىها هر كدامشان [از روى حقيقت] به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.»
بنابراین یهودی، نصرانی، صابئی، مسلمان و... فرقی نمیکند، آنچه ملاک و معیار است، ایمان و عمل صالح میباشد.
بنابراین مسألۀ برتری و فضیلت، اختصاص به یهود ندارد، بلکه خداوند در چند جا از قرآن میفرماید هر قومی که ایمان و تقوا داشته باشند، من زمینۀ سیادت و برتری را برای آنها فراهم میکنم تا آنجا که مخازن زمین را در اختیار آنان قرار خواهم داد.[67]
رضايت يهود به جنايات پدران
سؤال دیگری که ممکن است بهوجود آید این است که: گرچه آباء و اجداد یهود در گذشته، مرتکب جرائم سنگینی شده بودند، اما بین یهودیانی که پیغمبرکشی کرده بودند و یهودیان زمان نزول قرآن، حدود هزاروهشتصد سال فاصله میباشد، پس چرا قرآن کریم، یهود زمان نزول قرآن را اینگونه مورد سرزنش قرار میدهد؟ جرم یهودیان زمان حضرت موسیعلیهالسلام، چه ارتباطی با یهودیان زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله دارد؟ مگر خود قرآن در موارد متعدد نمیفرماید:
وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ [40]
«و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را به دوش نمىكشد»
مگر در سورۀ مبارکۀ نجم نمیفرماید:
أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ ۞ أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ ۞ وَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ ۞ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ [41]
«آيا نزد او علم غيب است و مىبيند (كه ديگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گيرند)؟! ۞ يا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است؟! ۞ و در كتب ابراهيم، همان كسى كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد، ۞ كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نمىگيرد»
بنابراین هر کسی مسؤول اعمال خویش است؛ و بر این اساس، یهود زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله نیز باید بر طبق عملکرد خودش ارزیابی گردد؛ پس چرا خداوند، گناهان آباء و اجداد آنها را به یهودیان زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله نسبت داده و میفرماید:
فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ
«چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل مىرسانديد؟!»
این موضوع، حتی در زمان ائمۀ اطهارعلیهمالسلام نیز مورد سؤال واقع شده بود که چرا خداوند در قرآن کریم، تاریخ یهودیانِ پیغمبرکش را با یهودیان زمان نزول قرآن، پیوند زده است؟!
در پاسخ به این سؤال باید گفت:
با دقت در سیرۀ قوم یهود، بهدست میآید که اکثریت آنها در همان مسیر آباء و اجداد خود گام برمیدارند و همان کارهایی را انجام میدهند که آباء و اجدادشان انجام میدادند؛ و این مسأله، سند روشنی است که به ما میفهماند قوم یهود، سیرۀ گذشتگان خود را ترک نکردهاند.
اما از نظر منطق قرآن کریم، ملاحظه میکنیم که قرآن، یک نکتۀ روانشناختی خیلی عجیبی را پیشگویی نموده و از باطن قوم یهود پرده برمیدارد؛ و در حقیقت، قوم یهود را به لحاظ روانشناسی مورد بررسی قرار داده و شخصیت روحیروانی آنان را همراه با نکات دیگری دربارۀ سیرۀ یهود، بیان میفرماید.
آری، از کوزه همان برون تراود که در اوست!
بنابراین گرهزدن تاریخ امت یهود از گذشته تا کنون، صرفاً یک جریان تاریخی نیست، بلکه یک مسألۀ درونی و باطنی است؛ به همین دلیل خطاب به یهودیان زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله نموده و میفرماید:
أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَ فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ
«هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد)؛ پس عدهاى را تكذيب كرده، و جمعى را به قتل رسانديد؟!»
این آیۀ شریفه دارای نکات فراوانی است که در ادامه، به برخی از آنها اشاره میکنیم:
دو) استکبار ظاهری و باطنی قوم يهود در برابر جبهۀ حق
نکتۀ اول:
خداوند با آیۀ فوق، ظاهر و باطن رفتار قوم یهود را در برابر مسیر حق، منعکس نموده و میفرماید: هر وقت که پیامبری بهسوی شما آمد که برخلاف میل شما بود، به لحاظ باطنی و درونی، مستکبرانه برخورد میکنید؛ و به لحاظ ظاهری و بیرونی، گروهی از پیامبران را تکذیب نموده و گروهی از آنان را به قتل میرسانید!
این کلام قرآن در حالی بیان میشود که مدتها قبل از رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ، هیچ پیامبری نبوده تا بخواهند او را تکذیب نموده یا به قتل برسانند! پس چرا تکذیب و قتل را به یهودیان زمان رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله نسبت میدهد؟
قرآن، در حقیقت میخواهد باطن یهود را روشن سازد و بفرماید که روش برخورد قوم یهود با پیامبران الهی اینچنین است؛ یعنی سیرۀ آنها بهگونهای است که هر وقت پیامبری بهسوی آنها بیاید، روش برخوردشان با آن پیامبر، همینگونه خواهد بود!
سه) قتل و غارت، سيرۀ دائمی قوم يهود
نکتۀ دوم:
در بهکاربردن کلمات آیـۀ شریفـۀ مورد بحث، دقت کنید! همانطور که معنـای
تکذیب را با صیغۀ ماضی بهکاربرده، معنای قتل را نیز باید با صیغۀ ماضی بهکار میبرد و میفرمود: «فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً قَتَلْتُمْ، گروهی از انبیاء را تکذیب کردید و گروهی را به قتل رساندید»؛ اما قرآن، معنای قتل و غارت را با صیغۀ مضارع بهکار برده و میفرماید: فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَ فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ؛ یعنی میخواهد بفرماید که قتل و غارت و آدمکشی، سیرۀ مستمر و دائمی شما یهودیان است! نه فقط آباء و اجداد شما، بلکه خود شما و فرزندان و نسل شما نیز آدمکش و غارتگر هستید!
به عبارت دیگر، میخواهد بفرماید شما یهودیان، قومی هستید که علاوه بر تأیید عملکرد گذشتگان خود، چنانچه فرصت پیدا کنید، دقیقاً همان روش آباء و اجداد خود را اجرا خواهید کرد و به قتل و غارت خواهید پرداخت و بههیچوجه، احساس خلاف شرع هم نخواهید کرد!
امروزه میبینیم که در فلسطین و خصوصاً در غزه و لبنان، زنان و کودکان بیگناه را چگونه به خاک و خون میکشند، در حالی که حرمت جانها در ادیان تحریفنشدۀ الهی آنقدر مهم است که حضرت موسیعلیهالسلام در جریان قتل آن نوجوان، توسط حضرت خضرعلیهالسلام ، با شدت به آن حضرت اعتراض میکند! [44] و در عین حال، نسبت به این اعتراض، مورد مؤاخذه و عقاب خداوند قرار نمیگیرد، چرا که بهوظیفۀ خویش در موطن خود، عمل نموده است.
غلبۀ آيين اسلام بر توطئههای يهود
نکتۀ سوم:
آیۀ شریفۀ مورد بحث، به منطق غالب اسلام نیز اشاره میفرماید؛ یعنی با بهکاربردن فعل ماضی كَذَّبۡتُمۡ، میفهماند که تکذیب و تحریف، مربوط به گذشته بوده و اکنون یهودیان، قادر به تکذیب و تحریف قرآن نخواهند بود؛ اما معنای قتل را با فعل مضارع ـ که دلالت بر استمرار دارد ـ بیان نموده و اشاره میفرماید که قوم یهود، اینک که نمیتوانند بر آیین اسلام غلبه نموده و آن را تکذیب و تحریف کنند، به قتل و غارت روی خواهند آورد.
در سورۀ مبارکۀ مائده میفرماید:
وَ إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَ جَعَلَكُم مُّلُوكٗا وَ ءَاتَىٰكُم مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ
«و [ياد كنيد] هنگامى كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آن گاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد، و شما را حاكمان و فرمانروايان ساخت، و به شما نعمت هاى ويژهاى داد كه به هيچ يك از جهانيان نداد.»
آنگاه پس از شش آیه که در مورد بنیاسرائیل بیان فرمود، به ماجرای فرزندان حضرت آدمعلیهالسلام اشاره نموده و بعد از ذکر جریان قتل هابیل توسط قابیل، میفرماید: قابیل نمیدانست با جنازۀ برادرش چهکار کند! اینجا بود که:
فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُرِيَهُۥ كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِۚ قَالَ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِيۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ
ٱلنَّٰدِمِينَ [46]
«پس [در كنار جسد برادرش سرگردان بود كه] خدا كلاغى را برانگيخت كه زمين را مىكاويد تا به او نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را پنهان كند. [با ديدن حركات كلاغ] فرياد زد: واى بر من! آيا ناتوان و عاجز بودم از اينكه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟! نهايتاً از پشيمانان شد.»
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَ مَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ
وَ لَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡأَرۡضِ لَمُسۡرِفُونَ
[47]
«به اين سبب بر بنىاسرائيل لازم و مقرّر كرديم كه هر كس انسانى را جز براى حق، قصاص يا بدون آنكه فسادى در زمين كرده باشد، بكشد، چنان است كه همه انسانها را كشته، و هر كس انسانى را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گويى همه انسانها را زنده داشته است. و يقيناً پيامبران دلايل روشنى براى بنىاسرائيل آوردند، سپس بسيارى از آنان بعد از آن در روى زمين به [تجاوز از حدود حقّ و فساد و] زيادهروى برخاستند.»
پس از بیان ماجرای قتل هابیل توسط قابیل، باید در آیۀ بعد، حکم را متوجه بنیآدم نموده و میفرمود: «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي آدَم...، حال که فرزندان بنیآدم مرتکب قتل شدند، ما بر بنیآدم مقرر داشتیم که...»، اما حکم را متوجه بنیاسرائیل نموده و میفرماید:
مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَ مَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا.
این در حالی است که از زمان حضرت آدمعلیهالسلام تا زمان بنیاسرائیل، حدود شـش
هزار سال فاصله است! پس چرا خداوند حکم را متوجه بنیاسرائیل نمود؟ و اصلاً چرا ماجرای فرزندان حضرت آدمعلیهالسلام را در بین داستان بنیاسرائیل ذکر فرموده است؟
از آیۀ شریفۀ 20 تا 26 ماجرای حضرت موسیعلیهالسلام و بنیاسرائیل را بیان نموده و سپس از آیۀ 27 تا 31 داستان هابیل و قابیل را ذکر فرموده، و آنگاه در آیۀ 32 دوباره کلام را متوجه بنیاسرائیل میفرماید؛ چرا؟
سؤالات فراوان دیگری نیز در اینجا وجود دارد؛ اما در این نوشتار، از بحث دربارۀ آنها صرف نظر میکنیم.
دستداشتن يهود در قتل رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و اهلالبيتعلیهمالسلام
نکتۀ چهارم:
عبارت أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ، میتواند اشاره به این مطلب نیز داشته باشد که قوم یهود، در به شهادت رساندن رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و اهلالبیتعلیهمالسلام که رسولان امت اسلام هستند، دخیل بودهاند.
[68]
کودتا در نگرش اسلام، مردود است
در اسلام، مسألهای تحت عنوان کودتا وجود ندارد؛ یعنی در آیین اسلام، ساقطنمودن یک حکومت ـ گرچه حکومت ظلم باشد ـ به واسطۀ یک کار نظامی یا شبه نظامی، مردود است؛ بههمین دلیل است که ائمۀ اطهارعلیهمالسلام کودتا نکردند در حالی که زمینۀ کودتا در بعضی موقعیتها وجود داشته است.
اقامۀ قسط، وظيفۀ امت است
قرآن کریم میفرماید:
لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَ أَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَ ٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَ أَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَ مَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَ رُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ [48]
«همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو [ى تشخيص حق از باطل] نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند، و آهن را كه در آن براى مردم قوت و نيرويى سخت و سودهايى است فرود آورديم و تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مىدهند؛ يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكستناپذير است.»
رسولان، نیامدهاند تا خودشان شخصاً اقامۀ قسط کنند، بلکه رسولان آمدهاند تا مردم اقامۀ قسط کنند: لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ.
آنگاه پس از اقامۀ قسط توسط مردم، میفرماید: وَ أَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَ مَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ ...؛ این ترتیب عبارات، میفهماند که بحث برخوردهای قهری در جامعه، باید بعد از اقامۀ قسط در بین عموم مردم صورت پذیرد.
اقسام الگوهای انقلاب در قرآن
حال که صحبت از کودتا به میان آمد، تذکر یک نکته، خالی از لطف نیست و آن اینکه در قرآن کریم، دو الگوی انقلاب مطرح شده است:
(الف) الگوی انقلاب حضرت موسیعلیهالسلام
انقلاب حضرت موسیعلیهالسلام ، بر علیه حکومت فرعون انجام شد که به واسطۀ آن، بنیاسرائیل نجـات یافتند؛ اما در نهایت و در زمـان خود آن حضرت، ایـن انقلاب به
دلیل همراهی نکردن مردم، به بنبست رسید، تا آنکه رهبر الهی آنها از دنیا رفت.
