مبانی عرفان عملی 18

مبانی-عرفان-عملی-18
عید غدیر باید عید اصلی زندگی ما باشد / آداب اسلامی از جمله اعمال عید غدیر را در هیچ دینی پیدا نخواهیم کرد / از نشانه‌های جلسهٔ ایمانی، آشنایی افراد با یکدیگر و محبت بین آنهاست / سرّ ریاضت در عرفان عملی چیست / عرفان نظری محصول سلوک است / همه می‌توانیم سیروسلوک کنیم، منتها همتی بلند می‌خواهد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است

 

ـ ویرایش اولیه ـ

 

عیدغدیر باید عید اصلی زندگی ما باشد

ایام خاص، ویژه و نورانی بزرگترین عید عالم انسانیت، عید تکمیل دین و تتمیم نعمت و عید به ثمر رسیدن و شکوفا شدن حقیقت انسان و اتصال انسان مُلکی به ملکوت، عید غدیر بر همگان مبارک باشد. شایسته است همۀ ما این عید را عید اصلی زندگی خودمان قرار دهیم. ان شاء الله همۀ سروران و همۀ شیعیان و همۀ انسان‌های طالب حق مشمول برکات و رحمت خاص خداوند باشند و همۀ ما در راه هدایت علوی قرار بگیریم، به برکت روح بلند و ملکوتی حضرت امیر†.

آقا امام زمانS می‌فرمایند:

اللَّهُمَّ إِنَّ شِيعَتَنَا خُلِقَتْ مِنْ شُعَاعِ أَنْوَارِنَا وَ بَقِيَّةِ طِينَتِنَا ... .[1]

آقا امام باقر† به نقل از اجداد مطهر خود به نقل از امیرالمؤمنین† می‌فرمایند:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ‏ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا ... .[2]

شیعیان ما از اضافۀ طینت و گل وجودی ما خلق شده‌اند؛ به همین جهت است که به فرح و شادی ما شاد هستند و به حزن و اندوه ما اندوهگین‌اند. این حال طبیعی یک شیعه است نه اینکه خودش را بخواهد تصنعی شاد کند یا محزون شود. هرکس به دیگری تعلق وجودی دارد، عشق می‌ورزد، احترام می‌گذارد و در نظرش عظیم و بزرگ است، شادی‌ها و غم‌هایش با او تنظیم می‌شود. اگر کسی شادی و غم مجنون را بسنجد می‌بیند که با شادی و غم لیلا تعریف می‌شود، حتی اگر خبر از حال لیلا نداشته باشد. این‌قدر اتصال روحی زیاد می‌شود. مانند مادری آن طرف کرۀ زمین که از بیماری فرزندش این طرف دنیا خبر ندارد ولی می‌گوید: دلم شور می‌زند. این حال، حال طبیعی اتصال روحی و محبتی بین یک محبّ و محبوب است. همۀ ما عهد ببندیم که شادی‌ و عید اصلی زندگی‌مان را در سال، عید غدیر قرار بدهیم. دائم توجه به ولایت بکنیم که روح دین و روح شریعت ولایت است. ولایت مختص خداوند است و روح شریعت است. «وَ اللهُ هُوَ الوَلیُّ»، فقط خداوند است که ولی است و هرجا ولایتی پیدا شد ولایت خداوندی است و از خداوند ترشح شده است و حقیقت رشد و کمال انسانی نیز در همین ولایت است.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ.[3]

آيا به راستى غير از خدا اوليائى گرفته‏اند؟ در حالى كه ولى (مردم) تنها خداست و تنها او مردگان را زنده مى‏كند، و تنها او بر هر چيز قادر است.

حتی در سطوح پایین‌تر، هر جامعه‌ای که به رشد و سعادتی رسید در اثر ولی و سرپرست صالحش بوده است. هر جامعه‌ای که به انحطاط و پستی و ظلم و فساد رسید، در اثر آن ولی و حاکم و امیر ناصالحی بود که مردم را به خاطر هواهای نفسانی شخصی و تشخیص‌های غلط به چاه انداخت. حقیقت ولایت، یک حقیقت برتر است و این ولایتِ حکومتی ترشحی از آن حقیقت است که در همین حد ترشح، می‌بینیم که سعادت و شقاوت امت‌ها بستگی به همین ولایت ظاهری دارد.

