خلاصه ای از مباحث ضرورت دین

خلاصه-ای-از-مباحث-ضرورت-دین
خلاصه ای از مباحث ضرورت دین (ضرورت نبوت) محرم الحرام 1443

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه ای از مباحث ضرورت دین (ضرورت نبوت) محرم الحرام 1443

جلسه اول:

اگر از دین صحبت کنیم، داریم از امام حسین علیه السلام صحبت میکنیم و بلعکس، چون دین حقیقی دو وجه

دارد:

یک وجهۀ متن دین یا وجود لفظی و کتبی و مفهومی دین، که در کتابها و قرآن کریم و روایات شریف جلوه کرده

و دیگری وجود حقیقی دین، که در امام جلوه کرده و اصلاً امام، یعنی دین و دین شناسی، یعنی امام شناسی.

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ

یا امیرالمومنین، اصلاً دین قویم دین استوار خداوند تو هستی. وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیم 1 سلام بر توای صراط مستقیم.

صراط مستقیم، همان صراط دین و صراط هدایت است.

بنابراین اگر راجع به چیستی دین صحبت میکنیم، دین، همان فرمایشات، فعل و رفتار امیرالمومنین و امام حسن

است.

بنابراین ما که داریم بحث دینشناسی را مطرح میکنیم، در حقیقت با توجه به استمداد از حضرت که یا اباعبدالله

شما کمک کن همان چیزی را که حق هست، بگوییم و بشنویم و بفهمیم و بپذیریم و بعد هم متناسب با آن عمل

کنیم و متلبس به آن حقیقت شویم. تا بعد در سایه لطف حضرت اباعبدالله و سایه عنایت آن بزرگوار، بتوانیم همان

بشویم که حضرت میخواهد. حضرت، دین مجسم است و ما هم به درجاتی شبیه حضرت شویم

جلسه دوم:

در پاسخ به این سؤال که چرا دین لازم است، گفتیم بحث ضرورت دین با بحث ضرورت نبوت، یک وجه اشتراک

دارند که نسبت عموم و خصوص من وجه است و تساوی نیست. ضرورت نبوت که ثابت بشود، ضرورت دین با

خودش ثابت میشود، چون نبی، کسی است که دین میآورد، ولی اگر ضرورت دین را اثبات کردیم، نیاز به تکمله-

ای داریم که نبی و راهنمای دین را هم ثابت کنیم، که البته این بحثی روشن و تکملۀ آن هم برهانی و متقن است.

خداوند میتوانست محتوای دین و کتابهای آسمانی را با تفصیل بیشتر و به صورت غیر بشری نازل کند. مثلاً

همانطور که تورات نازل شد، افراد بروند ببیند و استفاده کنند و بردارند، یعنی دین، منهای معلم دین. حرف اهل

تسنن هم به همین برمیگردد که میگویند: اصل دین لازم است ولی بود یا نبود معلم، خیلی لازم نیست. این جزء

بدیهیات فضای معارف اسلام و حتی ادیان دیگر است که دین اصلاً نمیتواند منهای معلم و مجری باشد، بلکه

خودش عامل تفرقه و گرفتاری و جدایی است.

این که میگویند دین افیون تودههاست، درست است. البته دینی که درست تبیین نشود، موج ب شقاوت میشود و

افراد را بیچاره میکند.

دین، قدرت عجیبی دارد و اگر در مسیر درست استفاده نشود، قدرت تخریبی آن زیاد است

حدس بنده اینست که شاید درست نباشد که اگر افراد مقابل حضرت اباعبدالله، مسلمان نبودند، آن قدر جنایت

نمیکردند. چون دین به او جربزه میدهد و میگوید: فرد مقابل از دین خارج شده و خارجی است و باید به هر

نحو او را بکشم.

بنابراین دین منهای معلم، حافظ، مجری، محقق، تحقق بخش و اجرا کننده، بعضاً از بی دینی بدتر است. معلوم

نیست جنایاتی که از این فضا بیرون میآید، از جنایات کسانی که به هیچ دینی پایبند نیستد، کمتر باشد. پس فضای

دین و معلم دین، باید با هم باشد. منتهی در بحث ضرورت دین، بیشتر به قسمت دین پرداخته میشود.