(ب) الگوی انقلاب رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله
در انقلاب نبویصلیاللهعلیهوآله ، مفاد آیۀ شریفۀ مورد بحث، بهطور دقیق اجرا شده است، یعنی پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دلایل روشنی را ارائه فرمودند و عدهای از حقپذیران، دعوت آن حضرت را پذیرفتند؛ آن هم نه فقط پذیرفتن ظاهری و زبانی، بلکه پذیرفتن همراه با اعتقاد راسخ و ایستادگی در برابر لوازم مسلمان شدن؛ لوازمی از قبیل: آزار و شکنجه، مجروح شدن، کشته شدن و...؛ یعنی پس از گذشت حدود 12 تا 15 سال، اقامۀ قسط توسط مردم انجام شد، آن هم بهگونهای که نیازی به برخوردهای قهری در میان جامعۀ مسلمین، نبود؛ برخوردها و جنگهایی هم که رخ داد، تنها جنبۀ دفاعی داشت.
انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، منطبق بر الگوی انقلاب حضرت موسیعلیهالسلام است؛ و متأسفانه با کمکاری و نادیدهگرفتن سیرههای روشنگر رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله در امر اصلاح نفس و اجتماع، جامعۀ ما گرفتار برخی از مشکلات شده و اقامۀ قسط مورد انتظار، صورت نپذیرفته است.
با دقت در آیۀ شریفۀ مورد بحث درمییابیم که این آیه، ناظر به ایمان فردی نیست، چرا که نمیفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیُؤْمِنَ النَّاس؛ ما رسولان را ارسال کردیم و کتاب و میزان را نازل نمودیم تا مردم ایمان بیاورند»، در حالی که هدف دین، ایمان آوردن مردم است؛ بلکه آیۀ شریفه، ناظر به مسائل اجتماعی و حکومت اسلامی است. [49]
اقامۀ به قسط، از اولین بیعت با رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله در عقبۀ اول آغاز گردید که یک سال قبل از هجرت صورت پذیرفت [69] ؛ و همین بیعت، باعث بسترسازی جهت تشکیل حکومت اسلامی در مدینه گردید و اقامۀ قسط در مسلمانان شکوفا و عملیاتی شد. البته این اقامۀ قسط در جامعۀ نبویصلیاللهعلیهوآله ، در محدودۀ خاصی از کرۀ زمین صورت پذیرفت، نه در تمام دنیا.
برای تشکیل حکومت، نباید از قوۀ قهریه استفاده نمود؛ بنابراین، وَ أَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَ مَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ، مربوط به بعد از تشکیل حکومت اسلامی است و پس از اسقرار حکومت، از قوۀ قهریه استفاده میشود.
تشکیل حکومت اسلامی، با کار فرهنگی و تحول فرهنگی آغاز میشود. وقتی بیشتر افراد جامعه، خواستار برچیدهشدن ظلم و استقرار حکومت عدل شوند، دراینصورت به چنین انقلابی، کودتا گفته نمیشود.
اگر آیات مربوط به نبرد نهایی و جنگ با یهود به درستی تبیین میشد و حداقل تودۀ شیعیان به این باور و ایمان میرسیدند که قبل از ظهور امام زمانعلیهالسلام ، جنگی رخ خواهد داد و در آن جنگ، اسلام پیروز خواهد شد، دراینصورت چهبسا مدتها قبل، ریشۀ اسرائیل کنده شده بود.
وقتی خداوند حکیم، یقین به پیروزی را مطرح میفرماید، دیگر تعلل و سستی معنا ندارد، سستی در جایی است که اعتقاد و ایمان به پیروزی نباشد!
در ماجرای حضرت موسیعلیهالسلام نیز وقتی بنیاسرائیل از روی سستی و ترس، تن به جنگ و مبارزه نداده و گفتند:
يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ [50]
«اى موسى! مسلماً در آنجا مردمى زورگو و ستمگر قرار دارند، و ما هرگز وارد آنجا نمىشويم تا آنان از آنجا بيرون روند، پس اگر از آنجا بيرون روند البته ما وارد خواهيم شد.»
در این هنگام، دو فرد مؤمن از پیروان حضرت موسیعلیهالسلام ، بنیاسرائیل را مخاطب قرار داده و گفتند:
ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَ عَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ [51]
«از اين دروازه به آنان يورش بريد، چون به آنجا درآييد يقيناً پيروزيد؛ و اگر مؤمن هستيد بر خدا توكل كنيد.»
آری! به واسطۀ رها نمودن آیات قرآن و سستی باور و ایمان نسبت به پیروزی جبهۀ اسلام و نصرت خداوند، قریب به هشتاد سال است که مسلمانان در ذلت بهسر میبرند و روحیه و عزت آنان توسط دشمنان، شکسته شده است! و این جرم، بهپای همۀ مسلمانان نوشته خواهد شد؛ هم بهپای گویندگان که این مسألۀ مهم و اساسی را بیشتر و بهتر تبیین نکردهاند، و هم بهپای افرادی که بیدلیل و به صرف استبعاد ذهنی، درصدد رد مطلب برآمدهاند.
اگر ما یقین کنیم که پیروزی بر یهود، وعدۀ قطعی خداوند است، حال ما نسبت به این مسأله تغییر خواهد کرد.
و اما مسألۀ هرجومرج که قبل از ظهور اتفاق میافتد و در روایات نیز به آن اشاره شده [70] ، نیاز به تبیین و روشنگری دارد؛ زیرا ما نه اجازۀ کودتا داریم و نه میتوانیم بر ظلم، صبر نماییم، در نتیجه باید جریانات قبل از ظهور را فرهنگسازی و آمادهسازی کنیم تا عموم مردم دنیا از ظلم حمایتشدهای که توسط دولتها و حکومتهای خودشان در حال انجام است، مطلع گشته و نسبت به آن، مخالفت و اعتراض نمایند.
برای این روشنگری، راههایی وجود دارد؛ از جمله:
1ـ روشنگری از طریق قرآن و بیدارسازی امت اسلام
مسلمانان جهان ـ که قریب دو میلیارد نفر از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند ـ باید کلام خداوند را بفهمند و به آنچه قرآن بیان میفرماید، ایمان بیاورند.
2ـ روشنگری از طریق کتابهای مقدس یهودی و مسیحی
بهعنوان نمونه، در کتاب یوشع (به دروغ) آمده:
«... وارد شهر آی[52] شدند؛ یوشع نیزۀ خویش را بلند نمود و گفت: تا وقتی نیزهام را پایین نیاوردهام، هر کس را که دیدید، بکشید! سپاهیان او نیز بههیچکس رحم نکرده و حدود دوازده هزار نفر را از دم تیغ گذراندند! زن و مرد، کوچک و بزرگ، طفل شیرخوار و... آنگاه شهر را سوزاندند!»[53]
نکتۀ مهمی که در اینجا لازم است به آن توجه کنیم، برتری گزارشهای قرآن بر گزارشهای دیگران است؛ زیرا قرآن از باطن افراد گزارش میدهد اما گزارش دیگران، تابع عملکرد بیرونی افراد است.
توضیح آنکه:
اگر کسی چند رفتار ناپسند همراه با بدخُلقی از فردی ببیند، حکم میکند که آن فرد، فرد بداخلاقی است؛ و اگر چند رفتار همراه با خوشخُلقی از فردی ببیند، حکم میکند که آن فرد، فرد خوشاخلاقی است.
گویندۀ قرآن اینگونه نیست که منتظر باشد تا عملکرد افراد را ببیند و سپس گزارش دهد، بلکه گزارش قرآن، یک گزارش قطعی و دقیق از باطن افراد است.
وای بر مسلمانی که گزارش حتمی و قطعی خداوند را باور نکرده و با خوشبینی به دشمن خود مینگرد.
خداوند در قرآن کریم، از ویژگیهای قوم یهود پرده برمیدارد؛ ویژگیهایی که اختصاص به صهیونیستها ندارد، بلکه در تمام قوم یهود جریان دارد؛ به عبارت دیگر، قرآن هشدار میدهد که اگر شما یهودیانی را مشاهده کردید که مخالف با صهیونیستها بودند، مبادا فریب بخورید و گمان کنید که آنها از درِ دوستی با شما وارد خواهند شد و با عقیده و مرام شما مشکلی نخواهند داشت؛ حتی اگر اظهار ایمان هم کردند، باور نکنید، چرا که اظهار ایمان آنها، واقعیت ندارد.
قرآن میفرماید:
وَ إِذَا جَآءُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَ قَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَ هُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦۚ وَ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكۡتُمُونَ
«و هنگامى كه نزد شما آيند، گويند: ايمان آورديم. در حالى كه با كفر وارد مىشوند، و با كفر بيرون مىروند؛ و خدا به كفر و نفاقى كه همواره پنهان مىكنند، داناتر است.»
البته ناگفته نماند که ممکن است در بین آنها، افراد حقپذیری نیز وجود داشته باشند و با عملکرد صهیونیستها مخالف باشند و بر علیه آنان شعار دهند، منتها باید دانست که همین افراد نیز با کلیت دستور العملها و آیین یهود، موافقاند؛ به عنوان مثال، چه صهیونیستها و چه یهودیانِ مخالف آنها، همه بر این عقیدهاند که ما بندگان برگزیدۀ خداوند هستیم و بر تمام انسانها، برتری داریم.
بنابراین مخالفت برخی یهودیان با صهیونیستها، صرفاً به دلیل عملکرد آنهاست، یعنی معتقدند چنین عملکردی، باعث تهدید جانی و مالی برای یهودیان میگردد و برای رسیدن به اهداف قوم یهود، راههای بهتر و کمهزینهتری نیز وجود دارد.
چهار) فتنهانگيزی یهود؛ يأجوج و مأجوج معاصر
بهعنوان مقدمه باید توجه داشت که قرآن، صرفاً کتاب تاریخ یا پیشگویی نیست که بخواهد همچون کتب تاریخی، به جزئیات بپردازد؛ بلکه قرآن کریم، کتابی الهی است که سرتاسر آن هدایت است و مقصودش آوردن مطالبی است که در هدایت انسانها دخیل باشد. منظور از هدایت سرتاسری قرآن این است که اگر روی هر نقطه، حتی جزء کوچکی از قرآن، دست بگذاریم به یک نکتۀ هدایتی برمیخوریم که ما موجودات مختار در مسیر سیر به سمت خداوند، به آن نیاز داریم.
بنابراین، اگر قرآن در مواضعی به ذکر جزئیاتی مثل اعداد و نام شهرها و افراد و... میپردازد، قطعاً نکتهای هدایتی در آن نهفته است که باید با دقت نظر به آن دست یافت. این، شیوۀ بیان قرآن است که رنگگرفته از صفت فرازمانی و فرامکانی خود خداوند متعال میباشد. با توجه به این اصلِ تفسیری، به سراغ قرآن و ذکر نام خاص اقوام بشری میرویم.
در قرآن کریم نام خاص هیچ قومی غیر از «یهود» و «یأجوج و مأجوج» نیامده است. از دیگر اقوام، صرفاً با ذکر صفات آنها یا اضافه به کلمهای که تعیینکنندۀ آنها باشد ـ مثل قوم هود یا قوم نوح ـ یاد میشود.
دلیل ذکر نمودن نام قوم یهود با توجه به اینکه آنها دشمنترین دشمنان مسلمانان هستند، موجه است؛ اما دلیل نامبردن از قوم یأجوج و مأجوج در کتاب هدایت ابدی چیست؟
در جستجوی دلیل نامبردن از یأجوج و مأجوج در قرآن
از یأجوج و مأجوج در دو جای قرآن نام برده شده است؛ یکی در ذکر گذشتگان و حکایات ذوالقرنین در سورۀ مبارکۀ کهف، و دیگری در ذکر آیندگان و مقدمات قیامت در سورۀ مبارکۀ انبیاء که باید هر دو موضع را بهدقت بررسی کنیم تا به جواب سؤال بالا پی ببریم.