سعادت و شقاوت، بهشت و دوزخ، همه با ولایت تعریف می‌شود. دریچهٔ‌ رسیدن به خداوند، ولیّ او و تعامل صحیح با ولیّ اوست. سعی کنیم در این روز برای فرزندانمان هدیه‌ای تهیه کنیم تا در دل بچه‌ها عشق به اهل‌بیت‰ و عشق به ولایت شکل بگیرد. اگر می‌خواهیم لباس بخریم این روز بخریم که این لباس خریدن عبادت می‌شود. تک‌تک این کارها می‌تواند عبادت باشد. شیرینی خریدن و پذیرایی از مهمانان همه تبدیل به عبادت می‌شود. قدر این ایستگاه‌های به سمت خداوند را بدانیم. این مناسبت‌ها در هیچ دینی پیدا نمی‌شود. همین تذکرات باعث تلطیف روح می‌شود. ابن‌ابی‌الحدید خودش یک نویسندهٔ سنی مذهب است. در شرحش بر نهج‌البلاغه می‌گوید به خاطر محبتی که شیعیان به علی‌بن‌ابیطالب† و خانواده ایشان دارند، آن رحمت و رأفت علوی در آن‌ها دیده می‌شود و آن غلظت و شدت و خشونتی که در خلفا بوده در پیروانشان مشاهده می‌کنی.

وَ قَدْ بَقِيَ هَذَا الْخُلْقُ مُتَوَارِثاً مُتَنَافِلًا فِي مُحِبِّيهِ وَ أَوْلِيَائِهِ إِلَى الْآنَ كَمَا بَقِيَ الْجَفَاءُ وَ الْخُشُونَةُ وَ الْوَعُورَةُ فِي الْجَانِبِ الْآخَرِ وَ مَنْ لَهُ أَدْنَى مَعْرِفَةٍ بِأَخْلَاقِ النَّاسِ وَ عَوَائِدِهِمْ يَعْرِفُ ذَلِكَ.[4]

این را باید توجه داشت و قدر دانست که خداوند دائم دارد ما را متوجه لطف و رحمت و برکت و رحمانیت و رحیمیت خود می‌کند. منتها ما چون غرق در این نعمت‌ها هستیم، آنها را حس نکرده و قدر نمی‌دانیم. اما جامعه‌ای که از این امور دور است یک قطره‌اش را که می‌بیند، روی چشم می‌گذارد. یک نامه از هزاران نامه حضرت امیرالمؤمنین† به مالک اشتر، از طرف یونسکو عادلانه‌ترین منشور حکومتی در طول تاریخ شناخته شد.

یکی از ائمه جمعه برای سفر تبلیغی به آمریکا رفته بود. می‌گفت: رفتیم مرکز اسلامی در نیویورک. یک آمریکایی که در آنجا مسلمان شده بود هم حضور داشت. شخصی که در آنجا کار می‌کرد گفت: از او بپرس که چگونه مسلمان شده است. پرسیدم. گفت: یک روز، یک کاغذ باطله که روی زمین افتاده بود توجه مرا به خود جلب کرد. مطلبی روی آن نوشته بود. آن مطلب را خواندم، مثل یک مغناطیس قوی جان من را سوی خودش جذب کرد، دلم را تکان داد. گشتم دنبال نویسنده و ادامه این متن تا اینکه پیدا کردم. آن متن صفحه‌ای بود از نهج البلاغه. آن را تهیه کردم و خواندم و با نهج‌البلاغه مسلمان شدم.

خیلی از کسانی که با اسلام آشنا شدند و بعد به عشق اسلام خانه و زندگی و فرهنگ و ملت و همه چیز خود را رها کرده و برای کسب معارف اسلامی به ایران سفر می‌کنند، با نهج‌البلاغه یا صحیفه سجادیه مسلمان شده‌اند. افسوس که ما این‌ها را داریم و جوان مذهبی ما یک دور نهج‌البلاغه را، یک دور صحیفه سجادیه را که فقط 54 دعا دارد، نخوانده است. مایهٔ خجالت است که بعضاً یک دور قرآن را با ترجمه نخوانده‌ایم. آن فرد اشک می‌ریخت و بدنش هم می‌لرزید وقتی تعریف می‌کرد که چگونه‌ با نهج‌البلاغه مسلمان شده است.