در بحث اثبات ضرورت دین، بعضی از متکلمین و علمای عقاید، به قول خودشان برهانی را ارائه کردند که البته

برهان نیست. قاعدهای به نام قاعده لطف است که در آن قاعده، چه راجع به امام، چه راجع به پیغمبر و با همان

ملاک، راجع به اصل دین هم میشود این قاعده را گفت. به این کیفیت که نصب امام و نصب پیغمبر و آوردن دین،

لطفی از جانب خداوند بر بندگان است. این ها را چون قبلاً گفتیم اشاره میکنیم و توضیح مفصل آن در بحثهای

گذشته بوده است.

پس اینکه امام و پیامبر، انتخاب و معرفی و عرضه شود، لطفی از جانب خداوند بر بندگان است. البته این حرف،

حرف بیراهی هم نیست و حرف متینی است

پس حرف او ل آن قاعده اینکه عرضۀ دین و امام و پیغمبر، لطفی بر بندگان، از جانب خداوند است.

دوم اینکه لطف هم از جانب خداوند واجب است. بنابراین عرضۀ دین و تحقق امامت و نبوت، واجب است. چرا؟

چون با نصب امام و آمدن دین و پیامبر، مردم به سمت رستگاری خودشان سیر میکنند. امام و دین حق را نشان

میدهند و طاعت و معصیت را عرضه میکنند، بنابراین با طاعت به خداوند نزدیک میشوند و با معصیت، از

خداوند دور میشوند و خداوند باید راه نزدیکی و دور شدن خودش را به بندگان نشان بدهد، چون نزدیکی و

دوری، صرفاً یک امر تشریفاتی نیست و تبعات دارد و نزدیک شدن آن، سبب قُرب و عزت و رحمت خداوند و

دوری آن، سبب ذلتّ نکبت و عذاب و جهنم و آتش میشود، بنابراین باید توضیح داد.

این یک مطلب، اما با این بیان، برهان و قاعدۀ لطف خیلی قابل دفاع نیست، چون ما در این قاعده، ضرورت نبوت و

دین و امام را روی لطف خداوند بردیم و لطف خداوند از ما پوشیده است. ما نمیدانیم الطاف الهی بر چه اساسی

است؟ لطف، پیچیدگیها و غوامض زیادی دارد. به همین دلیل که ما اصلاً از آن خبر نداریم و بسیاری از جاها برای

ما سوال پیش میآید.

وقتی نمیتوانیم لطف را با حدود و ثغور آن ادراک کنیم، به طریق اولی نمیتوانیم راجع به لطف، حکم صادر کنیم و

مثلاً بگوییم نصب امام و آوردن پیغمبر و دین، لطف است.

جلسه چهارم:

در بحث ضرورت و اثبات نبوت عرض شد که قاعده لطفی که متکلمان به آن استناد کردند استدلال به آن نحو تمام

نیست، مگر اینکه لطف را به حکمت، یا عنایت برگردانیم.

یکی اینکه لطف کافی است و ما نمیدانیم چرا خداوند به کسی که آلوده در انواع خطاها هست، لطفی میکند که به

یک مرجع تقلید نمیکند؟ ما نمیدانیم قواعد این لطف چیست ؟ ما میگوییم این لطف است و قواعد آن را نمیدانیم

اما حکمتی دارد.

مشکل دوم قاعدۀ لطف، علاوه بر این که خفی و از کمند کلی ما خارج است، اینست که لطف، به حتم برنمیگردد،

یعنی وجوب نمیسازد. بنابراین اولاً لطف حتماً باید به حکمت و عنایت برگردد و ثانیاً به وجوب و حتم منتهی

شود،

جلسه پنجم:

دلیلی را که بر ضرورت نبوت و بررسی کردیم، مبتنی بر عنایت یا حکمت الهی بود که وقتی همه چیز را طرح و

برنامه ریزی و به دقت ساماندهی کرده، از حکمت الهی دور است که برای امری بدون اینکه لوازم آن را در نظر

بگیرد، بدون توجه به لوازم آن خلق کند. به همین دلیل هر موجودی را خلق میکند، تمام الزامات آن موجود در

مسیر اصل وجود آن، که به آن کان تامّۀ آن موجود، یعنی وجودبخش آن میگویند را ایجاد کند.