يأجوج و مأجوج در امتهای گذشته
ذکر یأجوج و مأجوج در گذشتگان، با نام ذوالقرنین گره میخورد؛ زیرا بر اساس گزارش قرآن کریم، ذوالقرنین به درخواست یکی از اقوام که نزد او دادخواهی کرده بودند، با ساختن سدّی خاص در بین دو کوه، به مقابله با یأجوج و مأجوج و محدودسازی آنها پرداخت و آنها را در منطقۀ خودشان، محبوس کرد و شرّ آنها را از سر مردم کوتاه نمود:
قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَ مَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَ بَيۡنَهُمۡ سَدّٗا [55]
«[آنان با رمز، اشاره و با هر وسيلهاى كه ممكن بود] گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج [با كشتن و غارت و تخريب] در اين سرزمين فساد مىكنند؛ آيا مىپذيرى كه ما مزدى برايت قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى بسازى؟»
دربارۀ کیستی ذوالقرنین در میان مفسران، بحثهایی درگرفته است که مرحوم علامه طباطباییرحمةاللهعلیه در تفسیر شریف المیزان به آنها اشاره نموده و میان آنها قضاوت کردهاند و در نهایت، با ردّ احتمالات مختلف و بیان عدم مطابقت آنها با حقایق قرآنی، نظریۀ ابوالکلام آزاد را ـ که کوروش هخامنشی را همان ذوالقرنین قرآن دانسته ـ به واقع نزدیکتر میدانند و میفرمایند:
«اين بود خلاصهاى از كلام ابو الكلام، كه هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نيست، ليكن از هر گفتار ديگرى انطباقش با آيات قرآنى روشنتر و قابل قبولتر است.» [56]
از منظر قرآن، ویژگیهایی برای ذوالقرنین ذکر شده است:
ـ امپراطوری بزرگ او شرق و غرب عالَم را دربرگرفته بود و مملکتی شاهنشاهی داشته که مُلوکی تحت قدرت او فرمانروایی میکردند؛ در نتیجه او باید فرد شناخته شدهای در تاریخ بشریت باشد.
ـ امپراطوری او مبتنی بر توحید بوده نه شرکآلود همچون یونان و چین.
ـ صرفاً یک موحد عادی نبوده، بلکه در حدی بوده که بر او وحی میشده است.
ـ پیوسته برای یهود صدر اسلام مورد سؤال بوده و از رسول خداصلیاللهعلیهوآله نیز دربارۀ او پرسیدهاند که آیات مربوط به ذوالقرنین، بازتاب سؤال آنهاست.
در بعضی از روایات، از امیرالمؤمنینعلیهالسلام بهعنوان «ذوالقرنین امت» یاد شده است [71]؛ باید دانست که «ذوالقرنین» در اینگونه روایات، وصفی است که به آن حضرت، نسبت داده شده نه اینکه ایشان، همان ذوالقرنین قرآن باشند.
برخی از معاصران، او را امام زمانعلیهالسلام میدانند که با ظواهر آیات، سازگار نیست.
مهم این است که پاسخ خداوند دربارۀ ذوالقرنین در کتاب ابدی قرآن، جهات هدایتیِ حیاتی دارد که باید در آن دقت نمود.
در این میان، کوروش هخامنشی ویژگیهای سیاسی ذوالقرنین را داراست و چنان حکومتی برای وی در تاریخ نقل شده است. از جهات دینـی نیز در فضای هنـوز
تحریفنیافتۀ توحیدیِ زردشتی قرار داشته است.
قرآن کریم، رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و امیرالمومنینعلیهالسلام در موارد متعددی، ایرانیان و منش توحیدی ایشان را میستایند که ذکر آن در این فرصت نمیگنجد و تألیفات جداگانهای را میطلبد.
قرآن کریم، یأجوج و مأجوج زمان ذوالقرنین را قومی بیفرهنگ، وحشی و آتشافروز معرفی میفرماید که شرّ آنها با تدبیر الهی بندۀ خداوند، یعنی ذوالقرنین از سر مردم کوتاه شد.
یأجوج و مأجوج در آخر الزمان
در قرآن کریم، در میان آیات مربوط به آخر الزمان نیز سخن از یأجوج و مأجوج به میان آمده است:
حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَ مَأۡجُوجُ وَ هُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ [57]
«تا زمانى كه [سدّ] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر زمين بلندى سرازير مىشوند.»
تصویر آخر الزمانی یأجوج و مأجوج، تصویری قدرتمند و دارای دست بالا در فضای اجتماع است. مرحوم علامۀ طباطباییرحمةاللهعلیه در تفسیر شریف المیزان در ذیل این آیه میفرمایند:
«كلمه «حَدَب» ـ با دو فتحه ـ به معناى زمينهاى بلندى است كه بين زمينهاى پست قرار گرفته باشد. و كلمه «ينسلون» از «نُسول» به معناى بيرون جستن با سرعت است و ازاينرو جستن گرگ را «نسلان» گويند. سياق، اقتضا دارد كه جمله «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ...» نتيجه و غايت تفصيل مذكور در «فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ» تا آخر دو آيه باشد و نيز ضمير جمع در «ينسلون» به ياجوج و ماجوج برگردد.
آن گاه معناى آيه اين مىشود كه: مدام امر به همين منوال جريان مىيابد ـ يعنى اعمال صالح مؤمنين را مىنويسيم و سعيشان را مشكور مىداريم و قراء ظالمه را هلاك نموده رجوعشان را بعد از هلاكت تحريم مىكنيم تا آن روزى كه راه بسته يأجوج و مأجوج و سدشان گشوده شود، يعنى يأجوج و مأجوج از بلنديهاى زمين با سرعت به سوى مردم بتازند و اين خود يكى از علامتهاى قيامت است هم چنان كه آيه «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» (سوره كهف، آيات 98 و 99) نيز بدان اشاره مىكند و ما به طور مفصل در معناى يأجوج و مأجوج و سدى كه بر آنان زده شد در تفسير سوره كهف بحث كرديم.» [58]
کیستی یأجوج و مأجوج در آخر الزمان
شاید این سؤال مطرح شود که چرا در مباحث یهودشناسی در قرآن، باید از یأجوج و مأجوج سخن بگوییم؟
ریشۀ این بحث در این سؤال است که چه نسبتی میان یهود و یأجوج و مأجوج، این دو قوم ذکر شده در قرآن کریم میتواند وجود داشته باشد؟
قطعاً میان یهود و یأجوج و مأجوج در امتهای گذشته، نمیتواند نسبتی باشد؛
زیرا قرآن آنها را قومی بیفرهنگ و دور از تمدن معرفی میفرماید، در حالی که یهود در آن زمان، بهترین دینمداران جامعه بوده و از فرهنگ دینی برخوردار بودند.
اما یأجو ج و مأجوج آخر الزمان چه کسانی هستند؟ آیا همان قوم یأجوج و مأجوج گذشته هستند که دوباره احیاء شدهاند یا مراد از آنها قوم دیگری میباشد؟
قرآن کریم میفرماید با ظهور یأجوج و مأجوج در آخر الزمان، فتنۀ عظیمی رخ خواهد داد و آنها سلطه و دست بالا را خواهند داشت:
حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَ مَأۡجُوجُ وَ هُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ [59]
«تا زمانى كه [سدّ] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر زمين بلندى سرازير مىشوند.»
سپس در آیۀ بعد میفرماید این فتنهانگیزی آنها در زمانی است که «وعدۀ حق» نزدیک است:
وَ ٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ [60]؛ همان حقی که خداوند در جای دیگر، وعدۀ آن را داده و میفرماید:
هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ [61]
«اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»
بنابراین، یأجوج و مأجوج آخر الزمان، در برابر وعدۀ غلبۀ نهایی دین خدا بر همۀ مکاتب ـ که پیش از این گفتیم غلبهای محسوس و همهجانبه بوده و منظور از آن، همان حکومت جهانی حضرت صاحب الزمانk میباشد[62] ـ با قدرت تمام میایستند.
با توجه به اینکه یأجوج و مأجوج در امتهای گذشته به دست ذوالقرنین، سرکوب شدند و نمیتواند در آخر الزمان و قرنها بعد، دوباره ظاهر شوند و افساد کنند، پس باید مقصود از واژۀ یأجوج و مأجوج در آخر الزمان، معنای لغوی آن باشد نه نام آن قوم سرکوبشده.
ریشۀ دو کلمۀ یأجوج و مأجوج، «أجج» است. لغتنامهها این ریشه را به معنای شدت همراه با ظهور و بروز ـ مثل لهیبکشیدن آتش همراه با سر و صدا، و شوربودن شدید آب دریا ـ دانستهاند؛ یعنی شدتی محسوس و آسیبزننده.[63]
اگر یأجوج را بر وزن یَفْعُول (که وزن غریبی است در معنای فاعلیت شدید؛ مانند «یَحْمُوم») و مأجوج را بر وزن مَفْعُول بدانیم، معنای این دو واژه میشود «شدیداً آسیبزننده و آسیبپذیر»! [64]
همین استفاده از وزن و ریشۀ عجیب و غریب به ما میفهماند که این قوم در آخر الزمان، آتشافروزیها و فتنهانگیزیهای بدیعی میکنند که فقط به ذهن خبیث شیاطین میرسد؛ فتنهانگیزیهایی که تاریخ، فقط دربارۀ قوم یهود گزارش داده است که در سرفصل «فسادهای صهیونیسم در جهان معاصر» به برخی از آنها اشاره کردیم.[65]
دو عنوان یأجوج و مأجوج، مربوط به زمان قدرتگیری این قوم در آخر الزمان است؛ عناوینی که برای آتش افروزیهای عجیب و غریب و غیرمتعارف استفاده میشود و کنایه از قومی است که در شرارت، حد و مرزها را جابهجا میکنند!
توصیفاتی که قرآن دربارۀ یهود بیان میفرماید، نزدیکترین حدّ آتشافروزی به قوم یأجوج و مأجوج را به تصویر میکشد.
قرآن کریم از حیث اجتماعی دربارۀ یهود میفرماید:
كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَ يَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَ ٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ
«هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد می کوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.»
در جای دیگر میفرماید:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ [67]
«یقیناً سرسخت ترین مردم را در کینه و دشمنی نسبت به مؤمنان، یهودیان و مشرکان خواهی یافت.»
از طرفی دربارۀ یأجوج و مأجوج در آخر الزمان میفرماید:
حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَ مَأۡجُوجُ وَ هُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ [68]
«تا زمانى كه [سدّ] يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر زمين بلندى سرازير مىشوند.»
سپس در آیۀ بعد میفرماید:
وَ ٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَٰوَيۡلَنَا قَدۡ كُنَّا فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا بَلۡ كُنَّا ظَٰلِمِينَ [69]
«و آن وعده حق [كه قيامت است] نزديك شود، پس ناگهان چشمهاى كافران خيره شود [و گويند:] واى بر ما! كه ما از اين روز در بىخبرى سنگينى قرار داشتيم، بلكه ما ستمكار بوديم.»
یأجوج و مأجوج آخر الزمان کسانی هستند که در برابر وعدۀ برپایی حکومت الهی میایستند.
اگر خداوند در کتاب ابدی خود از یهود بهعنوان یک قوم شرور یاد میفرماید و آنها را مذمت میکند به این دلیل است که صفات رذیله، در آنها قوام پیدا کرده و با جانشان گره خورده است، به اندازهای که گویی دنیاطلبی و آخرت گریزی، جزو ژنتیک آنها شده و فرزندانشان نیز این صفات رذیله را از پدران خویش به ارث میبرند؛ و اگر خداوند، آنها را بهخاطر تخلفات پدرانشان، مورد مذمت قرار میدهد به این علت است که موافق سیره و روش آنها عمل میکنند.
گرچه در طول تاریخ و همزمان با یهود و پس از آن، در طول بیست قرن (قبل از نزول قرآن و پس از آن)، اقوام شرور کم نبودند؛ اما با این حال خداوند از آن اقوام، در قرآن ذکر نمیفرماید. این مطلب نشان میدهد که اولاً اقوام غیر یهود، محکوم به زوال بوده و از بین رفتهاند؛ اما قوم یهود ماندهاند و سعی دارند تا بر سر راه سعادت مسلمانان، مانع ایجاد کنند؛ و ثانیاً شرارت قوم یهود نسبت به اقوام شرور دیگر، بسیار شدیدتر است.
پنج) حسادت، ريشۀ دشمنی يهود با اسلام
قرآن کریم، ریشۀ دشمنی یهود با اسلام را حسادت میداند، همان حسادتی که در ماجرای شیطان و حضرت آدمعلیهالسلام و همچنین در داستان هابیل و قابیل نیز بیان شده است.
خداوند با این تذکر که آنها دوست دارند شما از دین و ایمان خود برگردید، میفرماید:
وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ [70]
«بسيارى از اهل كتاب پس از آنكه حق براى آنان روشن شد به سبب حسدى كه از وجودشان شعله كشيده، دوست دارند كه شما را پس از ايمانتان به كفر بازگردانند.»
آنقدر حسادت قوم یهود، زیاد است که حتی بنیانهای توحیدی را هم زیر پا گذاشتهاند!
مهمترین و محوریترین بحث در هر دین، توحید است؛ به میزانی که با توحید فاصله و درگیری وجود داشته باشد، به همان میزان با شریعت نیز فاصله و درگیری شکل خواهد گرفت؛ بر همین اساس است که ما با اهل کتاب میتوانیم سازش داشته باشیم ولی با مشرکین، اجازۀ سازش نداریم. قـرآن، اهل کتاب را به مسالمت و وحدت
توحیدی دعوت نموده است اما شرک را قابل تحمل نمیداند.
