مبانی عرفان عملی 17
بسم الله الرحمن الرحیم
* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است
ـ ویرایش اولیه ـ
صلوات عاشقانه بر رسولالله و اهلبیت ایشان آثار فوقالعاده در زندگی دارد
صلوات فرستادن باید از حالت تشریفات اولیه خارج شده و به جایگاه اصلی خودش برگردد؛ یعنی یک دعای با تمام وجود باشد، مانند مادری که بچهاش را در آغوش میگیرد، محبتش به جوش میآید و با تمام وجود برایش دعا میکند: خداوندا این بچه دست به خاک بزند جواهر شود، هرچه میخواهد به او بده. صلواتِ درست هم باید چنین حالی داشته باشد؛ یعنی من آنقدر عاشق پیامبر اکرم و اهلبیت ایشان هستم که میخواهم خیر و برکت بینهایت به آنها برسد، آن هم از مصدر و منبع بینهایت، فوق حدّ فکر و تصور خودم. سلامهایی که به اهلبیت میگوییم هم اگر با این حس باشد، تکتک عبارات آن موجب اثرات فوقالعاده در زندگی خودمان و در عالم هستی میشود.
تفاوت ریاضت باطل با ریاضت شرعی
حرکت باطنی یا تهذیب نفس، در اصطلاح دینی و قرآنی تزکیه گفته میشود:
... وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِه ... .[1]
... هر كه تزكيه كند براى خويش تزكيه مىكند ... .
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى.[2]
محققا هر كس كه خود را تزكيه كند رستگار مىشود.
این حرکت و تزکیهٔ نفسانی ممکن نیست مگر اینکه انسان تلاش مضاعفی کرده و از سطح ظواهر دین که همان شریعت باشد به عمق دین برسد و این تلاش مضاعف با ریاضت ممکن است. منظور ریاضت شرعی است و ریاضتی که امروز رایج شده مثل ریاضت مرتاضها مورد نظر نیست. این یک قاعده و یک معادله در عالم هستی است که هرقدر به جسم کمتر توجه شود، روح قویتر میشود. یک مدت کمتر غذا بخوریم، میبینیم ارادهٔ ما قوی میشود. این طبیعی است. از آن طرف به جسم بیشتر توجه کنیم، روح ضعیف میشود. معمولاً انسانهای پرخور و پرخواب کم ارادهاند. این قاعدهٔ کلی همیشه جواب میدهد و به مسلمان و کافر و بتپرست و بودائی کاری ندارد. اگر این ریاضتهای جسمانی گام به گام و الگوریتمی، یعنی به جهت هدفی خاص انجام شد، انسان را به آن هدف میرساند. دیدهایم کسانی ریاضت میکشند، آنگاه تیغی که دست بنده و شما را میبرد، در آنها اثر ندارد. ریاضتهای باطل نفسانی فراوان داریم. مثلاً مرتاضی در هند بود که با چشم قطار را نگه میداشت. با چشم نگه نمیدارد، با ارادهاش نگه میدارد. اگر انسان در یک حد خاص ریاضتهایی را تحمل کند، ارادۀ او قوی میشود و میتواند از نفوذ دیگران در ارادهاش جلوگیری کند. اگر بیشتر ریاضت بکشد، قویتر میشود و علاوه بر اینکه دیگران نمیتوانند در او نفوذ کنند، او میتواند در دیگران نفوذ کند و اینها همهاش باطل است. نوع کسانی که با جن ارتباط دارند، قدرت تصرف در خیال و ذهن افراد را پیدا کرده و به قدرتهایی که بسیاری از آنها شیطانی است، دست پیدا میکنند. اما بحث ما ریاضت شرعی است. ریاضت یعنی یک تمرین. عربها به ورزش، ریاضت میگویند. اصل کلمهٔ ریاضت، برای اسب به کار میرود. وقتی میخواهند اسبها را آماده کنند تا تبدیل به یک اسب مسابقهای شوند، آنها را با تمرینات منظمی ریاضت میدهند. بحث ریاضتهای شرعی هم همین است. یعنی تمریناتی که بواسطۀ آنها انسان از این حالت افتاده و افتان و خیزان که نمیتواند درست راه برود، تغییر کرده و بتواند از کوه بالا برود.
فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَة.[3]
پس چرا به مجاهده و كارهاى دشوار اقدام نكرد؟
چرا از عقبهها و قلههای کوه بالا نمیروند؟ عمدۀ مردم همان پایین ایستادهاند. عمدۀ مؤمنین همان پایین ایستادهاند، آنهایی که در آلودگی سر میکنند که هیچ. 9/99 درصد مؤمنین در سطح اسلام حرکت میکنند. اگر خیلی لطف کنند انجام واجبات و ترک محرمات را رعایت کنند. این که چیزی نیست. چرا مردم کم همتاند؟ چرا عقبهها را، گردنههای کوه را، بالا نمیآیند که حقیقت را این بالا بیابند. ببینند در عالم هستی چه خبر است. همان پایین ایستادهاند. همتها کوتاه، همتهایی که چگونه درآمد بیشتری داشته باشم، چگونه شغلم را ارتقاء دهم، خانه و ماشینم را تغییر دهم، ریاست فلان مجموعه را بدست آورم. قرآن میفرماید: اگر کسی در این فضا و این سطح پایینِ همت باشد، حیوان است.
... وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ ... .[4]
... و اما كسانى كه كافر شدند سرگرم عيش و نوش دنيايند و مىخورند آنطور كه چارپايان مىخورند.
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.[5]
رهايشان كن بخورند و سرگرم بهرهگيرى از لذتها باشند و آرزوها به خود مشغولشان كند كه بزودى خواهند فهميد.
بگذارید بخورند و بهرههای دنیوی ببرند، مثل حیوان. تفاوت انسان با حیوان چیست؟ باید افق دید او بالاتر باشد. باید همت او چیز دیگری باشد. آقا امیرمؤمنان در نامهای به عثمانابنحنیف میفرمایند: آیا تمام همت من همین باشد که بخورم؟ ما هم مانند حیوانی باشیم که او را به یک جا بسته باشند و همّ او این است که مدام بخورد و مدام بهتر بخورد؟ چشم علی روشن اگر بخواهد اینقدر همتش پایین باشد.
... فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا ... .[6]
... قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّة ... .[7]
بدون تمرین و ریاضت چیزی برای انسان حاصل نمیشود
حال اگر انسان بخواهد بالا برود و قلـهها را فتح کند، نیاز به یک سری تمرینها دارد. این تمرینها همهجا حاکم است. یک بچه اول دبستانی میخواهد خط بنویسد. در ابتدای نوشتن یک «ب» کج و کوله مینویسد. مدام باید تمرین کند تا نوشتن «ب» در او ملکه شود. بدون تمرین چیزی حاصل نمیشود.
جان هم ریاضت دارد. اگر احساس میکنم دوست دارم دیگران به من توجه کنند، معلوم میشود مشکلی دارم. مدام باید تمرین کنم تا این مشکل برطرف شود. بدون تمرین میشود؟ ما تا به حال تمرین نکردیم. رذایل در ما مانده که هیچ، پَروارتر و بدتر هم شده است. اگر خانمی نامحرم است ولی دوست دارم به او نگاه کنم، مشکل دارم. این قلب مریض است. قرآن میفرماید چنین قلبی مریض است. اگر نماز من را نگاه کنند، خوشم میآید و حالم تغییر میکند یعنی مشکلی دارم که حتماً باید آن را حل کنم. حل تمام این حالات هم ریاضت و تمرین میخواهد و این ریاضتها، ریاضتهای باطنی است نه ظاهری. مثلاً برای حل ریا باید ریاضت باطنی کشید تا ملکۀ اخلاص حاصل شود.
