مبانی عرفان عملی 26
بسم الله الرحمن الرحیم
* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است
ـ ویرایش اولیه ـ
برخورد انسان در نعمتها و بلاها چگونه است
حضرت امیرمؤمنان در نهجالبلاغه میفرمایند:
يَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْه.[1]
ای انسان، اگر نعمتهای تو در زندگی مرتب زیادتر میشود، مشکلی نداری و مشکلات تو برطرف میشود. سرمایهات زیاد میشود و به خواستههایت میرسی. زندگی رو به راه است و اگر از حالت بپرسند میگویی خیلی خوب است. از آن طرف حال درونی تو رو به اُفت و عصیان است، مواظب باش که این علامت خطر بسیار جدی است. از خداوند حَذَر کن که خداوند عقوبتی بزرگ بر تو وارد کرده است.
بحث بلا و نعمت، در قرآن و روایات مفصّلاً بیان شده است. در نگاه ظاهربین اولیه، ما نعمتها را مساوی با خوبی میدانیم و اگر در زندگی ظاهری موفق هستیم فکر میکنیم حتماً در نگاه خداوند هم انسان خوبی هستیم. از آن طرف گرفتاریها، بدبختیهای ظاهری، مشکلات، ورشکستگی و بلاها را مساوی این میدانیم که لابد فردی که این بلا سرش آمده انسان بدی است. خداوند در قرآن، همین نگاه اولیه ما را بیان فرموده است:
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ.[2]
امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مىكند و نعمت مىبخشد (مغرور مىشود و) مىگويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است!»
وقتی که خداوند دارد انسان را امتحان میکند و برگهٔ امتحانی او، اکرام و انعام است، زندگی او به حسب ظاهر در حال پیشرفت است، درهای نعمت به روی او باز است، مشکلاتی هم برایش پیش نمیآید و اگر هم پیش بیاید زود حل میشود، در این حال انسان میگوید: خوب، الحمد لله ما آدم خیلی خوبی هستیم که خداوند این نعمتها را به ما داده است. اینجاست که فراموشی اتفاق میافتد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ.[3]
و امّا هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مىگيرد (مأيوس مىشود و) مىگويد: «پروردگارم مرا خوار كرده است!»
نگاه صحیح به نعمتهای الهی چگونه است
نگاه صحیح انسان به نعمتهای الهی چگونه باید باشد؟ فرض کنید فردی یک منزل با تمام وسایل به شما میبخشد و میگوید زندگی کنید. یک روز این فرد با شخص دیگری مهمان شما میشوند. شما حسابی پذیرایی صمیمانهای میکنید. هنگام خداحافظی به هردوی آنها میگویید: منزل متعلق به خودتان است هروقت دوست داشتید تشریف بیاورید. حالِ این گفته شما نسبت به هردوی آنها یکسان است؟ وقتی به آن فرد اول میگویید، یک حال شرم و خضوع واقعی در وجودتان موج میزند؛ چون باور دارید که اصلاً این خانه مال شما نبوده و او به شما داده است. خداوند این نگاه صحیح به نعمتهای الهی را در قرآن تذکر داده است:
قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ.[4]
(امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران نمايد (بزيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غنىّ و كريم است!»
نتیجهٔ رفتاری «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» چیست؟ اگر واقعیت داشته باشد و «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» زبان حال ما باشد، اگر کسی آمد و احساس کردم که خداوند میخواهد مال من به او برسد چه میکنم؟ انفاق. انفاق نتیجهٔ طبیعی حال کسی است که مال را، مال خودش نمیداند. کسی که مال خودش بداند میگوید: خودم زحمت کشیدم برای چه بدهم دیگران مُفت بخورند؟ حالِ کسی که به طور واقعی، نه به تعارف و به زبان، بگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»، اینگونه است که مال را از آن خود نمیداند و دچار غرور نمیشود. خود را کارهای نمیبیند و نعمتها را تنها از لطف خداوند میداند. با این نگاه، در نداشتنها هم، یأس و شکستگی در او پیدا نمیشود.