یهود که خود را پیرو دین توحیدی میدانند، بر ضد اسلام، با مشرکین طرح دوستی میریزند:
أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَ ٱلطَّٰغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا
«آيا به كسانى كه بهرهاى اندك از [دانش] كتاب [تورات و انجيل] به آنان داده شده ننگريستى كه به هر معبودى غير خدا، و هر طغيان گرى ايمان مىآورند؟! و درباره كسانى كه كافر شدهاند، مىگويند: آنان از كسانى كه ايمان [به قرآن و پيامبر] آوردهاند، راه يافتهترند.»
میفرماید: یهودیان بر این باورند که کفار و مشرکین به لحاظ راهیافتگی، از مسلمانان هدایتیافتهتر هستند! آن هم مسلمانانی که به جمیع پیامبران الهی از حضرت آدمعلیهالسلام تا حضرت موسی و حضرت عیسی و انبیاء بنیاسرائیلعلیهمالسلام ایمان دارند و بر اساس آموزههای قرآنی، معتقدند که لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِ [72]؛ ما ميان هيچيک از پيامبران الهی فرق نمىگذاريم.
قوم یهود میگویند: آن کافرانی که خداوند را قبول ندارند و به پیامبران الهی ایمان نیاورده و متدین به هیچ دین توحیدی نیستند، از مسلمانان بهترند!
عامل تحریک حسادت آنان نسبت به قرآن و اسلام، سیادت و برتری قرآن است. قرآنسوزیهایی که گاهی در بعضی از نقاط دنیا صورت میگیرد، با تحریک یهود و یا مسیحیانِ رنگگرفته و متأثر از یهود انجام میشود.
قـرآن میفرماید علت کفـر آنها به آنچـه خداوند نازل فرموده، بغـی و حسدی
است که در جان آنها نهادینه شده است:
بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡيًا أَن يُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِ
[73]
«بد چيزى است آنچه خود را به آن فروختند كه از روى حسد به آنچه خدا نازل كرده كفر مىورزند، [و معترضانه مىگويند:] چرا خدا از فضل و احسانش به هر كس از بندگانش كه بخواهد [كتاب آسمانى] نازل مىكند.»
در جای دیگر میفرماید:
أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ
«بلكه آنان به مردم [كه در حقيقتْ پيامبر و اهل بيت اويند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده، حسد مىورزند.»
آری، ریشـۀ تمـام مشکـلات اخلاقـی، گرفتاریهای اعتقـادی است؛ امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرمایند:
«إِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»[75]؛ بخل و ترس و حرص، غرائض اخلاقیِ متفاوتی هستند که ریشۀ همۀ آنها، سوء ظن به خداوند است.
زيرشاخههای حسادت يهود در دشمنی با اسلام
قرآن کریم در آیهای که به دشمنی یهود با اسلام اشاره نموده، نکات فراوانی را بیان میفرماید. در این آیه علاوه بر اینکه یهود را دشمن اول اسلام معرفی میکند، ریشههای این دشمنی را نیز نشان میدهد؛ اما نه در ظاهر آیات، بلکه در مقابله با صفات مسیحیان که نزدیکترین مذاهب به اسلام هستند؛ میفرماید:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَ لَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَ رُهۡبَانٗا وَ أَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ [76]
«يقيناً سرسختترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت. و البته نزديكترينشان را در دوستى با مؤمنان، كسانى مىيابى كه گفتند: ما نصرانى هستيم. اين واقعيت براى آن است كه گروهى از آنان كشيشان دانشمند و عابدان خدا ترساند، و آنان [در پيروى از حق] تكبّر نمىكنند.»
در این آیۀ شریفه، به صفات و ویژگیهای نصاری که نزدیکترین مذاهب به اسلام هستند، اشاره میفرماید؛ به قرینۀ مقابله، میفهماند که صفات و ویژگیهای قوم یهود که دورترین مذاهب به اسلام هستند، در نقطۀ مقابل صفات نصاری قرار دارد.
میفرماید دلیل اول نزدیکی مسیحیان این است که برخی از آنها قسّیس هستند.
قسّیس، یعنی کسی که بهدنبال حقیقت است و تعصب کور ندارد. این مطلب میفهماند که در نقطۀ مقابل، یهودیان به شدت بر عقائد خود متعصباند و حرف هیچکس را قبول ندارند!
تعصب، عقل آدمی را از کار میاندازد. قرآن پس از بیان عذاب قوم لوط، این تذکر را بیان نموده و میفرماید این عذاب، تنها مخصوص قوم لوط نیست، بلکه هر کس که دارای صفات آنها باشد، به آن عذاب، نزدیک است:
فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ
مَّنضُودٖ ۞ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَۖ وَ مَا هِيَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٖ
«پس هنگامى كه عذاب ما فرا رسيد، بالاترين آن [سرزمين آلوده] را فروترينش نموديم و بر آن سنگهايى از نوع سنگِ گلِ لايه لايه فرو ريختيم. ۞ [سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانهدار بود و آن سنگها از ستمكاران دور نيست.»
بیان اینگونه مطالب در آیات قرآن، صرفاً برای دانستن ما نیست، بلکه برای آن است که ما این عیوب را در وجود خود بیابیم و اصلاح کنیم.
دلیل دوم نزدیکی نصاری این است که برخی از آنها رُهبان هستند.
رهبان یعنی دنیاگریزی شدید. نقطۀ مقابل آن، دنیاطلبی شدید است؛ صفتی که یهود در آن سرآمد عالَم هستند.
سومین صفت مسیحیان، بیتکبر بودن است. در نقطۀ مقابل، خودبرتربینی نژادی، شاخصۀ یهود است که عقل را مختل میسازد.
آری، قوم یهود در غرقابی از تعصب و دنیاپرستی و تکبر غوطه میخورند و ما در قسمتهای پیشین، بهطور مفصل، در مورد آن صحبت کردیم.
هرچه آن ویژگیهای نامبرده در آیۀ شریفه، در مسیحیان بیشتر باشد، میزان مودت و قرابت آنها به مسلمانان بیشتر بوده، و در نتیجه، میزان هدایتشان به حقیقت اسلام نیز بیشتر خواهد بود؛ از آن طرف، هر چه نقطۀ مقابل آن صفات، در یهود، پررنگتر باشد، کینه و دشمنی و گمراهی آنها نسبت به نور اسلام، عمیقتر خواهد بود.
شش) شرک يهود؛ ريشۀ اعتقادی همۀ رذائل اخلاقی
ریشۀ تمام امور اخلاقی، باورهایی است که انسان، به جان خویش گره زده است؛ ازاینرو رذائـل اخلاقی یهـود، در شرک آنهـا و در نقـص عمیقـی که در توحیـد
دارند، ریشه دارد.
البته منظور از شرک در اینجا، شرک عملی نیست؛ زیرا همۀ ما کم و بیش گرفتار شرک عملی هستیم و اعمالمان به رفتارها و نیات غیر الهی آلوده است. آنچه اخلاق و اعمال یهود را از اساس، آلوده میسازد، شرک نظری و باورهای شرکآلود در خداشناسی آنهاست.
قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ مائده، به سرچشمۀ آلودۀ اخلاق و اعمال قوم یهود اشاره نموده است. ابتدا با نواختن یک سیلی محکم به یهود، میفرماید:
وَ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَ ٱلۡعُدۡوَٰنِ وَ أَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ [78]
«و بسيارى از آنان را مىبينى كه در گناه و تجاوز [از حدود خدا] و حرامخورى خود مىشتابند؛ همانا بد است اعمالى كه همواره انجام مىدادند.»
میفرماید: قوم یهود نه تنها گرایش به گناه دارد؛ بلکه میخواهد با تمام سرعت به قعر جهنم سقوط کند!
سپس در آیۀ بعد، کلام را متوجه علمای یهود نموده و با توبیخ آنها، میفرماید چرا قوم خود را نهی از منکر نمیکنند:
لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَ ٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَ أَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ [79]
«چرا دانشمندان الهى مَسلك [و كاملان در دين] و عالمان يهود آنان را از گفتار گناهآلود و حرام خوارى بازنمىدارند؟ بسيار زشت است سكوتى كه همواره پيش مىگرفتند.»
و آنگاه در آیۀ بعد، ریشۀ این گناهطلبی بیحد و اندازه را شرک دانسته و میفرماید:
وَ قَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَ كُفۡرٗاۚ وَ أَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَ ٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَ يَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَ ٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ
[80]
«و يهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرينش، تشريع قوانين و عطا كردنِ روزى] بسته است. دستهاشان بسته باد و به كيفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلكه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چيز و به هر كس] هر گونه بخواهد، روزى مىدهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، بر سركشى و كفر بسيارى از آنان مىافزايد. و ما ميان [يهود، نصارى و گروههاى ديگر] آنان تا روز قيامت كينه و دشمنى انداختيم. هر زمان آتشى را براى جنگ [با اهل ايمان] افروختند خدا آن را خاموش كرد، و همواره در زمين براى فساد مىكوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.»
قوم یهود، به خدای بُریدۀ از رُبوبیت و تدبیر اعتقاد داشته و میگویند: يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ؛ به این معنا که معتقدند خداوند، عالم را همچون ساعت کوکی درست کرده و دیگر به آن کاری ندارد، یعنی قواعد عالم را طوری تنظیم نموده که عالَم، کارش را انجام دهد و الآن دیگر دست خداوند از عالم کوتاه است و نمیتواند در عالم، دخل و تصرف نماید!
خداوند در پاسخ به این تفکر باطل آنها، با لحنی شدید میفرماید:
غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُ
«دستهاشان بسته باد و به كيفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلكه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چيز و به هر كس] هر گونه بخواهد، روزى مىدهد.»
قوم یهود، خداوند را بخیل و دستبسته میدانند؛ ازاینرو با این نسبت ناروا به خداوند، میخواهند این تهمت خود را موجه جلوه داده و کردار آلودۀ خود را توجیه کنند و بگویند که خداوند از صحنۀ میدان کنار رفته و عرصه را برای ما که قوم برگزیدۀ او هستیم، باز گذاشته است! با این نوع تفکر، هر کتاب آسمانی و دستور و درمان الهی برایشان بیاید، بیماری آنها شدیدتر میشود:
وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَ كُفۡرٗاۚ وَ أَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَ ٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَ يَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَ ٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ
«و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، بر سركشى و كفر بسيارى از آنان مىافزايد. و ما ميان [يهود، نصارى و گروههاى ديگر] آنان تا روز قيامت كينه و دشمنى انداختيم. هر زمان آتشى را براى جنگ [با اهل ايمان] افروختند خدا آن را خاموش كرد، و همواره در زمين براى فساد مىكوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.»
قرآن کریم در جای دیگر میفرماید:
ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَ إِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَ هُمۡ يَعۡلَمُونَ
[81]
«اهل كتاب، پيامبر اسلام را [بر اساس اوصافش كه در تورات و انجيل خواندهاند] مىشناسند، به گونهاى كه پسران خود را مىشناسند؛ و مسلماً گروهى از آنان حق را در حالى كه مىدانند، پنهان مىدارند.»
در این آیۀ شریفه نمیفرماید یهود و نصاری و اهل کتاب، بلکه میفرماید: ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ. عنوانهایی که در قرآن بهکار رفته، موضوعیت دارد. در اینجا، اصطلاحاً تعلیق حکم بر وصف شده که علیت را میرساند.
معلوم است که پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در کتاب آسمانی آنها، بهطور واضح و آشکار توصیف شده است:
ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَ ٱلۡإِنجِيلِ
«همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر امّیّ كه او را نزد خود [با همه نشانهها و اوصافش] در تورات وانجيل نگاشته مىيابند، پيروى مىكنند...»
شاهد این مطلب، جریان مشهور بُحَیرا است. بحیرا، رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله را در سن هشت یا نُه سالگی ملاقات کرد [72]؛ و پس از دیدن نشانههایی، گفت: این جوان، همان پیغمبر وعده داده شده است. او رفتاری از پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله ندیده بود و تنها بر اساس ظواهر و نشانههایی که از آن حضرت مشاهده کرد، اینگونه گفت؛ بنابراین علاوه بر معرفی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله توسط انبیاء آنها، خصوصیات آن حضرت در متن کتاب آنها نیز آمده بود.
ما معتقدیم که انبیاء الهی دو وظیفه داشتند: 1. تبیین دین خودشان؛ 2. معرفی رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ؛ زیرا معرفی، شناخت و ایمان به رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ، جزء تکالیف شرعی تمام ادیان قبل از اسلام بوده است. متأسفانه جای این بحث در علم کلام خالی است!