البته یک سری ریاضتهای ظاهری هم وجود دارد مثل این دستور که فرمودهاند: تا گرسنه نشدی نخور و بگذار کمی گرسنگی را احساس کنی، بعد نوش جان کن و هنوز کامل سیر نشدی از غذا خوردن دست بکش. آقا امام صادق در حدیث معروف عنوان بصری میفرمایند:
... فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِي فِي الرِّيَاضَةِ فَإِيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لَا تَشْتَهِيهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْكُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْكُرْ حَدِيثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ كَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِه ... .[8]
از توصیههای آقا امیرالمؤمنین به آقا امام حسن مجتبی است که فرمودند:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لِلْحَسَنِ ابْنِهِ يَا بُنَيَّ أَ لَا أُعَلِّمُكَ أَرْبَعَ خِصَالٍ تَسْتَغْنِي بِهَا عَنِ الطِّبِّ فَقَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَا تَجْلِسْ عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لَا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ وَ جَوِّدِ الْمَضْغَ وَ إِذَا نِمْتَ فَاعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى الْخَلَاءِ فَإِذَا اسْتَعْمَلْتَ هَذِهِ اسْتَغْنَيْتَ عَنِ الطِّب.[9]
چند درصد از ما این دستورات را انجام میدهیم؟ خداوند طبیب ظاهر و باطن، جسم و روح است. مطب دکترها را ببینید. مطب متخصصین گوارش روز به روز شلوغتر میشود. علت آن چیست؟ اختیار شکم خود را نداریم. برای تقویت نمیخوریم، برای مزه میخوریم. کار سختی است که کسی برای مزه غذا نخورد بلکه جهت تقویتی و فایدهٔ غذایی برایش مهم باشد. ما جسممان را لازم داریم، باید حفظش کنیم بنابراین مثلاً چیپس خیلی خوشمزه است و نان جو خیلی مزه ندارد، کدام را بخوریم؟ سرخ کردنی ضرر دارد ولی خوشمزهتر است، در مقابل غذاهای آبپز بیمزهتر ولی سالمتر است. کدام را انتخاب میکنیم؟
همین دستورات، نوعی ریاضت شرعی است. خداوند میفرماید: چیزی که سلامتی را تأمین میکند بخورید.
يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ.[10]
هان! اى مردم از آنچه در زمين است بخوريد در حالى كه حلال و طيب باشد و گامهاى شيطان را پيروى مكنيد كه او شما را دشمنى است آشكار.
اصلاح امور ظاهری راحتتر است، اما اصلاح امور نفسانی و روحی و درونی مکافات دارد. باید عمری تلاش کرد، به یک روز دو روز نیست. ریاضتهای سخت میخواهد. به هر صورت چه ریاضتهای ظاهری چه ریاضتهای باطنی، ریاضت با جان ما چه میکند؟ مگر آزار داریم جانمان را ریاضت بدهیم؟ چرا ریاضت میدهیم؟ آهنی که صیقل خورده چه میشود؟ آینه میشود. الان روی آن را زنگار گرفته است. زنگار گرفته و دیگر نشان نمیدهد. قلب ما هم دقیقاً همین است. همهٔ ما آینه بودیم، آینهای صاف. دقیقاً ملکوت در ما بود. بعد وارد این دنیا شدیم و در فضاهای مختلف قرار گرفتیم و مدام با چیزهای مختلف انس گرفتیم. مشغول چیزهای پستِ شیطانی و دنیوی و مادی شدیم. همۀ همتها صرف خوردن، پوشیدن و خوشتیپ بودن، در چشم آمدن و ... شد. آینه مدام زنگار گرفت. حال باید چه کرد؟ ریاضتی که میگوییم برای این است. این ریاضت باعث میشود صفای باطنی ظهور کند. آن آینهای که زنگار گرفته، دوباره صیقلی شود. صیقلی که شد یعنی صفای باطن ایجاد میشود.
اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی
استاد حسن زاده آملی حرف بسیار لطیفی دارند:
الهی، آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است.[11]
صفای باطنی که ظهور کرد، عشق پدیدار میشود. عشق که پدیدار بشود، حرکت شکل دیگری میگیرد.
