مبانی عرفان عملی 5
بسم الله الرحمن الرحیم
* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است
ـ ویرایش اولیه ـ
غایت عرفان عملی، وصول و قرب اِلَی الله است
غایت عرفان عملی و حرکت به سمت خداوند چیست؟ غایت عرفان عملی، وصول و قرب الی الله است.
قرب لایههای متعدد دارد. میخواهیم به قرب خداوند برسیم، یعنی میخواهد چه اتفاقی بیفتد؟ نماز میخوانیم میگوییم: «قُربَةً اِلَی الله»، یعنی چه؟ در مراحل ابتدائی میگوییم: یعنی خداوند خوشش آید و بعد هم به بهشت برویم. امّا باید قرب را با دقت بیشتری دید. غایت حرکت به سمت خداوند، وصول و قرب به خداوند است نه این که انسان به بهشت برسد. ملاک قرب هم این نیست که انسان چیزی ببیند و چشمی باز شود یا عالَمی را کشف کند یا به ماوراء دست پیدا کند. همهٔ اینها رهزنهای راه است. این امور، هیچ ارزش وجودی ندارد. اگر قدرت، ملاک قرب باشد، شیطان از همه قویتر و قَدَرتر است.
در یک توضیح اجمالی باید گفت: قرب عام و قرب خاص و قرب خاصالخاص یا اخص داریم. این در یک نگاه اجمالی است و اما اگر بخواهیم مراحل قرب را ریز کنیم شاید بیش از هزار مرحله قرب داریم که در هر کدام، قرب یک معنا پیدا میکند.
اول از آن طرف نگاه کنیم که خداوند به ما نزدیک است. پس میخواهیم به کجا برویم؟ مگر ما کجائیم؟ خداوند کجاست؟ مگر خداوند احاطهٔ وجودی به ما ندارد؟ پس ما در متن خداوند هستیم. نه از حیث وجودی، نه از حیث احاطهای و قَیومیت فاصلهای بین خداوند و ما نیست که بخواهد این فاصله از بین رفته و قرب ایجاد شود. اصلاً وجود ما وابستهٔ مطلق به خداوند است.
قرب خداوند در قرآن در 4 مرحله معرفی شده است:
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان... .[1]
و چون بندگان من (از دورى و نزديكى) من از تو پرسند، (بدانند كه) من به آنها نزديكم، هر گاه كسى مرا خواند دعاى او را اجابت كنم ... .
یعنی خداوند از دیگران به انسان نزدیکتر است.
سپس دربارهٔ محتضری که نزدیکانش دور او جمع شدهاند میفرماید:
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُون.[2]
و ما به او از شما نزديكتريم ليكن شما بصيرت نداريد.
مرحله بعد اینکه خداوند به انسان نزدیکتر است از نزدیکترین نزدیکانش.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ.[3]
و ما انسان را خلق كردهايم و از وساوس و انديشههاى نفس او كاملا آگاهيم كه ما از رگ گردن او به او نزديكتريم.
مرحلهٔ بعد اینکه خداوند از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
... وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ... .[4]
... و بدانيد كه خدا در ميان شخص و قلب او حايل مىشود (و از اسرار درونى همه آگاه است) ... .
این آیه هم که از عجایب آیههای قرآن است. بدانید که خداوند بین انسان و قلب او حائل است.
توضیح اسم «لطیف» خداوند
قبل از اینکه این آیهٔ قرب را توضیح دهیم به این دو آیه دقت کنید:
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ.[5]
او را هيچ چشمى درك ننمايد و او همه بينندگان را مشاهده مىكند و او لطيف و نامرئى و (به همه چيز خلق) آگاه است.
أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ.[6]
آيا آن خدايى كه خلق را آفريده عالم به اسرار آنها نيست؟ و حال آنكه او بر باطن و ظاهر همه امور عالم آگاه است.
بین «لطیف» و بقیهٔ آیه چه ارتباطی وجود دارد؟ لطیف دو معنا دارد:
یک معنای آن، لطف است. همانی که در فارسی میگوییم: لطف کرد؛ یعنی نعمت داد، مدارا کرد.