يهود از نگاه عهد عتيق
یکی دیگر از منابعی که ما را در جهت شناخت یهود کمک میکند، کتاب عهد عتیق است که در نزد یهودیان، کتاب مقدسی به شمار میرود.
کتاب عهد عتیقی که اکنون در میان ماست، در کتب فِرق و ادیان، اینگونه معرفی شده است:
«عهد عتیق یا عهد قدیم بخش اول کتاب مقدس مسیحی است که بهطور کلی بر تِنِخ، مجموعه کتب مقدس یهودیان، استوار است.
عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به این کتاب دادهاند و عهد جدید، بخش دوم کتاب مقدس مسیحی است.
نسخههای کنونی عهد عتیق از ۳۹ کتاب تشکیل شدهاند؛ ترتیب این کتابها در نسخههای یهودی و مسیحی با هم تفاوت دارد؛ مسیحیان علاوه بر این ۳۹ کتاب، ۷ کتاب دیگر که امروزه با عنوان کتب قانون ثانی شناخته میشوند (کتاب اول مکابیان، کتاب دوم مکابیان، کتاب توبیاس، کتاب یهودیه بنت مراری، کتاب باروخ، کتاب یشوع بن سیراخ، کتاب حکمت سلیمان) را هم در زمرهٔ کتابهای عهد عتیق میدانستند، اما یهودیان آن کتب را اپوکریفا مینامیدند و نامعتبر میدانستند. در قرن ۱۶ بعد از میلاد، مارتین لوتر رهبر نهضت پروتستان در الهامی بودن این کتابها تردید کرد و آنها را از عهد عتیق خارج کرد، اما شاخۀ کاتولیک و ارتدوکس همچنان این کتب را معتبر
میدانند و همراه با عهد عتیق به چاپ میرسانند.»[83]
حقایقی دربارۀ تورات و نسخههای آن
کتاب مقدس یهود به سه بخش: تورات، کتب انبیاء و نوشتهها یا صحیفهها تقسیم میشود.
تورات همان مجموعه اسفار پنجگانه است که به حضرت موسیعلیهالسلام نسبت داده میشود. تورات (توره) واژهای عبری و به معنای دستور است. این اسفار، عبارتاند از: «سِفْر پیدایش»، «سفر خروج»، «سفر لاویان»، «سفر اعداد» و «سفر تثنیه».
یهودیان قدیم، معتقد بودند که تورات همان کتابی است که در کوه طور بر حضرت موسیعلیهالسلام نازل شد؛ اما بررسی متن عهد عتیق و برخی تحقیقات معاصر، حقایق دیگری را روشن میسازد.
در ابتدا باید بهطور دقیق، منظور خود را از تورات، مشخص کنیم.
تورات به سه صورت، معنا میشود:
نسخۀ اول؛ الواح ملکوتی
(1) تورات، همان کتاب نازله از آسمان بر حضرت موسیعلیهالسلام است.
این نسخه از تورات که هم محتوایش الهی بود و هم متن و الواحش از آسمان نازل شده بود، همان کتاب آسمانی حقیقی است.
قرآن کریم میفرماید حتی خود الواح تورات خاصیت اعجازی داشت:
وَ لَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَۖ وَ فِي نُسۡخَتِهَا هُدٗى وَ رَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ هُمۡ لِرَبِّهِمۡ يَرۡهَبُونَ [84]
«و هنگامى كه خشم موسى فرو نشست، الواح را برگرفت، و در نوشتههايش براى كسانى كه از [مخالفت بافرمانهاى] پروردگارشان مىترسند، هدايت و رحمت بود.»
این کتاب شریف در دست انبیاء الهی و اوصیاء آنها بوده و هست؛ و هرگاه قوم یهود، چموشی میکردند، از دسترس آنها خارج و غیب میشده است؛ و نشانۀ صدق پیامبران جدید، در دستداشتن آن بوده است؛ بههنگام جنگها در پیشاپیش سپاه یهود به حرکت در میآمده و نشانۀ فتح و برکت و تشکیل حکومت الهی برای آنها بوده است.
قرآن کریم در جریان حضرت طالوتعلیهالسلام و اثبات نبوت ایشان برای یهود از جانب حضرت سموئیلعلیهالسلام ، میفرماید:
وَ قَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ءَايَةَ مُلۡكِهِۦٓ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلتَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَ بَقِيَّةٞ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَىٰ وَ ءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ [85]
«و پيامبرشان به آنان گفت: يقيناً نشانه فرمانروايى او اين است كه آن صندوق [كه موسى را در آن گذاشتند و به دريا انداختند] نزد شما خواهد آمد، در آن است آرامشى از سوى پروردگارتان، و باقىماندهاى از آنچه خاندان موسى و هارون به جا گذاشتهاند [چون الواح تورات، عصاى موسى و عمامه هارون] و فرشتگان آن را حمل مىكنند، البته در آن نشانهاى براى شماست اگر مؤمن باشيد.»
اما پس از چموشیهای یهود در زمان حضرت سلیمانعلیهالسلام ، این الواح آسمانی بهطور کلی از دسترس عموم خارج شده و غیب گردید.
نسخۀ دوم؛ رونوشت مطابق با اصل
(2) تورات، نسخههای مکتوبی است که از روی آن الواح آسمانی، نوشته بودند.[86]
این نسخهها در دسترس عموم افراد نبود، بلکه در نزد علماء و افراد خاصی قرار داشت؛ انبیاء و علماء نیز بر طبق همین نسخهها در بین مردم، حکم میکردند.
این تورات، همان توراتی است که قرآن کریم با این آیات از آن یاد میفرماید:
إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَ نُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَ ٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَ كَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَ
[87]
«بىترديد ما تورات را كه در آن هدايت و نور است نازل كرديم. پيامبرانى كه [تا زمان عيسى] تسليم تورات بودند بر اساس آن براى يهوديان داورى مىكردند، و [نيز] دانشمندان الهى مَسلك [وكاملان در دين] و عالمان يهود به سبب آنكه حفظ و حراست كتاب خدا از آنان خواسته شده بود و بر [درستى و راستى] آن گواه بودند به وسيله آن داورى مىكردند.»
این دو نسخه، از جهت محتوا کاملاً با هم مطابق بودند، با این تفاوت که اولاً الواح آسمانی، ملکوتی بود ولی کتاب نسخهبرداری شده، رونوشت از آن بود؛ ثانیاً نسخۀ ملکوتی فقط در دسترس انبیاء قرار داشت، ولی کتاب نسخهبرداری شده، تا زمان حضرت عیسیعلیهالسلام در نزد علماء، موجود بوده است.
نسخۀسوم : کتاب تحريفشده
(3) تورات، کتاب تحریفشدهای که در نزد یهود است.
خداوند به مخاطبین همعصر نزول قرآن میفرماید:
كُلُّ ٱلطَّعَامِ كَانَ حِلّٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِيلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ
«همه خوراكىها بر بنىاسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل [يعنى يعقوب] پيش از آنكه تورات نازل شود [به علتى] بر خود حرام كرد؛ [بنابراين آنچه از خوراكىها در توراتْ حرام شده به كيفر گناهان بنىاسرائيل است نه آنكه از آيين ابراهيم به جا مانده باشد] بگو: اگر راستگوييد [و حقيقت غير از اين است] تورات را [كه از نظرها پنهان كردهايد] بياوريد و آن را بخوانيد، [و اگر از آوردن تورات و خواندنش خوددارى ورزيد، اعتراف كنيد كه به تورات دروغ مىبنديد.]»
از این آیۀ شریفه معلوم میشود که نسخۀ مطابق با اصل، در دسترس علمای یهود قرار داشته است، گرچه در دسترس عموم آنها نبوده چرا که اگر بود، هویدا میشد.
در سورۀ مبارکۀ انعام نیز تصریح میفرماید که یهود، تنها یکسری ورقپارههایی از تورات را آشکار نموده و اکثر آن را پنهان کرده بود:
قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَ هُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَ تُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَ عُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَ لَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ
[89]
«... بگو: كتابى را كه موسى آورده چه كسى نازل كرده؟ كتابى كه براى مردمْ نور [و روشنگر حقايق] و [سرتاسر] هدايت است، شما آن را در طومارهاى پراكنده قرار مىدهيد، بخشى از آن را [كه دلخواه شماست براى مردم] آشكار مىكنيد و بسيارى از آن را [كه گواه نبوّت پيامبر اسلام است] پنهان مىداريد و حال آنكه حقايقى كه نه شمـا مىدانستيد و نه پدرانتان [به وسيله تورات] به شما آموخته شد. بگو: خـدا،
سپس آنان را رها كن تا در باطل گويى و خرافاتشان بازى كنند.»
این آیۀ شریفه از شاهکارهای قرآن است و از اسرار یهود و نحوۀ تحریف آنها خبر میدهد؛ گرچه خود یهود هم این مطلب را کتمان نکردند!
یهود به جهت مطامعی که داشتند، نمیخواستند تورات بهدست کسی بیفتد، ازاینرو آن را تکهتکه کردند، یعنی ارتباط قسمتهای مختلف را با یکدیگر قطع کردند!
علت این کارشان این بود که عملکرد آنها مخالف تورات بود و اگر توراتِ اصلی و تحریف نشده در بین مردم باقی میماند، رفتار و سیره و موقعیت آنها زیر سؤال میرفت و در نظر مردم، زشت جلوه مینمود.
بنابراین آیۀ شریفه میفرماید: یهود، تورات را ورقورق و پراکنده ساختند و بخش اعظمی از آن کتاب مقدس را مخفی کردند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که مگر انبیاءعلیهمالسلام در میان بنیاسرائیل، حضور نداشتند؟ در فاصله بین حضرت یعقوب و حضرت عیسیC ، حدود ششصد پیغمبر آمده است؛ پیامبرانی نظیر حضرت داوود، حضرت سلیمان، حضرت زکریاعلیهمالسلام و...؛ پس چرا این انبیاء الهی جلوی تحریف بنیاسرائیل را نگرفتند؟
در پاسخ میگوییم: قطعاً انبیاء الهی، به وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر خود عمل نمودهاند اما برخورد بنیاسرائیل با آنها، قتل و اعدام بود! قرآن کریم در این رابطه، اینگونه گزارش میدهد:
إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّـۧۧنَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلَّذِينَ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [90]
«كسانى كه پيوسته به آيات خدا كفر مىورزند، و همواره پيامبران را به ناحق مىكشند، و از مردم كسانى را كه امر به عدالت مىكنند به قتل مىرسانند، پس آنان را
به عذابى دردناك بشارت ده.»
بنابراین یهود، به اندازهای بر اوضاع مسلط بوده، که اصلاً کسی جرأت نداشته در مقابل آنها دم بزند! ازاینرو بیشتر قسمتهای کتاب تورات را مخفی میکردند. قرآن میفرماید: وَ تُخۡفُونَ كَثِيرٗا. آن مقداری را هم که آشکار ساختند، مطالب آن را جابهجا کردند، با این هدف که غرض مطالب تورات، پنهان بماند تا کسی نتواند مضامین آن را تشخیص دهد و نتواند بفهمد که تورات از چه سخن میگوید! [91]
یکی از رسالتهای رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ، آشکار نمودن آن مطالبی بود که بنیاسرائیل، مخفی کرده بودند:
يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَ يَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَ كِتَٰبٞ مُّبِينٞ
[92]
«اى اهل كتاب! يقيناً پيامبر ما به سوى شما آمد كه بسيارى از آنچه را كه شما از كتاب [تورات و انجيل درباره نشانههاى او و قرآن] همواره پنهان مىداشتيد براى شما بيـان مىكند، و از بسيارى [از پنهـان كارىهاى نـارواى شمـا هم] درمىگـذرد.
بىترديد از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است.»
بنابراین بسیاری از مطالب تورات، توسط قرآن کریم آشکار شد.
میفرماید: رسول ما آمد تا بسیاری از آن مطالبی را که شما یهودیان مخفی میکنید، روشن سازد: يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ؛ و البته مطالب زیادی هم وجود دارد که آنها را بیان نفرموده است: وَ يَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ.
عفو در عبارت وَ يَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ، عفو در مقابل عملِ پنهانسازی تورات توسط یهود نیست؛ زیرا معنا ندارد که در مقابل عملِ تحریف کتاب آسمانی (که گناهی نابخشودنی است)، یهود را مشمول عفو و گذشت نماید!
مراد از عفو، عفو در مقابل تبیین هم نیست؛ زیرا عفو و بیان نکردن قسمتهایی از حقیقت، معنا ندارد! آیا اگر باطل، اشاعه شده باشد، نباید آن را بیان کرد؟!
وظیفۀ رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله ، آشکارسازی حقیقت بهطور صددرصد است؛ بنابراین نمیتوان پذیرفت که بخشی از حقیقت بیان شود و بخشی از آن، مورد عفو قرار گرفته و تبیین نشود!