عرفان عملی، حرکتی گام به گام و باطنی است برای رسیدن به مقصدی معین
حال اگر بخواهیم با این دید و مجموعۀ حرفهایی که در جلسات گذشته گفتیم عرفان عملی را تعریف کنیم، میشود:
مجموعۀ تحلیلها دربارهٔ اعمال و احوال قلبی یعنی راجع به همان سطح باطنی انسان، به صورت مقامات و منازل پشت سرهم.
عرفان عملی میگوید: از این منزل شروع کن، گام بعدی این است، گام بعدی این است و ...، دقیقاً مثل یک نقشهٔ گنج. اول چند قدم برو این طرف، بعد سمت راست، بعد در این زاویه، حالا اینقدر بکَن، به گنج میرسی.
یکی از تفاوتهای اخلاق و عرفان همین است که اخلاق ترتیب خاصی ندارد، اما یکی از مشخصههای عرفان گام به گام بودن آن است. چون عرفان هدف مشخصی دارد و آن هدف، رسیدن به یک منزلگاه خاص است که همان قرب و وصول اِلَیالله باشد. پس باید گامهای عرفان تعریف شده و پشت سر هم برداشته شوند.
عرفان عملی مجموعۀ تحلیلها وتبیینهاست؛ یعنی مثلاً میگوید: مرحلهٔ توبه این است، این خصوصیات را دارد، در توبه این حالات حاصل میشود، قبل از توبه معمولاً یقظه است، بعد از آن هم محاسبه است، ... .
در منطق اسلام باید آنقدر مفهوم عمل را گسترش داد که تمام حالات انسان را هم در بر بگیرد. تمام حالات ما هم جزء اعمال ماست. ما سه حوزۀ عمل داریم:
اعمال جوارحی: دست، پا، چشم، گوش، زبان، ...؛
اعمال ذهنی؛
اعمال قلبی و روحی.
رسول الله 23 سال تلاش کردند تا یک عمل قلبی برای همه ایجاد شود و آن اعتقاد به توحید بود.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا.[12]
معتقد شوید به توحید و موحد باشید. توحید را در درون جانتان حس کنید. این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» کجاست؟ اگر صرف گفتن با زبان باشد که معاویه و یزید هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتهاند. منافقین هم میگفتند. اتفاقاً قرآن میفرماید: منافقین خیلی غلیظتر و با زیبایی بیشتری میگفتند. اگر بعضی از این منافقین را نگاه کنید، ظاهر اعمالشان از خیلی از اولیاء خداوند هم مقدس مآبانهتر است. یا رسول الله چهقدر قشنگ حرف میزنند که تو را هم به تعجب وا میدارند.
إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ.[13]
اى رسول ما چون منافقان (رياكار) نزد تو آمده گفتند كه ما به يقين و حقيقت گواهى مىدهيم كه تو رسول خدايى (فريب مخور) خدا مىداند كه تو رسول اويى. و خدا گواهى مىدهد كه منافقان (سخن به مكر و خدعه و) دروغ مىگويند.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ.[14]
و پارهاى از مردم، منافق و سالوسند كه وقتى سخن از دين و صلاح و اصلاح مىكنند تو را به شگفت مىآورند و خدا را گواه مىگيرند كه آنچه مىگويند مطابق آن چيزى است كه در دل دارند و حال آنكه سرسختترين دشمنان دين و حق هستند.
اگر فلاح و رستگاری به گفتن زبانی باشد که باید همۀ منافقین جزء رستگاران باشند. «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، عملی قلبی است. با تمام وجود به توحید معتقد باش. در عالم یک مقصد و یک مبدأ بیشتر نیست.
یکی گو، یکی جو، یکی بین، یکی دان
سوی الله والله نور و باطن
وقتی این عمل قلبی آمد، یک سری اعمال اعضاء و جوارحی پشت سرش میآید. مشکل شیطان چه بود؟ یک ناهنجاری قلبی داشت. تکبر داشت.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين.[15]
و چون بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.
