أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم المصطفی محمد
و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ خَلِیفَتِكَ وَ حُجَّتِكَ
صَلَاةً لَا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ
مروری بر طرح مسألۀ آیۀ لیله المبیت
اگر کسی بخواهد آیات مربوط به لیلة المبیت را بررسی کند، بحث آن مفصّل است؛ اما به اجمال در این جلسه این بحث را به اتمام میرسانیم.
گفته شد یکی از آیات فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ، آیۀ «لیلة المبیت» است، که در سورۀ مبارکۀ بقره، آیۀ کریمۀ 207 واقع شده است:
وَ مِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ
مخالفین نظر ما میگویند که این آیه، مربوط به امیرالمؤمنین علیه السلام نیست و سیاق قرآن، مخالف این مسأله میباشد؛ به خاطر اینکه این آیه در طبقهبندی و پایان مبحث حج آمده است. خداوند مسائل مربوط به حج را مطرح فرموده است و در پایان میفرماید کسانی که حج رفتهاند، چهار گروهاند:
[1] فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ [1]
گروه اول: حاجی دنیاطلب متوسط، که مسیرش به جهنم ختـم میشود؛ این فرد قطعاً
بهرۀ اخروی ندارد، و اما آیا بهرۀ دنیوی خواهد داشت یا نه؟ و آیا در دنیا به هرچه که میخواهد، میرسد یا نه؟ معلوم نیست! اینکه در دنیا تکلیف چنین فردی چه میشود و به چه چیزی میرسد، یک بحثی دارد که فعلاً وارد آن نمیشویم.
[2] وَ مِنۡهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَ قِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ [2]
گروه دوم: حاجی آخرت طلب متوسط، که اهل سعادت و نجات است.
[3] وَ مِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ يُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَ هُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ [3]
گروه سوم: که جزء همین حاجیها هستند، کسانیاند که دشمنترین دشمنان دین و أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ هستند؛ گویی که دین، جز از یک ناحیه ضربه نمیخورد و آن از طرف همین گروه است.
[4] وَ مِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ[4]
گروه چهارم: حاجیانی هستند که حاضرند تمام زندگی و جانشان را فدای خداوند کنند و به خداوند بفروشند.
بنابراین این آیه مربوط به حجاج است نه کسان دیگر.
گفتیم که اگر ما بتوانیم آیه را به این معنا مستقر کنیم که این آیه مربوط به عموم حاجیانِ خیلی عالی نیست، بلکه مربوط به فرد یا افراد خاصی است، آن وقت مطلب تمام است؛ منتها یک سؤال میماند و آن اینکه چرا این معنا در جریان حج آمده است؟
نظر برخی مفسرین و اشکال آن
برخی از مفسرین شیعـی برای پاسخ به این سـؤال فرمودهاند که دو گروه اخیـر، مربوط
به حج نیست، و بحث حج با بیان آن دو گروه اول تمام میشود؛ و ذکر این دو گروه آخر، تقسیم مجزّایی است.[5]
دلیلی که بعضی از مفسرین بزرگوار ذکر فرمودهاند ـ مبنی بر اینکه آیاتِ مربوط به دو گروه آخر از آیات قبلی منقطع است ـ این است که: خداوند، عبارت مِنَ ٱلنَّاسِ را دوباره تکرار فرموده است[6]؛ و اگر میخواست چهار گروه را بفرماید، باید میفرمود: فَمِنَ النَّاسِ... وَ مِنْهُمْ... وَ مِنْهُمْ... وَ مِنْهُمْ...، که در این صورت واضح بود که مقصود، بیان چهار گروه میباشد؛ در حالی که به این صورت بیان نفرموده است، بلکه در ابتدا فرموده فَمِنَ النَّاسِ... و سپس گروه دوم را با وَ مِنْهُمْ... بیان فرموده و آنگاه دومرتبه با وَ مِنَ النَّاسِ... شروع نموده است؛ و چون اسم ظاهر «النَّاس» تکرار شده و ضمیر «هُم» نیامده، دلیل بر این است که بحث جدیدی است و از ما قبلش منقطع شده است.
این، یک نحوه پاسخ به سؤال است، که البته صحیح به نظر نمیآید؛ زیرا:
اولاً: طبق این مبنا، همین اشکال، به تقسیم دوم وارد است؛ شما که بخاطر تکرار «مِنَ النَّاس»، دو گروه سوم و چهارم را از دو گروه اول جدا کرده و آن را تقسیمی مستقل قرار دادید، پس چرا همین صحبت را در مورد گروه چهارم ـ که آنها را در مقابل گروه سوم میدانید ـ نمیفرمایید؟! در ابتدای معرفی گروه چهارم نیز اسم ظاهر «النَّاس» تکرار شده است، در حالی که طبق مبنای شما باید میفرمود «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ...»!