آداب اسلامی از جمله اعمال عید غدیر را در هیچ دینی پیدا نخواهیم کرد

اول اینکه: حتماً به کتاب مفاتیح‌الجنان مراجعه بفرمایید، اعمال شب و روز عید غدیر را نگاه کنید تا این اعمال را از دست ندهید.

دوم اینکه: یکی از اعمال عید غدیر بحث اخوت ایمانی و عقد اخوت است. این یکی از اعمال مستحب است. اگر با میکروسکوپ الکترونی بگردید در هیچ دینی، این معارف نیست.

همین اعمالی که به عنوان مستحبات در مفاتیح‌الجنان نوشته و ما خیلی هم نسبت به آن‌ها اعتنا نداریم را با آداب سایر ادیان مقایسه کنید. رهبر فقید انقلاب آن زمانی که در پاریس بودند، یک بار به مناسبتی فرموده بودند به مسیحی‌های محله و همسایگانشان غذا بدهند. یکی از چیزهایی که ایشان را خیلی معروف کرد همین بود. شما کل اروپا را زیر پا بگذارید و در کوچه‌ها بگردید. یک جا میتوانید پیدا کنید که دعوت عمومی بوده و غذای عمومی به مردم بدهند؟ اصلاً این خبرها نیست. یکی از آشنایان ما که در کشور دیگر زندگی می‌کرد و با فرهنگ آنجا از نزدیک آشنا بود می‌گفت: اگر شما بروید خانهٔ مادرتان، اگر از قبل دعوتتان کرده باشد جلویتان شکلاتی، قهوه‌ای چیزی می‌گذارد. اما اگر دعوت نکرده باشد و همین‌طوری رفته باشید یک چای تلخ هم به شما نمی‌دهد. رسم نیست. این‌ها نکات اساسی است. علت رو آوردن به حیوان که در غرب فراوان شده مثلاً سگ یا گربه همین فاصله و شکاف‌هاست. عواطف انسانی پر نمی‌شود، خلأ دارد. بحث کار کردن خانم‌ها هم همین است. آنجا مثل اینجا نیست که خانم‌ها خودشان بخواهند بروند بیرون کار کنند. آنجا زن مجبور است کار کند. شوهر می‌گوید: من پول مفت ندارم تو بخوری، برو کار کن. زن و شوهر می‌روند بیرون غذا بخورند هرکسی غذای خودش را حساب می‌کند، شوهر پول زنش را حساب نمی‌کند، مگر دعوت کرده باشد. به همین دلیل زن مجبور است خرج خودش را در بیاورد. بچه که به سن قانونی رسید، چه پسر چه دختر، باید کار کند و نفقهٔ او بر پدر لازم نیست. به همین دلیل است که زندگی‌های مجزا این‌قدر زیاد شده است. پسر یا دختر ازدواج هم نکرده ولی از خانواده جدا می‌شود. پول مفت بدهم کسی بخورد. خرجی بدهم؟ خرجی یعنی چه؟ نوع عروسی‌های آنجا را ببینید. زن و شوهر دست همدیگر را می‌گیرند و کلیسا می‌روند والسلام. بعد هم خانه خودشان می‌روند. مگر پول مفت دارند بدهند کسی بخورد.

یکی از آداب روز عید غدیر عقد اخوت است. برای هم مثل برادر  باشند. این را دوستان اعمال کنند، اجرا کنند. آنهایی که می‌توانند اجرا کنند. با افرادی که کنارشان هستند با هم دوست هستند و رفاقتی دارند، حتی با کسانی که کمتر رفاقت دارند این عقد را ببندید که این رفاقت بیشتر شود. حتی اگر احساس کدورت به کسی دارید با همان کس این کار را بکنید.

جزء مستحبات اکید این روز همین عمل عقد اخوت است، البته در روزهای دیگر هم می‌شود انجام داد. رسول اکرمˆ می‌فرمایند:

الْمُؤْمِنُونَ مُتَّحِدُونَ مُتَآزِرُونَ مُتَضَافِرُونَ كَأَنَّهُمْ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ.

وَ لِذَلِكَ قَالَˆ‏ الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ بِمَنْزِلَةِ الْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً.