آن سالی که قطعنامه را امضاء کردند، خیلی از کاسبهای به ظاهر نمازخوان و نمازشبخوان خودکشی کردند. این افراد ذرهای ایمان نداشتند. چرا؟ تکیهاش به مال و زحمت خودش بود. وقتی تکیه بر مال باشد، مال او پایین بریزد، زلزلهای ایجاد شود، شخصیت او هم پایین میریزد، به بنبست رسیده و خودکشی میکند. اگر تمامی اجزاء ایمان در انسان درست شکل بگیرد، زندگی تعادل پیدا میکند.
اگر «خداوند داد» از زبان منتقل شده و به اعماق وجود انسان نفوذ کند، «خدایا چرا این کار را کردی؟» از زندگی انسان حذف میشود. بچهام را خداوند داده بود، خواست او را گرفت.
این روحیه که «خدایا چرا این کار را کردی؟» اولین ضربه را به خود انسان میزند. چنین فردی معدن اضطراب است. هرچه روحیه به سمت ایمان برود، در همین زندگی ظاهری هم انسان راحتتر است و با مشکلات آسانتر کنارمیآید. بعضی از افرادی که ایمان را لمس کردهاند، اصلاً یک کوه طمأنینه و آرامش هستند. وقتی کنار آنها مینشینیم، بدون اینکه یک کلمه حرف بزنند، حضورشان به ما آرامش میدهد. تشعشعات آرامش عمیقِ این فرد به دیگران هم منتقل میشود.
چگونه بفهمیم نعمتها در باطن هم نعمت هستند
ما معمولاً با ظاهربینی خودمان، نعمتهای ظاهری را مساوی با خوب بودن و در درگاه خداوند مقرَّب بودن میدانیم. از آن طرف مثلاً اگر بچهٔ کسی سرطان بگیرد میگوییم: ببین چه کار کرده که این بلا سرش آمده. قرآن هر دو تفکر را رد کرده است. نعمت و بلا نشان دهندهٔ مستقیم نیستند. از کجا بفهمیم باطن این نعمت هم، نعمت است یا نه؟ به درون خود نگاه کنیم. وقتی نعمت بر ما زیاد میشود، چه مال، مقام، شهرت، قدرت، امکانات اجتماعی، فرزندان خوب، اگر حال ما این باشد که آنها را از خودمان نبینیم و از خداوند ببینیم، نشان میدهد که باطنِ این نعمت ظاهری هم، نعمت و رحمت است. نشانهٔ این حال درونی رفتارهای بیرونی است. این فرد در نعمت دچار غرور و فرح و مستی نمیشود و در نداشتنها هم، دچار اضطراب، یأس، سرشکستگی و به بنبست رسیدن، نمیشود. در این حال زندگی او یک زندگی متعادل است؛ چون تکیهٔ او به آن نعمت نیست، تکیهاش به خداوند است. همه را لطف خداوند متعال میبیند.
هردوی نعمت و بلا امتحان الهی هستند. اگر نعمت زیاد شد، برگهٔ امتحانی است. اگر دچار بلا شد، برگهٔ امتحانی دیگری است. انسان دائم در حال امتحان دادن است و این امتحانات تمامی ندارد.
انفاق هم راحتتر میشود. منش اهلبیت چگونه بوده؟ آقا امام حسن مجتبی چند بار در طول زندگیشان کل اموالشان را انفاق کردند. اصلاً اینها برای ما خندهدار است. مثلاً یک نفر بیست سال این طرف و آن طرف زحمت بکشد و وام بگیرد و یک آپارتمان و یک ماشین بخرد، یکدفعه همه را ببخشد!
اگر این سیره را با انفاقهای خودمان یعنی کنار گذاشتن پول خُردها مقایسه کنیم، مشخص میشود «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» واقعی کجاست.
در ادامه آیه، حضرت سلیمان چه فرمودند؟ لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ، خداوند این نعمتها را داده تا من را امتحان کند.
هر زمانی که داشتهها و نعمتهایمان بیشتر میشود، ربطم با خداوند بیشتر میشود یا کمتر؟ شفقت من بر خلق بیشتر میشود یا خودخواهیام. اگر همگام با افزایش نعمت، افزایش ربوبیت، افزایش طهارت، افزایش تقوا، افزایش خویشتنداری پیدا کردیم، معلوم است که باطن این نعمت هم، نعمت است.