بنابراین باید کسی باشد که راه را نشان دهد، وگرنه خلقتش لغو میشود و حکمت خداوند زیر سوال میرود.

دلیل دوم:

1 .سعادت و کمال انسان، در گرو اعمال اوست، که با تفاوت عمل، تفاوت مآل و نهایت انسان صورت میگیرد و یا

سعید و یا شقی میشود. آن عمل هم از چه ناحیهای صورت میگیرد؟ عقل نظری و عقل عملی. پس سعادت و

کما ل، منوط و در گرو اعمال است.

2 . این سعادت و کمال هم، آماده و از پیش تعیین شده نیست. موجود نیست و باید شما آن را بسازید. سعادت و

کمال این نیست که آن را کنار گذاشته باشند و بگویند: تو به آن برس.

3 . ما از تمام اجزایی که این سعادت را به وجود میآورد آگاه نیستیم. آیا اصلاً میدانیم این پازل سعادت چند قطعه

دارد؟

4 . ما میخواهیم این سعادت را تحصیل کنیم، از کجا میآوریم و از چه کسی میگیریم؟

5 . همه نمیتوانند به عقل فعال متصل شوند، بنابراین ضرورت دارد برای رسیدن به حقیقت سعادت، کسانی به عقل

فعال واصل بشوند و با آن متحد گردند که اسم آنها انبیاء میشود. انبیاء کسانی هستند که میتوانند به حاق هستی و

عقل فعال متصل شوند و حقایق را از حضرت رب العزه بگیرند و به دیگران منتقل کنند. بنابراین ضرورت دارد

افرادی به عقل فعال وصل بشود.

جلسه ششم:

یکی از دلایل ضرورت دین و نبوت این است که انسان نیازهایی دارد و مهمترین نیاز او، نیاز به سعادت است. از

طرفی این سعادت، ساختنی است. موعود است، نه موجود، یعنی خودش باید این سعادت را ایجاد کند. از طرفی

برای ایجاد این سعادت، نیاز به علم به اجزاء سعادت دارد و این علم را ندارد. از سوی سوم این سعادت را باید از

عالم سعادت حقیقی و خیر محض بگیرد که عالم مجردات و عقول مفارق است. خودش ندارد، اگر داشت دیگر

گرفتن معنا نداشت، وقتی ندارد، پس باید دیگری به او اعطا کند و باید به آن عالم متصل شود، ولی همه نمیتوانند

به آن عالم متصل بشوند.

سعادت هم حیاتی است، مخصوصاً وقتی به ابدیت گره بخورد . هم به آن احتیاج داریم و هم رسیدن به اجزاء این

سعادت، از راه اتصال به عالم ملکوت حاصل میشود، چون اینها از دل عالم ماده نمیجوشد. اگر این طور بود، همه

به سعادت دسترسی داشتن د. از عهدۀ افراد عادی برنمیآید، یعنی ضرورت دارد وجودهایی کامل و انقطاع تام پیدا

کرده به عالم ملکوت پیدا شوند ، تا آنها برای اخذ اجزای سعادت واسطه شوند.

جلسه هفتم

گام های اثبات ضرورت نبوت :

1 . ما طالب سعادت هستیم.

2 . این سعادت، اجزایی دارد که ما از آن بیخبریم.

3 . سعادت، منوط به انجام همۀ اعمال مربوط به عقل نظری و عملی است.

عقل نظری مربوط به دریافت حقایق و عقل عملی، مربوط به انجام اعمال و رفتار صحیح است. یعنی کار عقل

نظری، دریافت حقایق ناب، نه توهمات و نه خیالات است و عقل عملی، آن چه مربوط به عزم و تصمیم و پیدا

کردن صفات و روحیات و رفتارهای حسنه است و منوط به این است.

ما به اجزاء عقل نظری و عملی اطلاعی نداریم، بنابراین باید از منشأ آن گرفته شود که عالم عقول است. همه

نمیتوانند به عالم عقول متصل شوند، بنابراین ضرورت دارد انسانهایی به عالم عقل متصل شوند که اسم آنها انبیا ء

است.

1- بحار الأنوار ج 97 / 360 / باب 5 ص : 354


فهرست مطالب دین شناسی

دین شناسی 1

دین شناسی 7

دین شناسی 8