مجلس سوم
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم المصطفی محمد
و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ خَلِیفَتِكَ وَ حُجَّتِكَ
صَلَاةً لَا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ
هدیه به پیشگاه مطهر و ملکوتی امیرالمؤمنین علیه السلام صلواتی عنایت بفرمایید.
صلوات عاشقانه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام از هفت آسمان گذر میکند
صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه السلام اگر با عشق باشد ـ یعنی صلوات عاشقانه؛ مثل دعای مادری که بچهاش را دوست دارد و در حقش دعا میکند ـ از شعاع آسمانها و هفت آسمان فراتر میرود.
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه السلام صلواتی عاشقانه و باتوجه عنایت بفرمایید.
با اینکه بنا داشتیم در این جلسات راههای شناخت و انس و قرب به اهل بیت علیه السلام را بگوییم، اما هرچه حساب کردیم، دیدیم خلاصهاش را هم نمیتوان گفت! و حداقل یک دههای را باید گفتگو کنیم. انشاءالله میگذاریم در موقعیتی که به مدد اهل بیت علیه السلام دورهم جمع شدیم، راجع به راههای شناخت و قرب قلبی و عقلی به اهل بیت علیه السلام گفتگو میکنیم. گفتیم که چهارده راه است و محورهایی دارد که باید توضیح داده شود.
توضیح مختصر اصطلاح «جَرْی» و «تطبیق» در قالب چند مثال
در جلسۀ گذشته به مبنایی از مبانی فهم قرآن یک اشارهای کردیم. این بحث در حد اشاره بود؛ و اما بحث دقیق و فنی اصطلاح «جَرْی» و «تطبیق» باید در زمان مفصلی انجام شود. شاید مطلب با مثال روشن شود؛ چون جَرْی انواعی دارد و اینکه فرقش با تفسیر و تأویل در چیست؟ باید روشن شود. البته فعلاً بحث ما این نیست؛ فقط از باب اشاره چند مثال ذکر میکنیم:
مثال اول:
ممکن است شما در بعضی از آیات ملاحظه کنید که اهل بیت علیه السلام فرمودهاند که ـ مثلاً ـ در سورۀ مبارکۀ حمد، مراد از «مَغْضُوب» یهود، و مراد از «ضالّ» نصاری است؛[1] یک جای دیگر میبینید که «مَغْضُوب» را غاصبین خلافت تطبیق دادهاند؛[2] در یک روایت دیگر میبینید که «مَغْضُوب» و «ضالّ» ـ هر دو ـ را به مشرکین نسبت دادهاند.[3]
مثال دوم:
در آیۀ معروفی که میفرماید: فَسۡـَٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ، از اهل ذکر سؤال کنید؛ وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که این آیه به اهل کتاب نظر دارد:
وَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسۡـَٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ [4]
قبل از تو اینگونه بوده که وحـی میکردیم به افـرادی که برمیگزیدیـم. پس اگر شـک
دارید ـ خطاب به کفار است ـ بروید و از اهل کتاب بپرسید که انبیاءعلیهم السلام چه کار کردند! نبوت، یک کار جدید و تازهای که نیست.
پس در یک بیان اهل ذکر را به اهل کتاب تطبیق میکند. اما در بعضی از روایات میبینیم که فرمودهاند: مراد از اهل ذکر، اهل بیت علیه السلام هستند.[5] ممکن است که مثلاً یک تطبیق دیگری هم شده باشد.
مثال سوم:
یکی از یاران امام صادقعلیه السلام به نام عبدالله بن سنان، خدمت حضرت رسید و عرض کرد: اینکه قرآن میفرماید: ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ[6]، حاجیها بعد از عرفات و مشعر و منا و قربانی کردن، باید لِيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ، ـ تفث یعنی چرک ـ باید چرکها و زوائد بدنشان را بزدایند؛ که مقصود همین کوتاه کردن مو و شارب و ناخن گرفتن و اینهاست؛ ما از شما اینگونه یاد گرفتیم که لِيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ یعنی حاجیان ناخن و شارب و موی خود را کوتاه کنند!