معنای دیگر آن، امر ظریف، خفی، پنهان، دقیق و نافذ است. در این آیات میفرماید که خداوند چشمها و همه وجودها را درک میکند، آنگاه آخر آیه نام لطیف خداوند را آورده است؛ یعنی این اسم لطیف است که باعث درک میشود. یعنی خداوند با لطف خود همه چیز را میبیند و با لطفش همه چیز را میداند.
«لطیف» یعنی ظریف به نحوی که در همه چیز نفوذ میکند. مثلاً اگر پنبه یا اسفنج را داخل آب کنیم، آب در تمام وجودش نفوذ میکند. در حالی که پنبه و اسفنج هیچ تغییری نکرد. پنبه همان پنبه است و اسفنج همان اسفنج . چرا؟ چه اتفاقی افتاد؟ چون آب لطیف است، تمام وجود آن پنبه را پر کرده، در حالی که آن وجود هم سر جای خودش هست.
مثال دیگر جسم لطیف نور است. وقتی این چراغ روشن است، نور آن در تمام این فضا و در این لیوان آب هم نفوذ کرده، در حالی که این لیوان آب هیچ تغییری نکرده است.[7] مثال ما ناقص است چون مثالی مادی است. تمام اشیاء مادی مثل هوا و آب، فضا اشغال میکنند. آب در سوراخهای داخل اسفنج جا گرفت و نفوذ کرد؛ یعنی به دلیل لطافت آب، آن حفرهها را آب پر کرد.
خداوند در همه جا حضور دارد در عین اینکه فضا اشغال نمیکند. لطیف بودن خداوند غیر از لطیف بودن آب است. آب جسم است. خداوند همهجا را پر کرده، اما جایی هم نگرفته است. خداوند نفوذی دارد که این نفوذ، جایی را اشغال نمیکند. این چه نفوذی است؟ این نفوذ، نفوذ وجودی است. پس خداوند به خاطر لطفش در دل هر ذره نفوذ دارد، پس آن ذره را میشناسد و از آن آگاه است؛ به عبارت دیگر سَرَیان حضرت خداوندی، حضرت حق، در دل تمام اشیاء هست. میبیند، میداند، چون لطیف است و در دل هر ذرهای نفوذ دارد. میداند چون در دل هر ذره هست. حال با توجه به اسم لطیف خداوند، به معنای قرب میرسیم:
... وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ... .[8]
... و بدانيد كه خدا در ميان شخص و قلب او حايل مىشود (و از اسرار درونى همه آگاه است) ... .
بدانید که خداوند بین انسان و قلب او (حقیقت انسان) حائل است. اگر بخواهیم از اینجا بیرون رفته و به کوچه برویم، بین ما و کوچه این درب حائل است. برای رسیدن به هر شیئی، باید از حائل بین ما و آن شیء بگذریم. میخواهیم به حیاط برویم، این درب حائل است و باید از این درب بگذریم. برای رسیدن به هر چیز باید از حائل گذشت. این آیه میفرماید اگر میخواهیم به خودمان برسیم، حائل کیست؟ خداوند بین انسان و خودش حائل است. میخواهیم به خودمان دسترسی پیدا کنیم، ممکن نیست مگر اینکه از خداوند بگذریم. این گذشتن هم عبور کردن مادی نیست. تصور این مفاهیم دشوار است و اگر مسئلهای برای ما متشابه شد، باید به محکمات آن مراجعه کنیم؛ یعنی اگر نمیتوانیم درک کنیم، تصور مادی نکنیم. فقط بدانیم که حقیقتی هست.
در مسائل پیچیده علمی، به محکمات آن مسئله رجوع کنیم
برخی چیزها در عین پیچیدگی جزء محکمات ما هستند. مثلاً ممکن است ما ندانیم هنگام برقراری تماس با دیگران، چه فعل و انفعالاتی در تلفن همراهمان انجام میشود، اما در استفاده کردن از آن استاد هستیم. تلفن همراه، مثالی از بستههای پیچیدهٔ علمی است. وقتی شماره میگیریم نمیدانیم چه اتفاقی و با چه کیفیتی میافتد. یا مثلاً دکمههای ماشین حساب را میزنیم، برایمان محاسبه میکند. این که داخل دستگاه چه فعل و انفعالاتی انجام میشود خبر نداریم، اما استفاده روزمره هم داریم.