وَ قَالَˆ الْمُؤْمِنُونَ‏ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى‏ مَنْ‏ سِوَاهُمْ.[5]

از نشانه‌های جلسهٔ ایمانی، آشنایی افراد با یکدیگر و محبت بین آنهاست

یکی از آداب جلسه و یکی از حقوق هم‌نشینی این است که افراد اسم یکدیگر را بدانند. جزء حقوق همنشین است؛ یعنی جزء مستحبات اخلاقی نیست بلکه جزء الزامات است که اسم همدیگر را بعد از یک آشنایی بدانیم. نمی‌شود کنار هم بنشینیم بعد هم خداحافظ. این جزء حقوق جامعۀ ایمانی است. افرادی که می‌آیند جلسه، با هم آشنا بشوید. آقا رسول اکرمˆ وقتی یک جلسه کسی را می‌دیدند، اول می‌فرمودند: من فلانی هستم، بعد اسم فرد مقابل را می‌پرسیدند. بعد اگر جوان بود و در معرض ازدواج می‌فرمودند: متأهلی یا مجرد. بعد شغلش را می‌پرسیدند.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِˆ يَوْماً لِجُلَسَائِهِ تَدْرُونَ مَا الْعَجْزُ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ الْعَجْزُ ثَلَاثَةٌ ... وَ الثَّانِيَةُ أَنْ يَصْحَبَ الرَّجُلُ مِنْكُمُ الرَّجُلَ أَوْ يُجَالِسَهُ يُحِبُّ أَنْ يَعْلَمَ مَنْ هُوَ وَ مِنْ أَيْنَ هُوَ فَيُفَارِقَهُ قَبْلَ أَنْ يَعْلَمَ ذَلِكَ وَ ... .[6]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِˆ إِذَا أَحَبَّ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَلْيَسْأَلْهُ عَنِ اسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ اسْمِ قَبِيلَتِهِ وَ عَشِيرَتِهِ فَإِنَّ مِنْ حَقِّهِ الْوَاجِبِ وَ صِدْقِ الْإِخَاءِ أَنْ يَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ وَ إِلَّا فَإِنَّهَا مَعْرِفَةُ حُمْقٍ.[7]

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِˆ: هَلْ تَزَوَّجْتَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ بِمَنْ قُلْتُ بِفُلَانَةَ بِنْتِ فُلَان ... .[8]

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِه.[9]

این‌ها نشان دهندۀ اهمیت محبت‌های درونی است. یعنی برای ما فرق کند که این آقا باشد یا نباشد. اگر کسی با برادر شما وارد جلسه شود چه‌طور با او برخورد می‌کنید؟ آقا اسمتان چیست؟ شغلتان و ... . چرا؟ چون با برادرتان آمده است و چون به برادرتان اهمیت می‌دهید به طبع به همراه او هم اهمیت می‌دهید. این حال رسول‌اللهˆ بود که به همه اهمیت می‌دادند. زشت است بعد از چند جلسه ندانیم این آقایی که همیشه کنار ما می‌نشیند کیست. بعضی وقت‌ها پیامی به هم بدهیم. ایمان با محبت تعریف می‌شود و جلسۀ مطلوب، جلسه‌ای است که اگر افراد همدیگر را نبینند دلشان برای همدیگر تنگ شود. گاهی کسی نمی‌آید، خبر بگیریم که کجاست؟ جلسه‌ای مطلوب است که بین افراد آن‌قدر رابطۀ قلبی صحیح (خانم‌ها بین خودشان و آقایان بین خودشان) برقرار شده باشد که از احوال یکدیگر خبر بگیرند. چه‌طورید؟ دلمان برایتان تنگ شده است.

این‌قدر از سنت نبوی فاصله گرفته‌ایم و زندگی‌هایمان منحط شده است که بعضی حرف‌ها و رفتارها برایمان عجیب است. یک روز یک تماس با بعضی از رفقای زمان دانشجویی گرفتم. سلام و احوال‌پرسی کردم. بعد گفت: بفرمائید امرتان؟ گفتم: امری نداشتم فقط زنگ زدم حالتان را بپرسم. از بس عادت کردیم که فقط وقتی کار داریم سراغ همدیگر برویم، بعد از احوال‌پرسی می‌گویند: در خدمت هستیم بفرمائید. یعنی فقط، معامله‌ای با یکدیگر برخورد می‌کنیم. چقدر زشت است. این نشان دهندۀ یک جامعۀ ایمانی نیست.