حضرت فرمودند: درست است.
بعد عرض کرد: اما ذَریح مُحارِبیّ ـ که از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام است ـ یکطور دیگری میگفت! او میگوید: مراد از لِيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ این است که با امامشان ملاقات
کنند! مو و شارب و ناخن کوتاه کردن چه ربطی به ملاقات اما دارد؟!
حضرت فرمودند: «صَدَقَ ذَرِيحٌ وَ صَدَقْتَ»[7] تو درست میگویی، ذریح هم درست میگوید! بعد حضرت فرمودند: البته ذریح سطح فهمی دارد که دیگران چنین تحملی بر فهم معارف ندارند.
یک آیۀ واحدی است که مفهوم آن هم چرک زدایی است؛ چگونه است که یکبار تفسیر میشود به ناخن گرفتن، و یکبار تطبیق داده میشود به لقاء امام علیه السلام ؟!
میخواهیم این مطلب را عرض کنیم که وقتی جَرْی و تطبیق صورت میگیرد، به این معنا نیست که تفسیر مفهومی آیه همین است. بلکه تفسیر مفهومی آیه، همان است که در تفاسیر گفته میشود؛ تفسیر و مفهوم آیه آن است که چرک بزدایند. اما چون قرآن مصادیق متعددی را ناظر است ـ هم در سطوح طولی و هم در سطوح عرضی ـ و برای فرد خاص و موقعیت و سطح خاص نازل نشده است، لذا صرفاً یک کتاب تاریخی نیست، بلکه جریان دارد. مثل جریان شب و روز، همان طوری که خورشید بر هر کسی که بتابد، در آن موقعیت شامل حال او نیز میشود.
[1]. الإمام العسكري أبو محمد (عليه السلام)، قال: «قال أمير المؤمنين (عليه السلام): إن الله أمر عباده أن يسألوه طريق المنعم عليهم، و هم الصديقون، و الشهداء، و الصالحون. و أن يستعيذوا به من طريق المغضوب عليهم، و هم اليهود الذين قال الله فيهم: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ». و أن يستعيذوا من طريق الضالين، و هم الذين قال الله فيهم: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ». و هم النصارى... (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 117)
[2]. عن رجل عن ابن أبي عمير رفعه في قوله «غير المغضوب عليهم و غير الضالين» و هكذا نزلت قال: المغضوب عليهم فلان و فلان و فلان و النصاب، و الضالين الشكاك الذين لا يعرفون الإمام. (تفسير العياشي، ج1، ص: 24)
[3]. قال أمير المؤمنين (عليه السلام): كل من كفر بالله فهو مغضوب عليه، و ضال عن سبيل الله عز و جل. (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 117)
[4]. سورۀ مبارکۀ نحل (16)؛ آیۀ کریمۀ 43.
[5]. [1] الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الذِّكْرُ أَنَا وَ الْأَئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْرِ... (الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 210، بَابُ أَنَّ أَهْلَ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ بِسُؤَالِهِمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع)
[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ أَنَّهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى قَالَ إِذاً يَدْعُونَكُمْ إِلَى دِينِهِمْ قَالَ قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ. (الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 211، بَابُ أَنَّ أَهْلَ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ بِسُؤَالِهِمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع)
[6]. سورۀ مبارکۀ حج (22)؛ قسمتی از آیۀ کریمۀ 29. [ترجمه: سپس، بايد آلودگیهايشان را برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانۀ گرامى كعبه، طواف كنند.]
[7]. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي فِي كِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ» قَالَ «لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ» لِقَاءُ الْإِمَامِ «وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ» تِلْكَ الْمَنَاسِكُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ» قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ذَرِيحَ الْمُحَارِبِيِّ حَدَّثَنِي عَنْكَ بِأَنَّكَ قُلْتَ لَهُ «لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ» لِقَاءُ الْإِمَامِ «وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ» تِلْكَ الْمَنَاسِكُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِيحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ يَحْتَمِلُ مَا يَحْتَمِلُ ذَرِيحٌ. (الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 549)
نوشتن نظر