این وسائل پیچیدۀ علمی، مثالهایی مادی هستند از مسائلی مانند قضا و قدر، ارتباط با خداوند، کیفیت دعا و اثر آن، کیفیت اجابت دعا، جبر و اختیار و ... . انسان باید محکمات این بستههای فکری را داشته باشد.
محکم تلفن همراه چیست؟ این است که شماره را بگیرید، تلفن مخاطب شما زنگ میخورد و گوشی را برمیدارد. اگر با خوشی حرف بزنید یا با بدی حرف بزنید، جواب متناسب میگیرید. وقتی به مخاطبتان زنگ میزنید، نمیتوانید بگوئید: چرا شما گوشی را برداشتید؟ من که نمیدانم چه طور به شما متصل شدم.
باید محکمات فکری را در مسائل مختلف علمی بشناسیم. مثلاً قضا و قدر حق است. اینکه ما نه مجبوریم نه مختار، حق است. کیفیت آن چگونه است؟ نمیدانیم. دقیقاً مثل صحبت کردن با تلفن همراه. باید این محکمات فکری را برای خودمان مرتب مرور کنیم؛ چون همیشه نمیتوان با ذهن خود مسائل پیچیده را حل کرد، در نتیجه ممکن است کار انسان به انکار آن مسئله ختم شود. گاهی افراد به جایی میرسند که در بدیهیات شک میکنند. مثلاً مرتب باید مرور کنیم که اگر دعا کردیم خداوند میشنود. چگونه میشنود؟ خداوند کجاست؟ اگر این سؤالات را نمیتوانیم پاسخ دهیم، حداقل آن بخش محکمِ قضیه را با خود مرور کنیم.
استاد ما میفرمودند: در هر قرن در کل دنیا ، 4 یا 5 نفر ظرافتهای حکمت الهی را میفهمند. این گونه نیست که علوم الهی دمدستی باشد و هر کسی به آنها دست پیدا کند:
عِلمُ التوحيدِ عِلمٌ شَريفٌ يَتَشَعَّبُ مِنهُ سائِرُ العُلومِ، وَ يَختَصُّ بِدَركِه اَخَصُّ خَواصِّ هَذِه الاُمَّةِ كَما قيلَ: جَلَّ جنابُ الحَقِّ عَن اَن يَكونَ شَريعَةً لِكُلِّ واردٍ اَو يَطَّلِعَ عَلَيهِ اِلّا واحِدٌ بَعدَ واحدٍ.[9]
کسانی که از نفْس گذشتهاند، ذهنشان فعال میشود. اگر انسان در فهم چیزی که بالاتر از سطح اوست طمع کند، اشکالات عدیدهٔ ذهنی پیدا کرده و دچار مشکلات فکری خواهد شد.
خداوند خلق میکند یعنی چه کار میکند؟ یک مجسمه ساز معلوم است چه کار میکند. خداوند چه کار میکند؟ ربط عالم ماده و فراماده چگونه است؟ عوالم بالاتر چگونه و با چه کیفیتی در این عالم اثر میگذارند؟ مثلاً در این عالم جوش آمدن آب به این است که حرارتی باشد، اما اگر مَلَکی اراده کند تا این لیوان آب بجوشد، بایدچه کار کند؟ اگر ملائک عذاب الهی بخواهند این جا را خراب کنند چه میکنند؟ اینها از گرههای کور فضای معرفت است.
از آن مهمتر مسئلهٔ نیروست که جزء معماهای علمی نیز به شمار میرود. این وسیله را هُل دادم، رفت جلو. چه اتفاقی افتاد؟ انرژی چیست؟ انرژی خصوصیت ماده ندارد، یعنی انرژی مَلَک است؟ آیا انرژی جن است؟ انرژی هیچ بُعدی ندارد و عالم ماده، با ابعاد تعریف میشود. در همین عالم ماده معماهایی داریم که هنوز حل نشده است.