ریشۀ ابا کردن او از سجده چه بود؟ استکبار.
أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیَّةَ هِیَ الْعَمَلُ.[16]
اصلاً نیت همان عمل است. اعمال ظاهری ما را نیتمان رنگ میزند. ایستادهایم اینجا داریم نماز میخوانیم. یکنفر خالصانه بلکه با حداکثر اخلاص نماز میخواند، یکنفر با یک درجه اخلاص پایینتر، یکنفر با ریا، درحالیکه عمل همه یکی است.
پیامبر اکرم به عنوان امام جماعت ایستادهاند. هزار نفر هم پشت سرشان دارند نماز میخوانند. هزار نماز که در ظاهر هیچ تفاوتی با هم ندارند. با هم شروع کردند، با هم تکبیرۀالاحرام گفتند، با هم سلام دادند. تفاوت در چیست؟ نیت و باطن و روح حاکم بر عمل هر کدام از آنهاست.
سفرهای چهارگانه عارف و سیر حالات او در عرفان عملی
یکی دیگر از اسامی عرفان عملی، علم منازل آخرت است. این منازل آخرت آنقدر گسترده است که تمام سفرهای چهارگانۀ یک عارف را در بر میگیرد. سفر از خلق به حق، سفر از حق به حق، سفر از حق به خلق و سفر در خلق با حق.
سفر اول انسان که «مِنَ الخَلقِ اِلَی الحَق» نام دارد، در واقع همان سیر سالک و طی کردن منازل سلوک است تا رسیدن به مقام فنا و بقای در ذات خداوند. از خلق تا خداوند. وقتی به خداوند رسید سیر در خداوند، سیر در اسماء و صفات الهی، سیر در اسماء حسنیٰ الهی دارد که این سفر تمامی ندارد. سیر «فِی الحَق بِالحَق» نام سفر دوم است. وجود خداوند بینهایت است پس سیر در اسماء و صفات او هم نهایتی ندارد.
سفر سوم سیر از خداوند تا خلق است، «مِنَ الحَق اِلَی الخَلق». حالا نگاه عارف، نگاه حقّانی شده است. حالا دیگر همۀ خلق را فعل خداوند میبیند. با همان نگاهی که خداوند به خلقش نگاه میکند، او هم با همان نگاه به خلق نگاه میکند.
سفر چهارم سیر در خلق با حق است، «فِی الخَلقِ بِالحَق». این پایان سفر چهارم که همان بحث نبوت و امامت است و اگر ولیّ خدایی باشد که به نبوت و امامت نرسیده، دستگیری باطنی میکند. گستردگی توحید، آنقدر زیاد است که تمام حالات انسان را در بر میگیرد. تغییر حال و تغییر وجودی که توحید در انسان ایجاد میکند همان بحث فناء فِی الله است که در عرفان عملی بحث میشود. بُعد معرفتی توحید هم شهود است. در حال فناء چشم عارف باز میشود، حقایق پس پرده را میبیند. این بعد معرفتی در عرفان نظری بحث میشود. آقا رسول الله فرمودند: میبینید آن چه من دیدم.
عالم برزخ در فلسفهٔ قدیم اثبات نشده بود. اولین کسی که وجود عالم برزخ را اثبات کرد شیخ شهید، سهروردی، بود. شیخ شهابالدین سهروردی معروف به شیخ اشراق میفرماید: من چندین بار رفتهام و آن عالم را دیدهام، مگر میشود نباشد. اصلاً منشأ اثبات عقلانی او شهودش بود. این رد پا را من دیدم، سپس بر اساس آن دیدهها، جرقههای عقلانی خورد و توسط عقل اثبات شد. یعنی قبلاً دیده بود.