سرّ ریاضت در عرفان عملی چیست

حرکت قلب و سیر باطنی انسان به سمت خداوند را در اصطلاح، سلوک یا تصفیه باطن و به اصطلاح شریعت، تهذیب یا تزکیهٔ نفس می‌گویند. ما از عالمی دیگر به این دنیا آمده‌ایم و قیودات فراوانی خورده‌ایم. این قیودات باید برداشته شود. به چه طریق؟ برای اینکه انسان به آن مناسبت و عشق و میل به خداوند برسد و نزدیک شود باید ریاضت بکشد. ریاضت یعنی چه؟ ریاضت یک امر واقعی در شریعت است و تمام اعمال شریعت برای همین است که ریاضت حاصل شود. ریاضت نقش زنگارزدایی از روی قلب را دارد. وقتی ماه مبارک می‌شود سحرها انسان چه حالی دارد؟ حالی که در سحرهای ماه مبارک دارد نتیجهٔ چیست؟ نتیجۀ همان یک مقدار ریاضت دادن به وسیلهٔ روزه است:

اندرون از طعام خالی دار                     تا در او نور معرفت ببینی

ریاضت باعث می‌شود تا آن زنگارها از بین رفته و عشق الهی تجلی کند؛ چون عشق و میل به خداوند در درون همۀ انسان‌ها هست.

از طرفی ریاضت‌های نفسانی هم داریم. ریاضت‌های شیطانی هم داریم. در بعضی از امور مربوط به سِحر، فرد باید ریاضت بکشد تا یک سری از قدرت‌ها برایش حاصل شود. اصلاً در همۀ مسیرها ریاضت لازم است. ریاضت یعنی تمرین. یک بچه که می‌خواهد خطاطی یاد بگیرد، دائم باید ریاضت بکشد یعنی تمرین کند. کسی که می‌خواهد کنکور قبول شود باید ریاضت بکشد، خواب را بر خودش حرام کند، لذت‌ها را بر خودش کمتر کند تا اینکه کم‌کم به آن مرحله و نتیجه‌ای که می‌خواهد برسد.

آقا امیرمؤمنان† در نهج‌البلاغه می‌فرمایند:

... لَأَرُوضَنَ‏ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً ... .[10]

به خداوند قسم این نفس را چنان ریاضت بدهم که اگر به نان خشکی رسید چشمش روشن شود، بگوید: به‌به چه چیزی. چنان به این نفس سختی بچشانم که به نان و نمکی راضی شود. البته این ریاضت‌ها مخصوص حضرت امیر† است، برای ما نیست. در آن ماه مبارک آخری که روح حضرت امیر† به آسمان عروج کرد، شب‌ها وقت افطار سه لقمه غذا می‌خوردند، سه لقمه نه سه تا ساندویچ. چند شب امتحان کنید. وقت افطار نه، وقت شام سه لقمه غذا بخورید. آن هم نه سه لقمه چلو خورشت، سه لقمه نان و نمک یا نان و شیر. این ریاضت‌های خاص ویژهٔ حضرت امیر† است. نه حضرت امیر† از ما می‌خواهند و نه ما می‌توانیم، نه ما مرد میدان هستیم که این‌گونه باشیم. خودشان هم فرموده‌اند:

شما اصلاً نمی‌توانید این کار را بکنید. لازم هم نیست اما کمک کنید به من، «وَلٰکِن اَعینونی» با «وَرَع»، حفظ تمایلات، «وَ اجتِهاد»، کوشش. این راه مسیر سختی است، جدّ و جهد لازم دارد. «وَ عِفَّة»، بروز ندادن و «سِداد»، محکمی و استواری.

وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ‏ أَعِينُونِي‏ بِوَرَعٍ‏ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.[11]

«اَعینونی»، کمک کنید به من، یعنی چه؟ شخصی به پیامبر‌اکرمˆ گفت: یا رسول الله من می‌خواهم به محبت خداوند برسم. حضرت فرمودند: من را کمک کن با سجدهٔ طولانی.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ† أَنَّهُ قَال: مَرَّ بِالنَّبِيِّˆ رَجُلٌ وَ هُوَ يُعَالِجُ بَعْضَ حُجُرَاتِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَا أَكْفِيكَ فَقَالَ شَأْنَكَ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِˆ حَاجَتُكَ قَالَ الْجَنَّةُ فَأَطْرَقَ رَسُولُ اللَّهِˆ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَعِنَّا بِطُولِ‏ السُّجُود.[12]

من را کمک کن با سجدهٔ طولانی. کمک کنید به من، یعنی خودت نمی‌توانی این راه را بروی، من باید تو را بالا بکشم، منتها تو هم دستت را به من بده، کمک کن تا تو را بالا بکشم. خودت هم یک یا علی بگو، این کار را انجام بده که به همراه شفاعت من، تو را به آنجا برساند.