پس در مسائل پیچیدهٔ علمی، باید دائم محکمات مسئله را مرور کنیم. یکی از محکمات اعتقادی ما، قرب خداوند است. چگونه خداوند به ما نزدیک است؟ چگونه خداوند همهجا را پر کرده است؟ نمیدانیم. همین الآن خداوند همه ما را میبیند. به چه کیفیتی؟ نمیدانیم. بحث ما در آیه هم این بود که اگر بخواهیم به خودمان برسیم، باید از خداوند بگذریم. حال که خداوند اینقدر نزدیک است و تمام وجود ما را پر کرده، قرب خداوند یعنی چه؟ خداوند در عمیقترین لایههای وجودی ما هست. یعنی چه؟ در غایت عرفان باید به قرب خداوند برسیم، یعنی باید به کجا برسیم؟ چرا خداوند را حس نمیکنیم؟ من الآن این لیوان را حس میکنم چون اینجاست. وجود خداوند بینهایت است. این لیوان آب ضعیفترین مراتب وجودی را دارد. من این مرتبهٔ ضعیف وجودی را حس میکنم، پس چرا خداوند را حس نمیکنم؟
راه فهم خیلی از معارف پیچیده، رفع زنگار از قلب است
قرآن میفرماید خداوند در قلب همه شما هست. اما نمیفهمید، «لاتَفقَهونَ». چرا؟ خود قرآن پاسخ میدهد:
كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.[10]
چنين نيست، بلكه ظلمت ظلم و بد كاريهاشان بر دلهاى تيره آنها غلبه كرده است (كه قرآن را انكار مىكنند).
معاصی بر دلهایشان زنگاری قرار داد که مانع بصیرت شده و روی قلب را گرفته است و نمیبینند. پس مشخص شد چکار باید بکنیم. شبیه یک معادله است. اطاعت و دوری از معصیت، کاهش زنگار را نتیجه میدهد. اگر زنگارها برطرف شد، بصیرت میآید و آن گاه میشود «تَفقَهونَ» و «تُبصِرونَ». پس درک خیلی از مسائل معرفتی با ذهن و فکر کردن انجام نمیشود. باید دل را آمادهٔ شهود و فهم قلبی حقایق کرد؛ آنهم با کنترل خود.
آقا رسول اکرم فرمودند:
لَولا تَکثیرٌ فی کَلامِکُم وَ تَمریجٌ فی قُلوبِکُم لَرَأیتُم مَا أرَی وَ لَسَمِعتُم مَا أسمَعُ.[11]
اگر این تفرقهها و هرجومرجها و خطاها نباشد، میبینید آنچه من میبینم.
ایشان شاگردانشان را همینطور تربیت کرده بودند. گاهی اوقات ما نمیتوانیم یک چیز ابتدائی را به کسانی که با آنها سروکار داریم بقبولانیم. خیلی کار سختی است. رسول اکرم از چه کسانی چه ساختند؟ اعجاز بزرگ پیامبر، ساختن انسانهاست. ما گاهی اوقات حتی نمیتوانیم یک صفت بد خود را تغییر دهیم. رسول الله، افرادی را که در حضیض بدی و نهایت درجه شقاوت بودند، طوری تربیت کردند که وقتی پیامبر صبحها با یارانشان برای نماز میآمدند میپرسیدند: «هَلْ مِن مُبَشِّرات»، چه خبر؟ چه مشاهداتی گیر شما آمد؟ چه شکار کردید؟ چه دیدید؟ چه شهود کردید؟
اگر زنگار قلبها برداشته شود، آقا رسول اکرم میفرمایند: شما میبینید آنچه من میبینم. البته شهود افراد بستگی به مراتب وجود هم دارد.