آن اعمال قلبی و آن حالات قلبی که در عرفان بحث میشود هم از سنخ یافتههای درونی است. مثلاً میگوییم: من احساس درد دارم، احساس گرسنگی دارم. این حسها چگونه است؟ واقعاً در درون خودمان چیزهایی مییابیم. میترسم، میترسم یعنی چه؟ یعنی حسی در درون خودم مییابم که حس ترس باشد. حسها فقط همین حس درد و گرسنگی و غم و شادی نیست. حسهای برتری هم وجود دارد که میتوانی درون خودت آنها را تجربه کنی. میگوید: من حال توبه دارم. حال توکل دارم. این حال را درون خودم حس میکنم. بعضی وقتها که انسان یک رجوع خاضعانه وخالصانه به خداوند دارد، ممکن است بعضی از این حالات را احساس کند. مثل حال شوق به خداوند، حال خوف. حال یقظه چیست؟ میفهمم الآن چشمانم باز شده، از غفلت بیدار شدهام. این حالات باطنی، همراه احساسات شدید و قوی است که البته آن احساسات قوی توحیدی را در بحث عرفان عملی نمیگویند، یعنی آن را حذف کردهاند و آن را در جای خودش در ادبیات عرفانی بیان کردهاند.
خداوند رحمت کند مرحوم آقای حداد اشعار حافظ را که میخواندند، هایهای گریه میکردند. مگر شعر حافظ هم گریه دارد؟ آنها درک میکردند چه حالی پشت سر آن شعر است. پر از مضامین توحیدی است.
هرآنچه برای رسیدن به مقصد لازم داشتیم برای ما گفتهاند
سؤال: در منابع اسلامی هر چه برای کمال انسان لازم بوده گفتهاند و به دست ما رسیده است؟
در حِجة الوداع آقا رسول اکرم فرمودند:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي لَمْ أَدَعْ شَيْئاً يُقَرِّبُكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِه ... .[17]
هیچ چیزی نبود که شما را به سعادت برساند و از شقاوت دور کند، مگر اینکه من گفتم و هیچ چیزی نبود که شما را به آتش نزدیک کند و از رحمت خداوند و جنت دور کند مگر اینکه شما را از آن نهی.
لازمۀ خاتمیت این است که هر چیزی برای کمال لازم است، گفته شده باشد. منتها گاهی گفته شدن به معنای گفتن کوچکترین گزارههای جزئی است، گاهی به معنای بیان خطوط اصلی است که بعد ما بتوانیم از آن خطوط اصلی، جزئیات را هم استخراج کنیم. آقا امام رضا میفرمایند:
عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ.[18]
بیان و القاء کلیاتِ لازم با ما، استخراج خطوط جزئی از آن کلیات با شما.
اجتهاد و استنباط یعنی همین. چیزی که مبهم باشد در دین نداریم، ولی گاهی باید مجتهدِ دارای فهم سلیم احکام را از متن دین استخراج کند. مثلاً در بحث سیگار، اصلاً چیزی به نام سیگار در زمان اهلبیت نداشتیم. اهلبیت نظرشان را دربارهٔ آن فرمودهاند؟ بله فرمودهاند. چگونه؟ خطوط کلی آن را بیان فرمودند. آقا رسول اکرم فرمودند:
لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ.[19]
ضرر زدن و ضرر رساندن به دیگران در اسلام حرام است.
حال میبینیم موضوع سیگار زیر مجموعۀ این حکم و اصل کلی قرار میگیرد یا نه؟ اگر ضرری ندارد، حکمی دارد و اگر ضرر دارد، حکمی دیگر.
حضرت مهدیS دینی جدید میآورند؟
سؤال: اینکه در آخرالزمان یک دین جدید میآید به چه معنا است؟ آقا امام باقر فرمودند:
يَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ ... .[20]
اگر کسی جامعهٔ امروز ما را نگاه کند، کجای آن شبیه جامعهٔ دینی است؟ لباس پوشیدنمان دیندارانه است؟ غذا خوردنمان، فرهنگ خواب و بیداریمان، فرهنگ معاشرتهایمان؟ آقا امام زمانS که تشریف بیاورند، همان فرهنگ اصیل اسلام ناب را زنده خواهند کرد، گویا یک دین دیگر آوردهاند.