موضوع آیۀ شریفۀ مورد بحث، تحریف شریعت نیست، چنانکه برخی گمان کردهاند که با آمدن شریعت اسلام، شرایع قبلی، نسخ شده، و در نتیجه، تبیین بسیاری از تحریفات آن شرایع، لازم نمیباشد؛ بلکه موضوع آیه، فریب یهود در کتمانکردن آیات الهی است.
پاسخ به این سؤال و بحث دربارۀ این موضوع، بحث مفصلی است که در این مقال، نمیگنجد.
خلاصه آنکه یهود بهخاطر منافع خود، تنها تعدادی کلمات قصار از تورات باقی گذاشتند! و همین مقدار اندک را نیز با تحریف نمودن، از فایده انداختند! یعنی آنقدر مطالب فاسد در بین همان مطالب مفیدِ باقیمانده آوردند که مطالب مفید آن را
هم بیاثر ساختند! اگر یک شمش طلا را ذرهذره نموده و آن را در میان لجنهای یک اقیانوس، پخش کنند، آیا عموم مردم میتوانند آن ذرات طلا را صید نمایند؟!
متأسفانه فضای دین یهود به دست علماء و روحانیون فاسد افتاد و تورات را تکهتکه نمودند و قسمت اعظم آن را کتمان کرده و قسمت دیگر را تحریف نموده و در لابهلای حرفها قرار دادند تا غرض کلام الهی، پنهان گردد.
البته این احتمال نیز وجود دارد که در متون اصلی تورات هم دست بُرده باشند؛ مثلاً در توراتِ تحریفشده، جریان رواج گوسالهپرستی و گمراهی بنیاسرائیل، به حضرت هارونعلیهالسلام نسبت داده شده، در حالی که قرآن کریم در این مورد میفرماید:
أَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِيُّ [93]
«سامری آنان را گمراه کرد.»
تحقيقات معاصر دربارۀ تحريف تورات
عدهای از محققین اروپایی که دربارۀ کتاب مقدس بهطور مفصل کار کردهاند، به این نتیجه رسیدهاند که توراتی که اکنون در دست ماست، حداقل از روی دو کتاب دیگر نوشته شده است؛ بدین صورت که در مواردی که امکان ادغام مطالب وجود داشته، ادغام کردهاند و در مواردی که مطالب با هم متفاوت بوده، به شکل باب باب، در کنار هم قرار دادهاند. این مطلب را افرادی که نسخهشناس هستند و سالها در متون یک رشته، تحقیق کردهاند، در مییابند.
بهعنوان مثال، در جریان ملاقات حضرت ابراهیمعلیهالسلام با پادشاه زمان خود، دو نقل در تورات، در دو باب بیست و بیستویک سِفْر تکوین آمده است؛ از اینجا معلوم میشود که در جریان تدوین تورات، نتوانستهاند این دو داستان را با هم جمع کنند، یعنی در پشتصحنه، قلمی که دو نقل را با هم ادغام کند، نبوده است، بلکه صرفاً مطالب را در کنار هم و در دو باب، قرار دادهاند.
همچنین در کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ، با اینکه هر دو کتاب در یک موضوع است، ولی با فاصله از یکدیگر و با مضامین متفاوت آمده است.
بنابراین وقتی قرآن خطاب به یهود میفرماید: قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ
[94]، منظور قرآن، تورات مخفی است، نه این توراتی که در دست همگان قرار دارد.
حدود صدوپنجاه سال قبل، یکی از علمای مسیحی، مسلمان شد و به فخر الاسلام، ملقّب گشت. ایشان کتابی را تحت عنوان «انیس الأعلام فی نصرة الاسلام» به رشتۀ تحریر درآورد.[95]
وی در ابتدای جلد اول این کتاب، به سرگذشت خویش اشاره نموده که خلاصۀ آن، از این قرار است:
«... بعد از ورود به واتیکان، نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم؛ بهویژه استادى که از نظر موقعیت اجتماعى، داراى مقامى والا و مریدانی فراوان بود؛ از طرفی، از نظر علمى مراتب عالى را طى کرده و از استادان معروف به شمـار میرفت
و هر روز، صدها نفر روحانى زن و مرد در درس او حاضر میشدند.
در میان شاگردان، به من عنایت خاصى داشت، ازاینرو علاوه بر اظهار محبت، تمام کلیدهاى محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود! روزى استاد کسالت پیدا کرد، مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو نمىتوانم در کلاس حاضر شوم. من رفتم و پیغام استاد را به آنها رسانده و سپس به نزد او بازگشتم. استاد به من گفت: شاگردان در چه موردی بحث مىکردند؟ گفتم: دربارۀ موضوعات گوناگونی بحث میکردند، از جمله دربارۀ نام «فارقلیطا»، و هرکس نظرى داشت. استاد به من گفت: نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحى را بهتر مىدانم. گفت: البته تو مقصر نیستى اما همۀ آن نظرات، نادرستند و حقیقت آن نام را جز روحانیون خبیر نمیدانند.
با التماس فراوان، تفسیر آن نام را خواستار شدم. استـاد گریه کرد و
گفت: تو پیش من عزیزترین مردم هستى و من چیزى از تو مضایقه ندارم؛ اما اگر تفسیر آن نام را بگویم، جانمان در خطر خواهد افتاد؛ مگر آنکه تعهد کنى قبل و بعد از مرگ من، نام مرا نبرى و تفسیر آن را به من نسبت ندهى، چون که قبل از مرگ، جان خودم و بعد از مرگ، جان نزدیکان و اطرافیانم در خطر خواهد افتاد.
من نیز به اسماء الهى قسم یاد کردم. او گفت: این نام از اسامى پیامبر مسلمانان و به معنى احمد و محمدصلیاللهعلیهوآله است. سپس کلید آن اتاق را به من داد و گفت: فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب را بیاور. آن دو کتاب به خط یونانى و سریانى، بسیار قدیمی و بر پوست حیوان کتابت شده بودند و در آنها بهجای فارقلیطا، الفاظ مشابهی نظیر «فریقلیطوس» و «فریقلیطا» به معنی احمد و محمدصلیاللهعلیهوآله ذکر شده بود.
سپس گفت: بدان که همۀ روحانیون و مترجمان مسیحى قبل از ظهور پیامبر اسلام، میدانستند که منظور از آن نامها، احمد و محمدصلیاللهعلیهوآله است، اما بعد از ظهور آن حضرت، تمامى کتابهاى تفسیر، لغت و ترجمههاى مربوط به این مسأله را بهخاطر حبّ ریاست و منافع دنیوى و یا عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضى را از بین بردند! اى فرزند روحانى! دین مسیحیت پس از ظهور محمدصلیاللهعلیهوآله منسوخ شد. گفتم: اى پدر! آیا امر مىکنى که داخل دین اسلام شوم؟ گفت: آرى! اگر نجات را مىخواهى باید دین حق را قبول کنى...»[96]
خلاصه اینکه جناب فخر الاسلام، با مطالعۀ آن تورات قدیمی، به حقانیت دین اسلام پیبرده و مسلمان میشود.[73]
امروزه هم بعید نیست که نسخههایی از آن تورات اصلی، حداقل نسخههایی که تحریفشان کمتر است، در بین آنها موجود باشد.
پس از حضرت سلیمانعلیهالسلام ، یهودیان غرق در گناه شدند، تا آنجا که مستحق عذاب گشتند. بُختُنَصَّر به آنها حمله کرد و حدود هفتاد هزار نفر از آنها را به قتل رساند و کسانی را که صنعتکار بودند، به بابل برد. سپس، کوروش هخامنشی حمله نموده و یهودیان را آزاد کرد. یهودیان در دوران اسارتشان در بابل، هرچه را که داشتند، از دست دادند. وضعیت آنها اقتضا میکرد که به فکر احیاء کتاب تورات بیفتند. ازاینرو برخی از محققان معتقدند که تورات کنونی، همان نوشتههای مربوط به دوران آزادی یهودیان توسط کوروش، یعنی شش قرن قبل از میلاد مسیحعلیهالسلام است.
البته نسخههایی از کتب مقدس در بین آنها وجود داشته که تورات را از روی آن کتب، نسخهبرداری کردهاند؛ منتها شواهد موجود نشان میدهد که نسخۀ تورات کنونی، منطبق بر تورات اصلی نیست؛ بهترین شاهد آن، کلام خداوند در قرآن کریم است که میفرماید تورات را به ورقپارههایی تبدیل نمودند: تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ[97]؛ این در حالی است که چهارچوب تورات کنونی، منظم است و از خلقت حضرت آدمعلیهالسلام آغاز گشته و تا خروج حضرت یوسفعلیهالسلام ادامه پیدا میکند.
راز پراکندگی مضامين عهد عتيق
با بررسی محتوای عهد عتیق، مشاهده میکنیم که این کتاب، اهداف گوناگون و حتی متناقض را پیروی میکند؛ مثلاً از یک طرف در کتاب جامعه، به بحثهای نیهیلیستی و پوچگرایی[98] برمیخوریم، و از طرفی دیگر در کتاب حکمت و مواعظ سلیمانی، با سخنان حکمیانهای مواجه میشویم که احتمالِ واحد بودن نویسنده را در ابتدای امر کم میکند؛ اما با اندکی دقت و با توجه به ذکاوت یهود، اینطور به ذهن میرسد که تعمّدی در این پراکندهنویسی وجود داشته است؛ وگرنه هیچ انسان باهوشی با این سبک نوشتن، با دستان خویش خط بطلان بر دین خود نمیکشد.
وقتی بهائیان، کتاب مقدس خود را تجدید چاپ کرده و در آن، اباطیلی را که بزرگانشان، سالها پنهان میکردند، اضافه نمودند، تعداد قابل توجهی از بهائیان، از این فرقه برگشتند؛ اما یهود همچنان به چاپ عهد عتیق با همان کیفیت مضامین پراکنده، اصرار دارد!
چهبسا راز این کار، ریشه در اعتقادات یهود دارد؛ زیرا آنها معتقد به برتری قومی خود هستند؛ یعنی یهود، خود را به عنوان یک دین نمیشناسد، بلکه قومیت، حرف اول را در میان آنها میزند؛ به همین دلیل است که ما در میام یهودیان، چهل درصد لائیک داریم که برخی از وزرای آنها رسماً از این دستهاند و در کلوپهای همجنسگرایی عضوند! گرچه در میان آنها عدهای نیز متدیّن به شریعتِ باقیمانده وجود دارند که با شمایل و لباسهای مذهبی در جامعه ظاهر میشوند.
بزرگان یهود، برای وحدت خویش، قومیّت یهود را برگزیدند نه دین یهود را؛ بنابراین هر کسی را که تحت عنوان این نژاد باشد، یهودی میدانند. با چنین نقطۀ وحدتی، چارهای جز این نیست که کتاب یهود، دارای مضامین گوناگون باشد تا نیاز همۀ سلیقهها را تأمین نماید!
از طرفی، با وجود این کتاب پراکنده، بههیچوجه نگران زشتشدن چهرۀ یهود در میان سایر مردم دنیا نیستند؛ زیرا دین خود را دینی تبلیغی نمیدانند و در پی جذب افراد خارج از خودشان، نیستند؛ به دلیل آنکه هیچگونه ارزشی برای افراد خارج از نژاد خود، قائل نمیباشند.
توبيخ يهود در کتاب هوشع و کتاب اشعيای نبی
در عهد عتیق، غالباً یهود به عنوان قوم برگزیده و پسران خداوند، مطرح میشود؛ اما در میان مضامین پراکندۀ عهد عتیق، در برخی از کتابهای پایانی، به سرزنش شدید قوم یهود برمیخوریم که در آن، خبری از آن قوم برگزیده نیست!
در کتاب هوشع نبی که مربوط به دورهای است که زنا در بنیاسرائیل به اوج خود رسیده بود، آمده است:
«ای اسرائيل اگر تو زنا میكنی، يهودا مرتكب جرم نشود. پس حال به جلجال نرويد و به بيت آوَن برنياييد و به حيات يهوه قسم نخوريد.
به درستی كه اسرائيل مثل گاو سركش، سركشی نموده است. الآن خداوند ايشان را مثل برهها در مرتع وسيع خواهد چرانيد.
افرايم به بتها ملصق شده است؛ پس او را واگذاريد.
حينی كه بزم ايشان تمام شود مرتكب زنا میشوند و حاكمان ايشان افتضاح را بسيار دوست میدارند.
باد، ايشان را در بالهای خود فرو خواهد پيچيد و ايشان از قربانی خويش خجل خواهند شد.»[99]
در ادامه میآید:
«عاصيان در كشتار مبالغه نمودهاند؛ پس من همگی ايشان را تأديب خواهم نمود.»[100]
و همچنین آمده است:
«كارهای ايشان مانع میشود كه بسوی خدا بازگشت نمايند؛ چون كه روح زناكاری در قلب ايشان است و خداوند را نمیشناسند.»[101]
در کتاب اشعیای نبی، سرزنشهای یهود، از این هم شدیدتر است:
«ای آسمان بشنو و ای زمين گوش بگير زيرا خداوند سخن میگويد. پسران پروردم و برافراشتم اما ايشان بر من عصيان ورزيدند.