نکتهٔ ظریفی در این آیه هست، نمیفرماید: « بِما كانُوا يَكْسِبُونَ »، به واسطهٔ کارها و معاصی که انجام میدادند، دل زنگار گرفته است. بلکه میفرماید: «ما كانُوا يَكْسِبُونَ»؛ یعنی گناه علت حجاب نیست، بلکه گناه و معصیت خود حجاب است. رابطهٔ معاصی و حجاب قلب رابطهٔ عینیت است نه علیت. رابطهٔ این همانی برقرار است. گناه مساوی با حجاب است. معاصی هم یعنی رفتارهای ظاهری و ذهنی و خُلقوخوها و حالات و روحیات، نه فقط گناههای ظاهری و اعضاء و جوارحی، که اگر نگوییم تأثیر منفی حالات مهمتر است، کمتر از تأثیر گناههای رفتاری نیست.
خداوند رحمت کند استاد ما را، میفرمودند: اگر به جلسهای میروید در حالی که در دلتان سر سوزنی کدورت نسبت به رفقای آن جلسه دارید (نه اینکه به زبان بیاورید)، آن جلسه به جایی نمیرسد و رشدی برای شما ایجاد نخواهد کرد.
آنها که اهل فهم هستند و چشم دارند، میفهمند ما گناه را دست کم گرفتهایم. فکر میکنیم خوب گناه است دیگر، حالا خطایی کردیم. مگر چه میشود؟ اثر گناه چیست؟ اگر پرده برداشته شود و زمین اجازه داشته باشد فعل و انفعالی انجام بدهد و به گناهان من علم پیدا کند، قطعاً نتیجهاش این است که مرا در خودش ببلعد:
إِلَهِي وَ يَا وَيْلِي لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِي لَسَاخَتْ بِي وَ يَا وَيْلِي لَوْ عَلِمَتِ الْبِحَارُ بِذُنُوبِي لَغَرَقَتْنِي وَ يَا وَيْلِي لَوْ عَلِمَتِ الْجِبَالُ بِذُنُوبِي لَدَهْدَهَتْنِي.[12]
اگر دریاها بفهمند من را غرق میکنند. این اثر تکوینی گناه است. معصومی که فرمولها و اسرار عالم خلقت را میداند، میفرماید این است اثر گناه.
فردی خدمت آقا امام صادق آمد و گفت: آیا به فلان سفر تجاری بروم؟ حضرت فرمودند: ضرر میکنی. این فرد حساب و کتاب کرد، با خودش گفت: اگر این سفر را بروم سود خوبی خواهد داشت. به حرف معصوم اعتنایی نکرد و آن سفر تجاری را رفت و برگشت. اتفاقاً کالایی که خریده بود خوب فروش شد و مشکلی هم پیش نیامد و برگشت. یک دفعه یادش آمد که حضرت فرموده بودند: نرو ضرر میکنی. چهطور ممکن است؟ ما که به سلامتی و تندرستی رفتیم و برگشتیم، سود سرشار و حلال هم داشتیم. در خانه هم که مشکلی پیش نیامده. فردا پیش حضرت رفت و گفت: آقا شما فرمودید ضرر میکنید، ما خیلی هم سود کردیم. چهطور شده است؟[13]
حضرت فرمودند: فلان جایگاه و منزل و فلان روز که راه زیادی را طی کرده بودی یادت است؟ گفت: بله. فرمودند: نماز صبح تو قضا شد. سرش را پایین انداخت. بعد فرمودند: اگر این مقدار که هیچ، هزاران برابر این مقدار سود کرده بودی، با این ضرر قابل مقایسه نیست.
ما ظاهربین هستیم. گناه را، نماز صبح قضا شدن را دست کم نگیریم و نگوییم: ای بابا این که چیزی نیست. حداقل در ماه یک نماز صبح قضا شده داریم و آرزوی رسیدن به خداوند هم میکنیم. هَیهات از خیالات باطل و بیهوده.