شکر نعمت را چگونه بجا آوریم
حضرت سلیمان در برابر نعمتهای فراوان الهی یک دعا کردند:
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْني بِرَحْمَتِكَ في عِبادِكَ الصَّالِحين.[5]
سليمان از سخن او [مورچه] تبسّمى كرد و خنديد و گفت: «پروردگارا! شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن!»
خداوندا! به من توفیق بده تا شکر این نعمت را بجا آورم و هرچه نعمت ثقیلترباشد، شکرش هم بیشتر است.
شکر نعمت به چه معناست؟ اگر نگاه خائنانه داشته باشم، شکر نعمت چشم را بجا نیاوردهام حتی اگر صد هزار «الحمدلله» بگویم. اگر یک میلیارد بار بگویم: خداوندا! شکر که ثروت فراوان به من دادی، اما اصلاً از کسی دستگیری نکنم، شکرش را بجا نیاوردهام و کَفور و غافل و ناسپاسم.
شکر یعنی اگر نعمتی از جانب کسی داده شده، آن نعمت را در جایی که او میخواهد خرج کنیم. بالاترین شکر نعمت بینایی، شکر عملی است یعنی چشم را در مجرایی قرار دهیم که باید قرار بگیرد. توان بدنی داری، اگر رفیق تو اسبابکشی میکند برو کمکش کن. آبروداری و میتوانی واسطه شوی و مشکل کسی را حل کنی، شکر آبرومندی این است که این نعمت را در جایگاه خودش خرج کنی، اگر گرهی در کار کسی هست و میتوانی رو بزنی، این کار را انجام بده. اگرجوانی در فامیل میخواهد ازدواج میکند، کسی که سرمایه دارد و میتواند کمک کند، اگر کمکی نکرد ناسپاس است. شکر به این نیست که بگوییم: خدایا شکر. خدایا شکر که چه؟ دینداری مفت و مجانی و بدون هزینه یعنی دینداری به درد نخور. سر خودمان را با دینداری توهمی کلاه نگذاریم. مثلاً میگوییم: خدایا به همه ضعفا و فقرا رحم کن. چقدر دست و دل باز، همه را تحت پوشش قرار میدهیم. خرج که ندارد زبانمان را میچرخانیم. خودمان برای کمک به محرومان چه کردهایم؟ رَبِّ أَوْزِعْني أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ. روز قیامت اینها را اینطور از ما حساب میکشند. نعمتهایی را که دادم چه کار کردی؟ آنهارا ضایع کردی یا نه؟ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ. علاوه بر اینکه شکرش را به جا آورم، یک عمل صالح مضاعف هم بتوانم با لطف شما انجام دهم تا رضایت شما حاصل شود.
نکته جالبتر اینجاست: أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ. نه تنها شکر نعمت خودم را باید بجا آورم، شکر نعمتی که به پدر و مادرت داده شده را هم باید بجا آورم.
پس خصوصیت نعمت واقعی که هم ظاهرآن نعمت باشد هم باطن آن، این است که هرچه در ظاهر نعمت زیاد میشود:
نعمتها را از خودش نمیبیند؛ دچار غرور نمیشود؛ وابستگی به آن نعمت ظاهری ندارد؛ شکر واقعی دارد؛ از خودخواهی در برخورد با دیگران خارج میشود؛ ارتباطش با خداوند بیشتر شده و به سمت پاکی بیشتر حرکت میکند؛ با از دست دادن آن، یک دفعه زندگی او بیمعنا نمیشود.
در مقابل، نعمت ظاهری است که در باطن نقمت است. قرآن شرح حال نعمتهای قارون را بیان فرموده:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ.[6]
قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد ما آن قدر از گنجها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود! (به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: «اين همه شادى مغرورانه مكن، كه خداوند شادىكنندگان مغرور را دوست نمىدارد!
او را غرور گرفت. گاهی اوقات تا افراد از مدرک فوق لیسانس به دکترا تغییر میکنند، کلاً وجودشان هم عوض میشود. قارون هم اینگونه بود. وابسته به مالش شد و گفت: خودم زحمت کشیدم، برای چه بدهم دیگران مُفت بخورند؟ نمیدهم.
قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ.[7]
(قارون) گفت: «اين ثروت را بوسيله دانشى كه نزد من است به دست آوردهام!» آيا او نمىدانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرد كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند.
مشکلات برای انسان سازندهتر از نعمتها هستند
پس اگر با افزایش نعمتها شخصیتمان کمکم تغییر میکند، با بعضیها سنگینتر هستیم، تلفن همه را جواب نمیدهیم، نمازهایمان بهتر نشده، یعنی نعمتی داریم که در ظاهر نعمت، اما در باطن نقمت است. از بدترین جاها برای سقوط یک فرد همین جاست چون احساس عذاب هم نیست. انسان در بدبختیها و گرفتاریها میگوید: یا الله به دادم برس. حس روشنی از گرفتاری دارد اما وقتی که در رفاه و ناز و نعمت است، حس اضطرار پیدا نمیکند بنابراین به درگاه خداوند هم نمیآید. به همین خاطر است که در مجموع، گرفتاریها برای انسان سازندهتر هستند.
گاهی اوقات که اصحاب اهلبیت هیچ مشکلی برایشان پیش نمیآمد احساس خطر میکردند نکند خداوند میخواهد از طریق ابتلاء و سنت استدراج آنها را گوشمالی دهد. نزد اهلبیت میآمدند و میگفتند: آقا وضعیت ما چگونه است؟ اگر خراب است درمانمان کنید.
داد مَر فرعون را صد مُلک و مال تا نداند سوی حق ذوالجلال
گاهی خداوند برای اشقیاء دربهای نعمت را باز میکند که اصلاً سر به آسمان بلند نکنند. از آن طرف قرآن کریم میفرماید خداوند انسانها حتی کفار مثل قوم فرعون را دچار مشکلات کرده، تا شاید برگشته و یاد خداوند کنند هرچند آنها برنگشتند.
وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ.[8]
و ما نزديكان فرعون (و قوم او) را به خشكسالى و كمبود ميوهها گرفتار كرديم، شايد متذكر گردند.
گرفتاریها موجب ربط زمین و آسمان میشود.
از آقا امیر مؤمنان پرسیدند طول آسمان چقدر است؟ حضرت دو جواب دادند. فرمودند: آسمان ظاهری تا شعاع نور است. تا هرجا که نور برود آنجا مکان است. اما آسمان باطنی با یک «آه» طی میشود. کسی که در مشکلات آه بکشد و خداوند را صدا کند، رسیده است. «آه» یکی از اسامی خداوند متعال است. مریض که آه میکشد در حقیقت خداوند را صدا میکند. آه و نالهٔ مریض ذکر است، ولی مریض متوجه نمیشود:
... فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ قَالَ آهِ فَقَدِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.[9]
چقدر برای خلقت انسان هزینه شده است
اگر بخواهیم یک جزء خیلی کوچک از این هستی را شبیه سازی کنیم مثلاً شبیه سازی یک عدد موش، چقدر هزینه میخواهد؟ برخورد اولیه دو ذره در ابتدای خلقت این عالم چگونه بوده؟ در مرکز تحقیقاتی سِرن سوئیس، پروژه تحقیقاتی شبیهسازی این برخورد انجام میشود. با چه هزینهای؟ چند صد میلیارد دلار. البته هنوز هم به نتیجه نرسیدهاند.
اگر بشر بخواهد کُرهای نه مانند کره زمین بلکه یک هزارم کره زمین درست کند، برای نگهداری آن چقدر هزینه لازم دارد؟ آن هم نه برای چند میلیارد سال، بلکه برای یک روز. حالا اگر بخواهیم کل این کهکشان را قیمتگذاری کنیم چقدر میشود؟ تمام این عالم، موجودات مختلف، ستارگان و کهکشانهای بیکران، هزینه من و شماست. پدری را در نظر بگیرید که فرزندش را در مدرسه خوبی ثبت نام کرده، چند میلیون تومان هم شهریه داده، بعد این بچه یک ضرب مردود میشود. چقدر این پدر و مادر ناراحت میشوند؟ یا چند ده میلیون هزینه کردند و فرزندشان را به اروپا فرستادند تا ادامه تحصیل دهد، بعد از پنج سال برگردد ببینند معتاد شده. این پدر و مادر چقدر ناراحت میشوند؟ این بچه چقدر سرمایه را ضایع کرده است؟ تمام این هستی را خداوند برای ما هزینه کرده است. قیمت این هستی چقدر است؟ تمام آن برای ما خرج شده.