مثلاً غذا خوردن در فرهنگ اسلامی دو وعدهای است: صبح و شب. چه بخوریم؟ اینهایی نیست که الان ما میخوریم.
عَنِ ابْنِ أَخِي شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا أَلْقَى مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ التُّخَمِ فَقَالَ لِي تَغَدَّ وَ تَعَشَّ وَ لَا تَأْكُلْ بَيْنَهُمَا شَيْئاً فَإِنَّ فِيهِ فَسَادَ الْبَدَنِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا»[21].[22]
خوابیدن در فرهنگ اسلامی، در ابتدای شب است. بیداری، کار و تلاش روزانه از چه زمانی شروع میشود؟ از سحر یا حداقل اذان صبح. کجای ما شبیه اسلام است؟ وقتی آقا بیایند نه اینکه مطالب جدیدی را بیان کنند، نه، همان دینی را عرضه خواهند کرد که الان متن آن وجود دارد ولی عمل نمیشود. البته چیزهای دیگری هم از باب ارتقاء بیان خواهند کرد. اگر آن چیزهایی که موجود است یعنی متن دینی که دست ماست غلط باشد و حضرت بخواهند چیزهای دیگری بیاورند، ما بر خداوند حجت داریم و میتوانیم بگوئیم: خداوندا چه دین آمده باشد چه نیامده باشد، به ما نرسیده است. ما الان در زمان فطرتیم، در زمان شکافیم، اصلاً دین نداریم.
پس لازمۀ خاتمیت این است که حداقل این دین حفظ شود تا مردم دیندار باشند. اصلاً سِرّ تجدید شرایع چیست؟ چرا مسیحیت رفت؟ چرا آیین حضرت ابراهیم به حضرت موسی ختم شد و همچنین آیین حضرت موسی به پیامبر بعدی؟ چون تحریف صورت گرفته بود. باید حرف خداوند به مردم برسد. برای رسیدن حرف خداوند که لازمۀ حکمت خداوند است، خداوند پیغمبران را فرستاده است؟ حالا اگر بنا باشد فقط، دین به همان چند صدهزار نفری که تا زمان غیبت صغری اطراف اهلبیت و پیامبر اکرم بودند رسیده باشد، این دین به چه دردی میخورد؟ این که دین خاتم نمیشود. لازمۀ ابدیت اسلام این است که تا ابد بدون تحریف حفظ شود. وگرنه دین حضرت موسی هم تا الان مانده. مانده است اما تحریف شده و کامل هم نبوده و ابدی نیست.
این تازه در جمع شیعه است. شما در فضای کل اسلام نگاه کنید. روایات دین جدید دربارهٔ کل فضای جامعهٔ اسلامی است، که گویی دیگر چیزی از اسلام باقی نمانده است. در بحث فقه تطبیقی میگوییم، اسلامی که خداوند آن جسم دارد و شبیه انسان است و پیغمبرش انواع خطاها را مرتکب میشود، نشان از چیست؟ این چه اسلامی شد؟ در فضای کل اسلام که نگاه کنید خیلی وضع بدتر از جامعهٔ شیعه است.
[1] سوره مبارکه فاطر، آیه شریفه 18
[2] سوره مبارکه اعلی، آیه شریفه 14
[3] سوره مبارکه بلد، آیه شریفه 11
[4] سوره مبارکه محمد، آیه شریفه 12
[5] سوره مبارکه حجر، آیه شریفه 3
[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 418
[7] همان، ص: 420
[8] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 226
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج73، ص: 187
[10] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 168
[11] الهی نامه، ص12
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج18، ص: 202
[13] سوره مبارکه منافقون، آیه شریفه 1
[14] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 204
[15] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 34
[16] وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۵۱، حدیث ۹۷
[17] الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 83
[18] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 245
[19] وسائل الشيعة، ج26، ص: 14
[20] الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 233
[21] سوره مبارکه مريم، آیه شریفه 62
[22] الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 288