شاگرد و فرزند استاد ما میفرمودند یک روز استاد به من فرمودند: فلان خانم از محارم را به دکتر ببر. با خودم گفتم من طلبه هستم و درس و بحث دارم. این خانم هم شوهر دارد. چرا من ببرم؟ در عین حال من به حرف ایشان گوش کردم و به دکتر زنگ زدم. گفتند دکتر هفته آینده میآید و من هم تا هفته بعد تعلل کردم. هفته بعد شوهر آن خانم را دیدم و گفتم میخواهم به دکتر زنگ بزنم. گفتند: ممنون ما دکتر رفتیم و الان از دکتر میآییم. نزد استاد رفتم و قضیه را شرح دادم. تا گفتم نگاهی از حسرت و ناراحتی کردند و فرمودند: آنقدر تعلل کردی تا شوهرش او را دکتر برد. آنقدر با ناراحتی این مطلب را گفتند که گویا فرصت عجیبی را از دست دادهام. مدتها بعد سر کلاس منتظر بودم که کلاس شروع شود. همینطور که نشسته بودم حالی به من دست داد، دیدم بین من و سرمنزل مقصود آنقدر فاصله است و چنان موانعی هست که به هیچ عنوان نمیتوانم مسیر را طی کنم و یکی از آن چیزهایی که در رفع مانع کمکم میکرد، بردن آن خانم به دکتر بود. منتها تشخیص این امور با استاد است و هرکسی نمیتواند چنین دستوراتی به افراد دهد.
«وجه خاص»، راه کوتاه قرب الهی است
لایهای دیگر از قرب خداوند را باز کنیم: قرب به خداوند یعنی یک صیرورت و یک تغییر وجودی که باید در درون انسان اتفاق بیفتد. دقت کنیم که برای قرب و رسیدن به خداوند دو راه وجود دارد:
یک راه طی سلسله مراتب عالم وجود است؛ یعنی انسان تلاش کرده و طی عالم کند. از عالم ماده، عالم مثال و عالم عقول بگذرد و به عالم الهی خداوند برسد.
راه دیگری هم وجود دارد به نام راه «وجه خاص». راه وجه خاص یعنی چه؟
بین ما و خداوند، وسائط و حائلهایی وجود دارد. عوالم مختلفی که البته باید تصور درستی از آنها داشته باشیم. طبقات عوالمِ وجود مانند طبقات یک ساختمان نیست. به هر صورت در طریق اول میگویند باید تمام این عوالم طی شود تا انسان به خداوند برسد. منتها این راه خیلی طولانی است. راه وجه خاص مسیر کوتاهتری را معرفی میکند. آن راه همان آیهٔ قرب است که خواندیم. خداوند به هر شیئی، از خود آن شیئ و از هر شیئ دیگری نزدیکتر است.
... وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ... .[14]
... و بدانيد كه خدا در ميان شخص و قلب او حايل مىشود (و از اسرار درونى همه آگاه است) ... .
آیات قرب اشاره به همان وجه خاص خداوند دارد. هویت این وجه خاص چیست؟ اگر گفتیم خداوند در دل هر ذره هست؛ یعنی نور او همهجا را فراگرفته، هویت او در هر شیئی نفوذ کرده، در عین اینکه بساطت اطلاقی دارد. در عین اینکه عضو هیچ چیزی نیست، جزءِ هیچ چیزی نیست، اما در دل هر شیئی هم هست.
پس اینکه خداوند در دل هر شیئی وجود دارد، بین خداوند و بنده قربی ایجاد میکند که نیازی به طی سلسلهها و مراتب عالم نیست. یعنی بین ما و خداوند ابداً فاصلهای نیست.
جناب مولوی داستانی در مثنوی دارد، میفرماید: به فردی در عالم خواب یا مکاشفه گفته شد: برو بالای کوه که آنجا گنجی وجود دارد. از بالای کوه تیری بینداز و هرجا تیر پایین آمد زمین را بکن که گنج آنجاست. آن فرد بالای کوه رفت و کمان را کشید. ناگهان بالای کوه یادش آمد که به من نگفتند از کدام طرف تیر بیندازم. به شمال به جنوب، هزار جهت وجود دارد. این فرد صبح تا شب، تیر رها کرد و تیرها به جاهای مختلف افتاد. چند روز همین کار را کرد. خسته و ناراحت بود تا اینکه دوباره خواب دید. در خواب به او گفتند: نگفتیم تیر را در کمان بگذار و بکش و رها کن. گفتیم تیر را همانجا که ایستادی بینداز، همانجا گنج است. بین ما وخداوند چنین قربی وجود دارد.