گاو، مالک خويش را و الاغ، آخور صاحب خود را میشناسد، اما اسرائيل نمیشناسند و قوم من فهم ندارند.
وای بر امت خطاکـار و قومـی که زیر بار گنـاه میباشـد و بر ذریّت
شریران و پسران مفسد. خداوند را ترک کردند و قدوس بنیاسرائیل را اهانت نمودند و بسوی عقب منحرف شدند.»[102]
يهود از نگاه مورخان نوين اسرائيل
مورخان نوین اسرائیل، گروهی از پژوهشگراناند که به واکاوی سؤالهای اساسی دربارۀ تاریخ اسرائیل پرداختهاند. نتایج این تحقیقات، از دو جهت قابل توجه است:
یکی آنکه این محققان، همگی یهودی و زادۀ فلسطین اشغالی بوده و درسخواندۀ دانشگاههای اسرائیلاند؛ و همین مسأله، احتمال هر گونه دخالت دشمنان اسرائیل در این تحقیقات را منتفی میسازد.
نکتۀ جالب توجه دیگر، نتایج این تحقیقات است که کاملاً متفاوت با روایت رسمی اسرائیل از تاریخ شکلگیری آن رژیم میباشد.
اَوی شلایم که یکی از این مورخان است، در کتاب «جنگ مورخان اسرائیلی» موارد این اختلاف را به این شکل بیان میکند:
«ـ در نسخۀ تاریخ رسمی گفته شده که تلاش انگلیس بر این بود که مانع ایجاد دولت یهـود شود؛ اما مورخـان نوین بیـان
کردند که اتفاقاً انگلیس سعی در جلوگیری از ایجاد کشور فلسطین داشته است نه اسرائیل.
ـ در روایت رسمی گفته شده که فلسطینیها آزادانه از خانههای خود گریختند؛ اما مورخان نوین میگویند که آوارگان، یا تحت تعقیب قرار گرفتند یا اخراج شدند.
ـ تاریخ رسمی، توازن قوا را به نفع اعراب ترسیم میکند؛ در حالی که مورخان نوین، اسرائیل را از نظر نیرو و اسلحه، دارای دست برتر میدانند.
ـ روایت رسمی میگوید اعراب برای نابودی اسرائیل برنامهای هماهنگ داشتند؛ اما مورخان نوین نوشتهاند که اعراب متفرق شده بودند و انسجام نداشتند.
ـ نسخـۀ رسمی تاریـخ گفته که سازشناپذیری اعراب، مانع صلـح
است؛ اما مورخان نوین گفتهاند که مقصر اصلی این بنبست، اسرائیل است.»[103]
پس از آشنایی اجمالی با نظرات این گروه از تاریخنویسان، مناسب است که با شاخصترین آنان و کتابها و نظرات برجستۀ هر کدام، بهطور مختصر آشنا شویم:
ايلان پاپه و برملا کردن دَه غلط مشهور دربارۀ تاريخ اسرائيل
نویسندۀ کتاب «ده غلط مشهور دربارۀ اسرائیل» در مقدمۀ کتاب، خلاصهای از تحقیقات خود را ذکر میکند که ما در اینجا به جهت رعایت اختصار، برشهایی از آن را میآوریم:«... روایت صهیونیستی از تاریخ
از تاریخ اینکه چطور سرزمین مورد مناقشه یعنی فلسطین، تبدیل به کشور اسرائیل شد، بر پایۀ یک دسته افسانـۀ غیرواقعی بنا شـده که بـه
طرز ماهرانه و ظریفی حق اخلاقی و معنوی فلسطینیها در این سرزمین را مورد تشکیک قرار میدهد. غالباً جریان اصلی رسانهای و نخبگان سیاسی غرب، این افسانههای غیرواقعی را به عنوان حقایق مشخص و تشکیکناپذیر و به عنوان توجیهی برای رفتارهای اسرائیل در طی شش دهۀ اخیر میپذیرند...
این کتاب، این افسانهها را (که در فضای افکار عمومی به عنوان حقایقی بیچونوچرا تلقی میکردند) به چالش میکشد. از دید من، این حرفها تحریفات و جعلیاتی هستند که می توانند ـ و باید ـ از طریق بررسی دقیقتر اسناد تاریخی، رد شوند...
این کتاب از بین تعداد زیادی افسانه، به ده افسانۀ بنیادین میپردازد که هر کس به طریقی با مسائل اسرائیلی فلسطینی سر و کـار داشته و با
آنها روبهرو شده و بحث مشترک همۀ آنها بوده است...
فصل اول، فلسطین را در عصر ورود صهیونیسم در اواخر قرن نوزده به تصویر میکشد. در اینجا افسانۀ فلسطین را به عنوان سرزمینی خالی، بایر و شِبهکویر به تصویر کشیده که صهیونیستها وارد شده و آن را آباد و متمدن کردند. استدلالِ مقابل این افسانه، تصویری از یک جامعۀ بسیار قدیمی و پررونق را به تصویر میکشد که در یک روند پرشتابِ مدرنسازی و ملتسازی [پس از فروپاشی عثمانی] قرار داشت.
افسانۀ «فلسطین، سرزمین بدون ملت» یک افسانۀ دوقلو و مشهور هم دارد که عبارت است از افسانۀ «یهود، ملت بدون سرزمین» که موضوع فصل دوم را تشکیل میدهد؛ آیا واقعاً یهودیها پیش از تبعید اجباری، ساکنین باستانی فلسطین بودند که شایستهاند به هر طریقی شده از «بازگشت» آنها به وطنشان حمایت شود؟...
فصل سوم بهصورت دقیقتر، این افسانه را که صهیونیسم را با یهودیت یکسان میگیرد، مورد بررسی قرار میدهد (اگر این ادعا صحیح باشد، در آن صورت صهیونیسمستیزی چیزی نخواهد بود جز یهودستیزی). تلاش میکنم این برابرانگاری را از طریق برآوردی تاریخی در خصوص نگاه یهودیها به صهیونیسم و بررسی دستکاری صهیونیستی در یهودیت (ابتدا برای اهداف استعماری و سپس برای اهداف راهبردی سیاسی) رد کنم.
فصل چهارم مربوط به بررسی این ادعاست که ارتباط بین استعمارگری و صهیونیسم را رد میکند. این افسانه میگوید صهیونیسم یک جنبش آزادیبخش ملیِ لیبرال است. در حالی که استدلال مقابل، صهیونیسم را بهعنوان جنبشی استعمارگر به تصویر میکشد...
فصل پنجم، نگاه مجددی دارد به افسانههای مشهور دربارۀ [وقایع و جنگ] سال 1948 و میخواهد بهصورت مشخص به خواننده یادآوری کند که چطور ادعای مهاجرت داوطلبانۀ فلسطینیها [از وطن و خانههایشان] کاملاً با تاریخپژوهی حرفهای رد شده است...
فصل ششم این پرسش را مطرح میکند که آیا اسرائیل «مجبور» به راهاندازی جنگ 1967 شد و در نتیجه، این جنگی بود که میشود آن را «تنها گزینه» خواند یا نه؟ من در این فصل ادعا کردهام که این جنگ، بخشی از تمایل اسرائیل برای تکمیل چنگاندازی بر فلسطین بود که تقریباً در جنگ 1948 کامل شده [ولی بخشهایی از آن نظیر کرانۀ باختری باقی مانده] بود...
فصل هفتم، ما را به زمان حال میآورد. آیا اسرائیل یک کشور دموکراتیک است یا یک موجودیت غیردموکراتیک؟ من برای اثبات دومی، وضعیت فلسطینیهای داخل اسرائیل و داخل مناطق اشغالی را (که مجموعاً حدود نیمی از جمعیت تحت حاکمیت اسرائیل را تشکیل
میدهند) بررسی کردهام.
فصل هشتم، به [بررسی] روند اسلو میپردازد. پس از گذشت حدوداً یک ربع قرن از زمان امضای این توافقنامه، ما حالا چشمانداز خوبی دربارۀ مغالطههای مربوط به این روند داریم و میتوانیم بپرسیم آیا این توافقنامه، یک توافقنامۀ صلح بود که به شکست انجامید یا اقدامی اسرائیلی بود برای تعمیق اشغالگری؟
همین دیدگاه را امروز میتوان دربارۀ باریکۀ غزه و افسانهای که بهطرز گستردهای مورد پذیرش قرار دارد هم مطرح کرد؛ افسانهای که میگوید فقر و فلاکت مردم آنجا ناشی از ماهیت تروریستی حماس است.
در فصل نهم، من حرفی متفاوت [با این افسانه] زدهام و تفسیر دیگری دربارۀ آنچه از پایان قرن گذشته تا کنون در غزه رخ داده، ارائه کردهام.
نهایتاً در فصل دهم، این افسانه را که میگوید راه حل برپایی دو کشور، تنها راه پیشرو است، به چالش کشیدهام.
از بخت خوش، یکسری فعالِ درجهیک و یکسری کارهای پژوهشی
عالی در اختیار داریم که این فرمول را نقد و راهحلهای جایگزینی ارائه کردهاند.
اینها، چالش مهیبی برای این آخرین افسانه بهشمار میروند.»[104]
رونين برگمن و روايتی از 60 سال ترورهای موساد
«رونین برگمن» (محقق اسرائیلی) در کتاب «تو زودتر بکش»[105] که عنوانش از آموزههای تلمود گرفته شده است، با گرفتاریهای بسیار، به اسنادی دست پیدا کرده که نشان میدهد یکی از حربههـای پلید اسرائیـل، کشتـن و تـرور افـرادی
است که احتمال میرود منافع اسرائیل را به خطر بیاندازند؛ همان روشی که قرآن کریم، بارها آن را با عباراتی همچون: لِمَ تَقۡتُلُونَ [106]، به چالش میکشد.
وی در این کتاب مینویسد:
«از بین تمام ابزارهایی که کشورهای دموکرات برای حفظ امنیت خود استفاده میکنند، هیچکدام اضطرابآفرینتر و بحثبرانگیزتر از کشتن یا همان ترور و قتل، نیست. بعضی با حسن تعبیر، آن را «تسویهحساب» مینامند. نهادهای اطلاعاتی آمریکا، بنا به دلایل قانونی، از آن به «قتل هدفمند» تعبیر میکنند...
از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، اسرائیل بیش از هر کشور دیگری در غرب، افراد را ترور کرده است...
آنها (رهبران اسرائیل) اعتقاد داشتند که این روش (ترور)، مشکلات سختی را که در مقابل کشور قرار گرفته بود، حل میکند و حتی گاهی مسیر تاریخ را تغییر میدهد...»[107]
سپس در طول کتاب، به تفصیل به بررسی اسناد ترور مبارزین فلسطینی تا ترور
عماد مغنیه و دانشمندان هستهای و موشکی ایران میپردازد.
[1]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 82.
[2]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 89.
[3]. احسان به والدین منحصر در این نیست که والدین، حتماً مسلمان باشند، بلکه اگر کافر و بتپرست هم باشند باز هم احسان به آنها واجب است. بله فقط در جایی که بخواهند انسان را به شرک مبتلا کنند، در این صورت قرآن میفرماید: «فَلا تُطِعْهُما»، در شرک، از آنها پیروی نکن؛ اما «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا»، گرچه در اینگونه موارد، محبت و اطاعت از آنها در شرک ورزیدن به خداوند برداشته میشود، ولی احسان و اطاعت از آنها در غیر شرک، هرگز برداشته نمیشود. (معظم له)
[4]. الأمالي (للصدوق)، ص: 246.
[5]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 75.
[6]. به عنوان مثال: ترجمۀ محمد مارمادوک پيكتال: «That is because they say: We have no duty to the Gentiles»
ترجمۀ مسلمانان مترقی (مترجمان): «That is because they said:" We have no obligation towards the Gentiles»
[7]. برای آگاهی از تفکرات یهود و صهیونیسم علیه مردم غیر یهودی دنیا، پیشنهاد میکنیم بندهای بیستوچهارگانهٔ «پروتکلهای دانشوران صهیون» را مطالعه بفرمایید. (رجوع کنید به: پینوشت [60])
[8]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 76.
[9]. صفحه: 14.
[10]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 2.
[11]. همان، آیۀ شریفۀ 3.
[12]. سورۀ مبارکۀ اعراف، قسمتی از آیۀ شریفۀ 26.
[13]. سورۀ مبارکۀ اعراف، قسمتی از آیۀ شریفۀ 101.
[14]. به عنوان نمونه، به ترجمههای آقایان: الهی قمشهای، مکارم شیرازی، انصاریان، آیتی، فولادوند و... مراجعه فرمایید.