عرفان نظری محصول سلوک است

در فضای عرفان دو علم عرفان عملی و عرفان نظری وجود دارد. عرفان نظری یعنی علم مشاهدات، علم حقایق و معارف. عرفان عملی علم سلوک است، علم اعمال باطنی، آن احوال باطنی که باید در قلب اتفاق بیفتد. علم حالاتی که طی می‌شود، منزلگاه‌هایی که یک سالک اِلَی‌الله گام به گام طی می‌کند، البته ممکن است کسی به منزل صدم اصلاً نرسد و در منزل سی‌ام بماند، یا یک منزل سال‌ها برایش طول بکشد یا چند منزل را با هم طی کند.

وقتی به آن منازل نهایی رسید چشمش باز می‌شود و کل هستی را می‌بیند. وقتی که آن حقایق و معارف را دید، اگر برای دیگران بنویسد، می‌شود عرفان نظری. در آنجا عارف می‌گوید: عالَم‌ این است، خداوند این‌گونه است، خلق این‌طوری است، ربط مخلوقالت باخداوند این‌طوری است، خداوند خلق می‌کند یعنی این اتفاق می‌افتد، ... . می‌بیند چه‌طور این کثرات از آن واحد نشأت گرفتند و صادر شدند. خود این فن، فن بسیار شریف و غامضی است و اهلش را می‌طلبد. استاد ما وقتی در چهار لایه عرفان نظری می‌گفتند، هر لایه که می‌گذشت و می‌خواستند یک لایه عمیق‌تر بگویند، از شاگردانشان سؤال می‌کردند. عدۀ زیادی که برایشان جا نیفتاده بود ریزش می‌کردند .در آن لایه‌های آخر چند نفر بیشتر نمانده بودند. هم اهل فکر می‌طلبد و هم اهل قلب و روح پاک. جزء علومی است که به راحتی حاصل نمی‌شود و اساتیدش هم به راحتی شاگرد نمی‌پذیرند، تا امتحان نکنند نمی‌پذیرند.

پس عرفان نظری علم حقایق است. در این عالم چه حقایقی هست و با چه کیفیتی؟ اسماء و صفات خداوند یعنی چه؟ خداوند حی است یعنی چه؟ خداوند زنده است یعنی چه؟ حمد مختص خداوند است یعنی چه؟ در ذهن ما و در ذهن عموم این است، که خداوند خیلی زیباست، زیباترین موجود است با تمام کمالات. همهٔ نعمت‌ها برای خداوند است، بنابراین همۀ سپاس‌ها برای خداوند است. یک مفهوم ذهنی و مبهمِ طوطی وار که به یک بچهٔ 5 ساله هم بگوییم همین را تکرار می‌کند. وقتی استاد ما در لایهٔ آخر حمد را تدریس می‌کردند می‌کردند، اصلاً جان ما می‌خواست بال دربیاورد. آن وقت فهمیدیم تا حالا چه در ذهن ما بود از الحمدلله؟ چیزی نبوده است.

آن حقایق و معارف در فضای عرفان نظری مطرح می‌شود. در حقیقت عرفان نظری محصول حرکت و سلوک است. وقتی یک سالک حقیقی حرکت و سلوک کرد چیزهایی مشاهده می‌کند. اگر عارفی مشهوداتش و معارف شهود کرده را بنویسد، می‌شود علم عرفان نظری، همان‌طور که اگر حالات قلبی خود را بنویسد علم عرفان عملی شکل می‌گیرد.

همه می‌توانیم سیروسلوک کنیم، منتها همتی بلند می‌خواهد

راه برای همه باز است. همۀ ما می‌توانیم حرکت کرده و به مقصد برسیم، منتها همت مردانه می‌خواهد.

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.[13]

و كسانى كه در اقامه دين ما مجاهده مى‏كنند ما به سوى راه‏هاى خود هدايتشان مى‏كنيم و خدا همواره با نيكوكاران است.