این که سعدی گفته: «ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند»، کلام درستی است اما ناقص است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک، عالم دنیا است. تمام عالم برزخ، تمام عالم عقول و ملائک که مدبِّرات امرِ این عالم هستند، یعنی عالم دنیا و قیامت همه برای ما خلق شده است.
هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ.[10]
او خدايى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است.
تمام مخلوقات و تمام هستی برای ماست، نه ما برای آنها، آن هم برای دویست متر زمین، آن هم موقتی. کل عالَم هزینه ماست، خودمان را فدای آنها نکنیم. خودمان را برای دویست متر زمین ضایع نکنیم. ما آخرین مخلوق خداوند هستیم؛ یعنی همه را خلق کردند تا مقدمهسازی شود و ما به این دنیا تشریف بیاوریم. چنین هزینهای پشت سر ماست.
برای رسیدن به خداوند چقدر هزینه کردهایم
نکتهای عرض کنیم: ما خیلی وقتها برای فرزندانمان هزینه میکنیم تا به کلاسهای متفاوتی مثل کلاس شنا و زبان انگلیسی و ... بروند. اما خداوند متعال همهٔ این عالم را هزینه کرده که ما چه کنیم؟ زبان و شنا یاد بگیریم؟ به معنای این نیست که این کلاسها نباشد. باید باشد و البته برای هرکس به حسب نیاز خودش باشد. منظور این است که برای همه چیز خرج میکنیم غیر از هدف اصلی خلقتمان. فرزندمان باید کجا برود؟ چه کار باید بکند؟ مسیر خلقتش را چگونه باید طی کند؟ هر وقت مشکلی برایش پیش بیاید، نذر میکنیم. سرطان بگیرد او را در حرم دخیل میبندیم، اما سرطان روح گرفته، نماز را ترک کرده، هیچ کاری نمیکنیم. مسیر را عوضی میرویم. خلاصه اینکه برای تحصیل و شغل و ازدواج فرزندانمان هزینه میکنیم، مقداری هم برای عاقبت به خیر شدن آنها هزینه کنیم.
انتهای مسیر حرکت انسان بالاتر از ملائک است
این ابتدا و پشتوانه خلقت انسان. انتهایش کجاست؟ هدف او چیست؟ کجا میخواهد برود؟ در عظمت مقصد انسان همین بس که خداوند فرمود اصلاً هیچکس نمیفهمد کجا میخواهد برود. نه جهنمی میفهمد جهنم چه عظمتی دارد، نه بهشتی میداند کجا خواهد رفت.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.[11]
هيچ كس نداند به سزاى آن عملها كه مىكردهاند چه مسرتها براى ايشان نهان كردهاند.
اَحَدی نمیداند، نه گذشتگان میدانستند، نه ما میدانیم، نه آیندگان خواهند دانست که چه چشمروشنیهایی برای خوبان درگاه خداوند کنار گذاشته شده است.
خود انسان چه؟ اگر امکانی که خداوند به انسان داده را درست استفاده کند، به جایی برسد که همهٔ ملائک زیر پای او باشند.
تو فرشته شوی ار جهد کنی . از پی آنک برگ توت است، به تدریج کنندت اطلس.
همین درخت توت، دست چه کسی میافتد؟ کاردانی به نام کرم ابریشم. برگ توت را حریر، دیبا، اطلس و پرنیانی میکند که افتخار متموّلین باشد از آن بپوشند و به آن فخر کنند.