[15]. سورۀ مبارکۀ هود، آیۀ شریفۀ 32.
[16]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، قسمتی از آیۀ شریفۀ 76.
[17]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 77.
[18]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 174.
[19]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفه 111: «و گفتند: هرگز كسى وارد بهشت نمىشود مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد!»
[20]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 79.
[21]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 18.
[22]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 80.
[23]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، قسمتی از آیۀ شریفۀ 24.
[24]. استاد تاریخ نظامی دانشگاه عبری اورشلیم.
[25]. «Israel must be like a mad dog, too dangerous to bother»
[26]. حکومت حضرت داوود و سلیمانC ، جلوهای از حکومت جهانی حضرت بقیة الله الاعظمk است؛ خداوند با ذکر جریان حضرت داوود و سلیمانC و اطاعت مردم از آن دو پیامبر الهی و درخواست عمومی برای تشکیل حکومت سراسر عدل، به ما نیز تذکر میدهد که اگر شما هم مانند مردم زمان حضرت داوود و سلیمانC خواستار حکومت سراسر نورانی و پر از عدل و داد امام زمانA هستید، راهش اطاعت از ولی الله الاعظمA در سطح فردی و اجتماعی و نیز درخواست حقیقی ایجاد جامعۀ مهدوی است. (معظم له)
[27]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 61.
[28]. از جمله:
ـ در سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 112: ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَ حَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَ بَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَ ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَسۡكَنَةُۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كَانُواْ يَعۡتَدُونَ؛ «هر زمان و هر كجا يافت شوند، [داغِ] خوارى و ذلت بر آنان زده شده، مگر [آنكه] به ريسمانى از جانب خدا [كه ايمان به قرآن و نبوّت پيامبر است] و يا ريسمانى از سوى مردم، [مؤمن كه پذيرش ذمه و شرايط آن است، چنگ زنند] و به خشمى از سوى خدا سزاوار شدهاند و [داغِ] بينوايى و بدبختى بر آنان زده شد. اين بدان سبب است كه آنان همواره به آيات خدا كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مىكشتند، و اين [كفرورزى و كشتن پيامبران] به سبب اين است كه [خدا را] نافرمانى نمودند و همواره [از حدود الهى] تجاوز مىكردند.»
ـ در سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 21: إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّـۧۧنَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَ يَقۡتُلُونَ ٱلَّذِينَ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ «كسانى كه پيوسته به آيات خدا كفر مىورزند، و همواره پيامبران را به ناحق مىكشند، و از مردم كسانى را كه امر به عدالت مىكنند به قتل مىرسانند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده.»
ـ در سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 70: لَقَدۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ رُسُلٗاۖ كُلَّمَا جَآءَهُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ فَرِيقٗا كَذَّبُواْ وَ فَرِيقٗا يَقۡتُلُونَ؛ «البته ما از بنىاسرائيل [بر اطاعت از خدا و پيروى از موسى] پيمان گرفتيم و پيامبرانى به سوى ايشان فرستاديم؛ هرگاه پيامبرى احكام و قوانينى كه دلخواهشان نبود براى آنان مىآورد، گروهى را تكذيب كرده و گروهى را مىكشتند!!»
[29]
. علل الشرائع، ج 1، ص: 80.
[30]. سورۀ مبارکۀ نساء، قسمتی از آیۀ شریفۀ 157.
[31]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 18.
[32]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 18.
[33]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 40.
[34]. همان، آیۀ شریفۀ 41.
[35]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 47.
[36]. همان، آیۀ شریفۀ 48.
[37]. همان، آیۀ شریفۀ 122.
[38]. همان، آیۀ شریفۀ 123.
[39]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 62.
[40]. قسمتی از آیات شریفۀ: 164 سورۀ مبارکۀ انعام؛ 15 سورۀ مبارکۀ اسراء؛ 18 سورۀ مبارکۀ فاطر و 7 سورۀ مبارکۀ زمر.
[41]. سورۀ مبارکۀ نجم، آیات شریفۀ 35 تا 38.
[42]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 91.
[43]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 87.
[44]. اشاره به سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ شریفۀ 74: فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡـًٔا نُّكۡرٗا ؛ «پس [هر دو] به راه افتادند تا [زمانى كه] به نوجوانى برخوردند؛ پس [بنده ما] او را كشت. موسى گفت: آيا شخص بىگناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كُشتى؟ به راستى كه كارى بسيار ناپسند مرتكب شدى!».
[45]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 20.
[46]. همان، آیۀ شریفۀ 31.
[47]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 32.
[48]. سورۀ مبارکۀ حدید، آیۀ شریفۀ 25.
[49]. بحث مکی و مدنی که امروزه در بحثهای علوم قرآنی مطرح میشود، صرفاً یک بحث تاریخی و تشریفاتی است! و حال آنکه بحث مکی و مدنی در حقیقت، بحث از کیفیت جامعهسازی است ولی با بیدقتی، به این موضوع اساسی پرداخته نمیشود. (معظم له)
[50]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 22.
[51]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 23.
[52]. «آی» از شهرهای بیتایل میباشد که در جنوب فلسطین و در استان بئر شبع واقع شده است. در دعای شریف سِمات نیز به بیتایل اشاره میفرماید.
[53]. عهد عتیق، کتاب یوشع، فصل ۸، آیات ۱۸ تا پایان فصل.
[54]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 61.
[55]. سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ شریفۀ 94.
[56]. ترجمه تفسير الميزان، ج13، ص: 541.
[57]. سورۀ مبارکۀ انبیاء، آیۀ شریفۀ 96.
[58]. ترجمه تفسير الميزان، ج14، ص: 460.
[59]. سورۀ مبارکۀ انبیاء، آیۀ شریفۀ 96.
[60]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 97.
[61]. سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ شریفۀ 33؛ و سورۀ مبارکۀ صف، آیۀ شریفۀ 9.
[62]. صفحۀ: 145.
[63]. «أجج: قال تعالى: هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ [الفرقان/ 53]: شديد الملوحة و الحرارة، من قولهم: أَجِيجُ النار و أَجَّتُهَا، و قد أَجَّتْ، و ائْتَجَ النهار. و يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ منه، شبّهوا بالنار المضطرمة و المياه المتموّجة لكثرة اضطرابهم. و أَجَ الظّليم: إذا عدا، أَجِيجاً تشبيهاً بأجيج النار.» (مفردات ألفاظ القرآن، ص: 64)
ترجمه: «أجج: أَجَّ (آتش شدّت گرفت و افروخته شد) خداى فرمايد (هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ 53/ فرقان) ملح أجاج يعنى بسيار شور و گرم. (گفتهاند ـ أَجَّ، يَؤُجُ، أَجِيجاً ـ شدّت گرفتن است) چنانكه گفتهاند أجيج النّار شدّت و لهيب آتش و ـ أَجَّجْتُهَا و قد أَجَّتْ ـ آتش را بر افروختيم سپس افروخته شد. ائْتَجَ النَّهارُ، روز بشدّت گرم شد، يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ هم از همين ريشه است كه به زبانههاى آتش افروخته تشبيه شدهاند، و ـ المياه المتموّجة ـ براى آبهاى خروشان و موّاج بكار مىرود و ـ أَجَّ الظَّليم ـ موقعى است كه شترمرغ به سرعت مىدود كه دويدنش به بالا رفتن و زبانه كشيدن دود و شعله آتش تشبيه شده است.» (ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 151)
و نیز رجوع شود به: كتاب العين، ج6، ص: 198؛ لسان العرب، ج2، ص: 207.
[64]. لسان العرب، ج2، ص: 207.
[65]. صفحۀ: 172.
[66]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 64.
[67]. همان، قسمتی از آیۀ شریفۀ 82.
[68]. سورۀ مبارکۀ انبیاء، آیۀ شریفۀ 96.
[69]. همان، آیۀ شریفۀ 97.
[70]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 109.
[71]. سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ شریفۀ 51.
[72]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 285.
[73]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 90.
[74]. سورۀ مبارکۀ نساء، قسمتی از آیۀ شریفۀ 54.
[75]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 430، نامۀ 53.
[76]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 82.
[77]. سورۀ مبارکۀ هود، آیات شریفۀ 82 و 83.
[78]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 62.
[79]. همان، آیۀ شریفۀ 63.
[80]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 64.
[81]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 146.
[82]. سورۀ مبارکۀ اعراف، قسمتی از آیۀ شریفۀ 157.
[83]. آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۹۸.
[84] سورۀ مبارکۀ اعراف، آیۀ شریفۀ 154.
[85]. سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ شریفۀ 248.
[86]. البته سنت در زمان حضرت موسیA، سنت شفاهی بوده نه نسخهبرداری کتبی؛ بر خلاف صدر اسلام که پیامبر اکرمG همه را ملزم به داشتن نسخۀ کتبی از قرآن در نزد خود مینمودند، حتی اگر سواد هم نداشتند. (معظم له)
[87]. سورۀ مبارکۀ مائده، قسمتی از آیۀ شریفۀ 44.
[88]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 93.
[89]. سورۀ مبارکۀ انعام، قسمتی از آیۀ شریفۀ 91.
[90]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 21.
[91]. یکی از ایرادهای ما به نظریۀ جابجایی آیات قرآن همین است که اگر آیات جابجا شده باشد، غرض خداوند فهمیده نمیشود، یا به سختی فهمیده میشود؛ ازاینرو خود این جابجایی، نحوهای از تحریف است. پس نمیتوان قرآن و آیات آن را جابجا کرد. (معظم له)
[92]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ شریفۀ 15.
[93]. سورۀ مبارکۀ طه، قسمتی از آیۀ شریفۀ 85.
[94]. سورۀ مبارکۀ آلعمران، قسمتی از آیۀ شریفۀ 93.
[95]. مؤلف محترم در این کتاب، به برتری اسلام و قرآن بر دین مسیحیت و یهودیت اشاره نموده و در تمامی مسائل به مقایسه پرداخته است. او از کتابهای عهد عتیق و عهد جدید آنها استفاده کرده و به ایرادات وارده به آنها پرداخته و با استفاده از قرآن و مبانی اسلام با استدلال معقول و منطقی، جواب داده است. در این کتاب، تضاد بین عهد عتیق و عهد جدید مورد بررسی قرار گرفته و تناقضهای وارده در آنها را بیان کرده است. همچنین احکام وارده در تورات را بیان نموده و اشکالات آنها را نقد و بررسی کرده است و بحث امامت، نبوت، معجزه و بحث مفصلی در ولایت امیرالمؤمنینA را با دلائل عقلی و استدلالهای منطقی مورد کنکاش قرار داده است. مؤلف در لابهلای کتاب سعی کرده است مطاعنی را که خود مسیحیان به حضرت عیسیA وارد کرده و به او نسبتهایی میدهند که با نبوت ایشان متضاد است، جواب داده و بررسی نماید. علاوه بر این، تحریفهای موجود در کتاب مقدس تورات و انجیل را بیان نموده و به بحث توحید از دیدگان مسیحیت، یهودیت و اسلام پرداخته و مباحث مهمی را در ابطال تثلیث و پسر خدا بودن عیسیA به رشته تحریر در آورده است. یکی از مباحث مهم این کتاب، بحث نماز در اسلام و ادیان دیگر، اعجاز قرآن و فضیلت آن بوده و بحث نبوت پیامبر اسلامG و بشارتهای وارده در مسیحیت نسبت به آن حضرت نیز به خوبی تحلیل شده است.
[96]. برای مطالعۀ تفصیل ماجرا رجوع شود به: انیس الأعلام فی نصرة الاسلام، صفحه 37 به بعد.
[97]. سورۀ مبارکۀ انعام، قسمتی از آیۀ شریفۀ 91.
[98]. نيهيليسم يا پوچگرایی و هيچانگاری، از واژۀ (Nihil) در زبان لاتين (به معنای هيچ) آمده است. نيهيليسم مكتبی است كه منكر هر نوع ارزش اخلاقی بوده و مبلّغ شكاكيّت مطلق و نفی وجود است.
[99]. کتاب مقدس، کتاب هوشع نبی، باب چهارم، آیۀ 15 تا 19.
[100]. همان، باب پنجم، آیۀ 2.
[101]. همان، آیۀ 4.
[102]. کتاب مقدس، کتاب اشعیای نبی، باب اول، آیۀ 2 تا 4.
[103]. Shlaim, Avi. "The War of the Israeli Historians". Annales. Oxford University 161-167
[104]. چکیدهای از مقدمۀ کتاب «ده غلط مشهور دربارۀ اسرائیل» اثر ایلان پاپه، ترجمۀ وحید خضاب.
[105]. کتاب «تو زودتر بکش» اثر رونین برگمن، ترجمۀ وحید خضاب.
[106]. سورۀ مبارکۀ بقره، قسمتی از آیۀ شریفۀ 91.
[107]. تو زودتر بکش، ص: 34.