ثانیاً: تکرار اسم ظاهر، همیشه دلیل بر انقطاع سیاق نیست، بلکه دلائل ادبی خاص خودش را دارد، و در هر سیاقی با سیاق دیگری فرق دارد. مثلاً در آیۀ شریفۀ وَ ٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا [7] اسم ظاهر «الله» را تکرار نموده است، در حالی که طبق مبنای شما باید میفرمود: «إنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، از خداوند طلب مغفرت کن چرا که او غفور و رحیم است»؛ چون آوردن ضمیر، به جهت جلوگیری از تکرار اسم ظاهر است.
اینکه ضمیر در جایی که عرفاً طبق ملاکهای اولیه باید تکرار شود، ولی تکرار نشده و قاعده به هم خورده است، دلائل خاص خودش را دارد که در هر جایی متناسب با خودش میباشد. پس تکرار اسم ظاهر و نیاوردن ضمیر، دلیل بر انقطاع سیاق نیست و این دلیل کفایت نمیکند.
ثالثاً: اگر طبق فرمایش شما قائل شویم که با ذکر دو گروه اول، تقسیمبندی حجاج تمام شده است، و ذکر دو گروه آخر، تقسیمبندی جداگانهای میباشد، در این صورت باید تمام حاجیان و اهل اسلام را در این دو گروه خلاصه کنیم: یا حاجیان جهنمی متوسط، که در قعر جهنم نیستند؛ و یا بهشتیان ابتدایی، که در اعلی درجۀ بهشت نیستند!
به عبارت دیگر، اگر بگوئیم مطلب حج با ذکر دو گروه اول تمام شده است و تکرار «مِنَ النَّاس» ـ در ابتدای معرفی گروه سوم ـ مطلبی دیگر میباشد، در این صورت دایرۀ اسلام را از مؤمنین درجـۀ یک و منافقین بدتر از کافر خالی کردهایم، و این خلاف بداهت و خلاف
سایر آیات قرآن است. و به این سؤال اینگونه نمیتوان پاسخ داد.
نقدهای علمی از ارزش افراد نمیکاهد
نکتهای را عرض کنم. این که گفته میشود به این بخش از فلان تفسیر، نقد وارد است، باید توجه داشت که عدهای از مفسرین ـ همچون حضرت علامه طباطبائیq و حضرت آیةالله جوادی آملی| ـ انسانهای عالم و فرهیخته و بزرگواری هستند؛ کسانی هستند که در فلسفه، در فقه، در فنّ تفسیر و... عالمانی خریطاند، و میتوانند علوم را تحلیل دقیق نمایند؛ امثال اینها بسیار کم داریم، گرچه معصوم نیستند.
مضافاً بر اینکه باب علم بسته نیست، و اگر یک فرد خُردی توانست با دلیل و روش و با حفظ حرمت، به یک بزرگی نقدی وارد کند، آن نقد وارد است، البته اگر صحیح باشد. بزرگی بزرگان، مانع از تحلیل و بررسی نظرات ایشان نیست؛ نحن ابناء الدلیل، ما فرزندان دلیل و برهانیم.
بعلاوه اینکه اگر نقدی وارد بود، به معنای نقد شخصیت، روش و شاکلۀ فرد و آن هم نقد به طور کلی نیست؛ بلکه فقط همین مورد خاص مراد است. همان طور که خود حضرت آیةالله جوادی آملی| نسبت به مُبدِع این روش ـ که علامه طباطباییq است ـ با حفظ حرمت و شخصیت و تقدّس این شخصیت ملکوتی، در یکسری مواضع نکاتی دارند.
سِرّ فاصله افتادن بین دو گروه اول و دو گروه آخر
به هر صورت، به نظر ما اینگونه میرسد که این نوع پاسخگویی، تمام نیست. مطلب در این دو گروه اخیر نیز، همان حجّ است؛ و سرّ اینکه بین اینها فاصله ایجاد شده، این است که بین دو گروه اول و دو گروه آخر، فاصله بیاندازد؛ چرا که آن دو گروه اول، پیروان هستند، و این دو گروه آخر، پیشروان هستند؛ أئمۀ کفر و نفاق و ضلال با یک انسان دنیاطلبِ پیرو، قابل قیاس نیست؛ همان طور که ائمۀ هدایت با مؤمنین، قابل قیاس نیستند.
البته سرّ دیگری نیز دارد، ولی بنا نداریم که مفصلاً وارد آن شویم.