آیه نمی‌فرماید: «فی سَبیلِنا»، بلکه می‌فرماید: «فینا»، کسانیکه در ما مجاهده کردند ما آن‌ها را خودمان به راه‌های خودمان هدایت می‌کنیم. خودمان از آن‌ها دستگیری می‌کنیم.

پیامبر اکرمˆ فرمودند:

مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ.[14]

اگر کسی چهل صباح خودش را فقط برای خداوند خالص کند، از درونش حکمت می‌جوشد. یعنی آن عشق فطری رخ نشان می‌دهد. عاشق خداوند می‌شود. ما دیدیم کسانی را که نفْسشان آتش عشق داشت و دیگران را آتش می‌زد. جوانی خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت آمد. تیپ خاصی داشت، تیپ امروزی داشت. سؤالی کرد. ایشان هم چند جمله‌ای آهسته به خودش پاسخ دادند. اصلاً انگار آن جوان را آتش زدند، همین‌طور اشک می‌ریخت و می‌رفت. این اثرگذاری محصول کسی است که درونش عشق ایجاد شده است. حرف‌هایش می‌تواند آن‌هایی را که زمینه‌ دارند تغییر دهد. چنین شخصی خداوند را رصد کرده است.

عاشقان را ملت و مذهب جداست                  عشق اسطرلاب اسرار خداست

اسطرلاب وسیله‌ای است که وضعیت آسمان را نشان می‌دهد و در نجوم به کار می‌رود. اگر کسی عشق داشته باشد آسمان معنویت یعنی آسمان عالم الاهی را می‌تواند ببیند، حس کند. مرحوم حاجی سبزواری از حکمای الهی و از عرفای کم‌نظیر هستند. استاد ما می‌فرمودند: ایشان در عرفان و تهذیب نفس کم‌نظیر بوده، حتی از مرحوم صدرالمتألهین برتر بودند. سه روز آخر عمر جذبۀ خداوندی ایشان را گرفته بود. همین‌طور چشم‌هایشان بسته بود و رو به قبله نشسته بودند. فقط موقع نماز می‌توانستند چشم‌هایشان را باز کنند و بعد از سه روز هم به ملکوت اعلیٰ رفتند. ایشان چنان نفس حق و تأثیرگذاری داشتند که وقتی بحث عشق اسفار را درس می‌دادند، شاگردانشان مجنون می‌شدند. بعضی از آنها به اصطلاح، بهلولی مشرب شدند و دیگر نتوانستند سر درس بیایند. نفس ایشان خیلی روی آنها اثر گذاشته بود. هرکس به میزانی که حرکت می‌کند، این‌طور تأثیرگذار می‌شود.

مرحوم ملاحسینقلی همدانی سه حلقۀ درس داشتند: عموم، خواص و شاگردان خاص‌ الخاص خودشان. وقتی به آن شاگردان خاصشان درس می‌دادند، هنگام بیرون آمدن از مجلس درس تِلُو‌تِلُو می‌خوردند، مثل کسانی که مست هستند. چه اثری داشته‌اند!

پس عشق به خداوند در این وجود و در همۀ وجود‌ها هست که باید شکوفا شود.

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد                         آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

جام‌جم یک گوی فرضی و شفاف بوده که سلطان می‌توانسته در آن همۀ عالم و مملکتش را ببیند.

خودمان این گوی را داریم که می‌توانیم با آن همۀ هستی را ببینیم. می‌توانیم خداوند را رصد کنیم، اما این گوی در درون ما زنگ زده است. باید این گوهر عشق را با ریاضت نمایان کرده و از گویِ قلب زنگارزدایی کنیم. آن وقت است که این گویِ قلب و جام جم هستی را نشان خواهد داد.

گوهری کز صدف کُون و مکان بیرون بود                    طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد


[1] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏53، ص: 302

[2] الخصال، ج‏2، ص: 635

[3] سوره مبارکه شوریٰ، آیه شریفه 9

[4] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏1، ص: 26

[5] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏58، ص: 150

[6] وسائل الشيعة، ج‏12، ص: 144

[7] همان، ص: 145

[8] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏14، ص: 179

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏100، ص: 9

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 419

[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 417

[12] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 266

[13] سوره مبارکه عنکبوت، آیه شریفه 69

[14] بحارالأنوار، ج67، ص242




فایل(های) صوتی مبانی عرفان عملی 18

مدت زمان00:41:11 حجم فایل9.82 مگابایت دانلود فایل صوتی