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان... .[15]
و چون بندگان من (از دورى و نزديكى) من از تو پرسند، (بدانند كه) من به آنها نزديكم، هر گاه كسى مرا خواند دعاى او را اجابت كنم ... .
جالب است در آیات دیگری میفرماید وقتی مردم سؤال میکنند، رسول الله باید پاسخ دهند. مثلاً :
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً.[16]
اما در آیهٔ شریفه سورهٔ مبارکه بقره «قُل» را کنار گذاشته است. نمیفرماید: «فَقُل إنّی قَریبٌ». یعنی رسول الله را هم کنار گذاشته است. میفرماید: از تو دربارهٔ من سؤال میکنند، اما خودم در صحنه حضور دارم. من اینجا هستم؛ چون فاصلهای نیست.
همچنین آقا امام سجاد در دعای سحر میفرمایند:
وَ أَنَ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ.[17]
و مسافت رسیدن به تو (ای خداوند) خیلی نزدیک است.
عارف این قرب درونی را میفهمد؛ پس معدن درون خود را میشکافد. خداوند در دل هر ذره هست. با این توجه است که حضرت هود میفرمایند:
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.[18]
من بر خدا، پروردگار خود و پروردگار شما توكل و اعتماد دارم پروردگارى كه هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه زمام اختيارش به دست او است چون سنت او در همه مخلوقات واحد و صراط او مستقيم است.
هیچ موجودی نیست مگر اینکه خداوند پیشانی او را گرفته و میبَرد. در ادامه میفرماید: «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم»؛ خداوند بر صراط مستقیم است یعنی چه؟
تعریف صراط مستقیم سلوکی و وجودی چیست
دو «صراط مستقیم» داریم:
یک «صراط مستقیم» صراط سلوکی است که در مقابل «صراط مغضوبین» و «صراط ضالین» قرار دارد. همان که از ما خواسته شده راه درست را طی کنیم.
یک «صراط مستقیم» صراط وجودی است. این همان است که خداوند میفرماید: «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» یعنی چه؟ هر موجودی حتی شیطان و کفار را خداوند حرکت وجودی میدهد. خداوند به همهٔ موجودات حرکت وجودی میدهد، ازطرفی خداوند بر صراط مستقیم است، پس موجودات هم بر صراط مستقیم حرکت میکنند.
[1] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 186
[2] سوره مبارکه واقعه، آیه شریفه 85
[3] سوره مبارکه ق، آیه شریفه 16
[4] سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 24
[5] سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 103
[6] سوره مبارکه ملک، آیه شریفه 14
[7] در اینجا نکتهای بیان کنیم: هر چیزی که ظریف به همین معنا باشد، قدرت تطابق آن زیاد میشود. بعضی از بزرگان این نکته را فرمودهاند که مثل آب باشید. شما نمیتوانید در شیشه نفوذ کنید، اگر یک مشت بزنید میشکند. اگر در یک کاغذ یا چوب دستتان را فرو کنید، شکننده است. اما اگر دستتان را داخل آب کنید، فرو میرود؛ چون قدرت انعطاف آن زیاد است. در هوا هم همینطور است . به همین دلیل در ارتباط با این افراد مشکلی پیش نمیآید.
[8] سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 24
[9] شرح أصول الكافي (صدرا)، ج2، ص: 101
[10] سوره مبارکه مطففین، آیه شریفه 14
[11] رساله لُبُّ اللُباب، ص39
[12] إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 32
[13] چهقدر بعضی از شاگردان اهلبیت پُررو بودند. به حرف امام گوش نکرده، حال آمده سؤال هم میپرسد.
[14] سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 24
[15] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 186
[16] سوره مبارکه طه، آیه شریفه 105
[17] إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 68
[18] سوره مبارکه هود، آیه شریفه 56