تحلیلی برای ارتباط آیات مربوط به دو گروه آخر با آیات حاجیان
و اما پاسخ دوم به آن سـؤال این است که آیـات مربوط به این دو گروه آخر نیز در ادامۀ
همان آیات حج و در ضمن همان بحث میباشند؛ الا اینکه نیاز به تحلیل دارد.
همان طوری که از صحبتهای قبل روشن است، ابتدا گروه اول و دوم از حجاج را معرفی فرموده، و سپس گروه سوم و چهارم از حاجیان را ـ به خاطر تفاوت درجۀ آنها در شقاوت و سعادت با دو گروه قبلی ـ در انتها و با فاصلهای مطرح نموده است: حاجی شقیّ در نهایت شقاوت، و حاجی سعید در نهایت سعادت.
نفاق و ایمان، درجات متفاوتی دارند
منافقین درجاتی دارند و همه در یک سطح نیستند؛ ممکن است یک منافق در سطح ابتدایی نفاق باشد و یکی دیگر جزء رؤسای نفاق. عبدالله بن اُبَیّ[8] با یک منافق در سطح اولیه، یکسان نیست.
همانطور که در شب قدر، هزاران هزاران نفر که موفق به انجام اعمال شب قدر میشوند، در یک سطح نیستند؛ امام زمانo اعمال شب قدر را انجام میدهند، آقای قاضی هم انجام میدهد، بنده و شما هم انجام میدهیم، و ممکن است کسی روزش را به غفلت و گناه بگذراند و در شب قدر تلنگری بخورد و اعمالی را انجام بدهد؛ بنابراین افراد در مراتب، یکسان نیستند.
[1]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 200.
[2]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، آیۀ کریمۀ 201.
[3]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، آیۀ کریمۀ 204.
[4]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، آیۀ کریمۀ 207.
[5] از جمله مرحوم علامه طباطبائیq در تفسیر شریف المیزان، در ذیل آیات 196 تا 203 میفرمایند:
«فالمحصل من معنى قوله: فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ إلى آخر الآيات، أن اذكروا الله تعالى فإن الناس على طائفتين: منهم من يريد الدنيا فلا يذكر غيرها و لا نصيب له في الآخرة، و منهم من يريد ما عند الله مما يرتضيه له و له نصيب من الآخرة...» [ترجمه: پس آنچه از معناى جمله "فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ" تا آخر سه آيه به دست آمد اين شد كه خداى را ياد كنيد، چون كه مردم در طرز تفكرشان نسبت به دنيا دو دستهاند، بعضى از ايشان تنها دنيا را مىخواهند و جز دنيا به ياد هيچ چيز ديگر نيستند كه اينگونه مردم هيچ نصيبى در آخرت ندارند، بعضى ديگر كسانى هستند كه آنچه مايه رضاى خدا است مىخواهند، كه اينگونه افراد از آخرت هم نصيب دارند...] (الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص: 81)
و در ذیل آیات 204 تا 207 میفرمایند:
«تشتمل الآيات على تقسيم آخر للناس من حيث نتائج صفاتهم كما أن الآيات السابقة أعني قوله تعالى: فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا «إلخ»، تشتمل على تقسيم لهم غير أن تلك الآيات تقسمهم من حيث طلب الدنيا أو الآخرة، و هذه الآيات تقسمهم من حيث النفاق و الخلوص في الإيمان...» [ترجمه: اين آيات مشتمل بر تقسيمى ديگر است يعنى مردم را از حيث نتايج صفاتشان تقسيم مىكند، هم چنان كه آيات قبلى يعنى از آيه: "فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا ..." به بعد مردم را از حيث اصل صفاتشان تقسيم مىكرد، كه يا طالب دنيايند، و يا طالب آخرت، و آيات مورد بحث از حيث نتيجه دنياطلبى و عقبىطلبى كه در اولى نفاق و در دومى خلوص در ايمان است تقسيم مىكند...] (الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص: 95)
و از جمله حضرت آیةالله جوادی آملی| در تفسیر تسنیم میفرمایند:
«در مجموعه پيشين (196 ـ 203) از تشريع حج تمتّع و خطوط كلی احكام حج و عمره سخن به ميان آمد. در بخش پايانی آن آيات، خداوند متعالی انسانها را از نظر منطق و سيره عملی به دو گروه دنياطلبان و نيكی خواهان دنيا و آخرت تقسيم كرد؛ به همين مناسبت در ادامه به تقسيم ديگری از انسانها پرداخته و آنها را از جهت صفات و نتايج اعمالشان نيز به دو گروه منافقان و مخلصان دستهبندی میكند.