این هزینه عالم برای انسان یعنی این اندازه انرژی در انسان نهفته است. انرژی که اگر انسان آنرا در سیر خود استفاده کند میتواند از ملائک بالاتر رود. میتواند در دست یک معلم و در دست انبیاء الهی و قرآن بیفتد و یک فرشته شود. اما تا زمانی که در گرفتاریها و پستیها گیر کرده، هم خودش منحط است هم فکر نمیکند بتواند عروج کند. چنین فردی است که سؤال میکند: مگر میشود پیغمبر معصوم باشد؟ این سؤالات غیر از این که نشان دهندهٔ شبهات اعتقادی سطح جامعه است، نشان دهندهٔ اُفت شخصیتهای این افراد نیز است که هنوز برای او جا نیفتاده انسان میتواند خطا نکند. آنقدر خودش خطا کرده، هنوز برایش جا نمیافتد انسان نه تنها میتواند خطا نکند حتی میتواند به جایی برسد که فکر خطا هم نکند و حتی حسی از خطا نداشته باشد. دقیقاً مانند کسی که لباسش خیلی کثیف و پُر از روغن سوخته است. اگر دستش کثیف شود آن را به لباسش میزند. حالا اگر کسی دستهای کثیفش را با دستمال پاک کند، برای او خنده دار است. میگوید: این تمیزبازیها چیست که میکنی؟ با لباست پاک کن. برای او تمیز بودن مسخره است. فردی که همه زندگیش موسیقی است و سطح فکر و عمق شخصیتش بیش از این رشد نکرده، نمیتواند بفهمد که میشود بدون موسیقی هم شاد بود. به نظر او اصلاً کسی که موسیقی گوش نمیکند چگونه زنده است؟ قوم لوط به حضرت لوط دقیقاً همین مطلب را میگفتند:
فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ.[12]
آنها پاسخى جز اين نداشتند كه (به يكديگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها افرادى پاكدامن هستند!»
این حرف قوم لوط همین الان در جامعه ما جریان دارد. کسی که یک سری مراعاتهای اخلاقی رفتاری بیشتری دارد مسخره میشود. افرادی که پایینتر از آن سطح هستند بجای اینکه خودشان را بالا بکشند، میخواهند با مسخره کردن و استهزاء او را هم پایین بکشند و همسطح خودشان کنند. مثلاً از حرفهای رایج این است که چقدر آدم پاستوریزهای است!
عالم هستی هزینهای است که برای انسان شده و این هم هدفی است که میتواند به آنجا برسد.
من که مَلول گشتمی از نَفَس فرشتگان قال و مَقال عالَمی میکِشم از برای تو
با محاسبه و حرکت دائم، به مقصد خود نزدیک شویم
پس انسان باید دائم خودش را بسنجد و دم به دم و گام به گام به سمت بالا حرکت کند. این ترازوی سنجش چیست؟ انسانسنج چیست؟ هیچ چیز نمیتواند ترازوی سنجش انسان باشد. چرا؟ چون گفتیم کل عالم هستی چه عالم ماده چه مدبّرات این عالم ماده که عالم ملکوت و عالم عقول و عالم قیامت باشد مقدمه خلقت انسان هستند و اصلاً در حدّ ارزیابی انسان نیستند. چون سنجش سه رکن دارد: ترازو و میزان؛ کفهای که میخواهیم ارزیابی شود؛ کفهای که میخواهیم با آن سنجش کنیم که این کفه باید همعرض کفهٔ دیگر باشد. از آنجایی که هیچ موجودی در هستی همعرض انسان نیست پس جز انسان کامل هم چیزی نمیتواند میزان سنجش انسان قرار گیرد. در زیارت حضرت امیر این مطلب تذکر داده شده است:
... السَّلَامُ عَلَى مِيزَانِ الْأَعْمَال ... .[13]
[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 473
[2] سوره مبارکه فجر، آیه شریفه 15
[3] سوره مبارکه فجر، آیه شریفه 16
[4] سوره مبارکه نمل، آیه شریفه 40
[5] سوره مبارکه نمل، آیه شریفه 19
[6] سوره مبارکه قصص، آیه شریفه 76
[7] سوره مبارکه قصص، آیه شریفه 78
[8] سوره مبارکه اعراف، آیه شریفه 130
[9] معاني الأخبار، النص، ص: 354
[10] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 29
[11] سوره مبارکه سجده، آیه شریفه 17
[12] سوره مبارکه نمل، آیه شریفه 56
[13] المزار (للشهيد الاول)، ص: 46