در نخستين آيه به برخی از ويژگیهای منافقان، مانند برخورداری از ظاهری فريبا و گفتاری شگفتانگيز و دلپذير اشاره كرده و در آيه بعد به معرفی ويژگی ديگر آنها پرداخته است كه قبل از دستيابی به جاه و مقام، داعيه اصلاحطلبی و خيرخواهی دارند؛ اما چون بدان دست يافتند، اهل نفاق و فساد و دشمن عنود و لجوج جامعه انسانی و اسلامی خواهند بود و در آيه سوم از سركشی و نصيحت ناپذيری آنها در برابر دعوت به تقوا خبر میدهد كه از عزت كاذب آنها نشئت میگيرد، آنگاه به معرفی گروه مقابل آنها، يعنی مخلصان، میپردازد كه هستی خود را برای كسب رضای حق نثار و ديگران را بر خويش ايثار میكنند و هدفی جز اصلاح جامعه و تحصيل خشنودی خدا ندارند و عزت و كرامت خود را تنها در سايه ارتباط با عزيز بالذات، يعنی خداوند، میدانند. ï
ð دين برای اصلاح جامعه از يكسو و تأمين سعادت ابدی از سوی ديگر آمده است، از اينرو خدای سبحان افزون بر تقسيم انسانها به موحد (مؤمن) و غيرموحد (منافق، مشرك، كافر)، مؤمن و فاسق، مسلمان و مجرم، متقی و فاجر و مانند آن، در تقسيمی ديگر راه كسانی را كه با تهذيب و تربيت و مسائل اخلاقی هدايت میشوند به رسول خود ارائه كرد و راه كسانی را نيز كه با تربيت و تهذيب و تزكيه قابل هدايت نيستند نشان داد؛ يعنی هم ويژگی و خصوصيات افراد و اصناف و هم راه درمان آنها و هم درمان ناپذيری برخی را به پيامبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) ارائه كرد.
خداوند به خصوصيات اين دو گروه در اين آيات اشاره كرده و چنين میفرمايد: انسانها دو دستهاند: گروهی ظاهری فريبا دارند كه كلام آنها در دنيا شگفتآور است و برای تصديق كلام خود خداوند را شاهد قرار میدهند و.... اينان همه شئون اجتماعی را فدای مصالح شخصی خود میكنند. درمقابل، گروهی ديگر هستند كه جان خود را در راه خدا نثار كرده و همه شئون خويش را فدای دين میكنند.
آيات گذشته انسانها را از نظر منطق و سيره عملی به دو گروه دنياطلب و حسنهطلب تقسيم میكرد. از تعبير (وَ مِنَ النّاس) در آيه مورد بحث كه به صورت اسم ظاهر بيان شده معلوم میشود كه در اين آيه و آيات بعد، تقسيمی ديگر جدای از تقسيم در آيات قبل مطرح است.» (تفسیر تسنیم، ج 10، ص: 204 تا 206)
و نیز رجوع شود به:
تفسير جوامع الجامع [شیخ طبرسی]، ج1، ص: 113؛ تفسير الصافي [فیض کاشانی]، ج1، ص: 237؛ تفسير نمونه، ج2، ص: 65؛ الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل [آیةالله مکارم شیرازی]، ج2، ص: 61؛ تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين [ملا فتح الله کاشانی]، ج1، ص: 439؛ الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين [سیدعبدالله شبر]، ج1، ص: 205؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن [ابوالفتوح رازی]، ج3، ص: 133؛ كنز العرفان في فقه القرآن [فاضل مقداد]، ج1، ص: 308؛ تفسير من وحي القرآن [سیدمحمدحسین فضل الله]، ج4، ص: 111 و...
[6]. تفسیر تسنیم، ج 10، ص: 206؛ [متن استدلال ایشان در پاورقی قبل ذکر گردید].
[7]. سورۀ مبارکۀ نساء (4)، آیۀ کریمۀ 106.
[8]. عَبْد اللَّهِ بْنِ أُبَيِّ بْنِ سَلُولٍ ـ وَ كَانَ رَأْسَ الْمُنَافِقِين ـ ... (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج90، ص:70؛ أنساب الأشراف، ج1، ص:274؛ البداية و النهاية ، ج3، ص:239 و...)
عبد اللّه بن أبي بن مالك بن الحارث بن عبيد الخزرجي، أبو حباب، المشهور بابن سلول، و هي جدّته، رأس المنافقين و كبيرهم، أظهر الإسلام كرها، و كان سيّد الخزرج في آخر جاهليتهم. أنظر طبقات ابن سعد 3: 540، أعلام الزركلي 4: 188. (البرهان في تفسير القرآن ،ج1،ص:135، پاورقی : 2)
نوشتن نظر